به گزارش شهرآرانیوز، سال ۱۳۵۸ بود. نام آیت ا... خمینی (ره) و خبر تحولات داخلی ایران، به تیتر یک نشریات غربی تبدیل شده بود. چهره مقتدرانه رهبر انقلاب و محبوبیت بی نظیر او در میان مردم ایران، توجه هر کشوری را به خود جلب میکرد. اوریانا فالاچی، آن روزها در ایتالیا، یک خبرنگار پنجاه ودوساله موفق بود که دنیا او را به مصاحبههای جنجالی اش با چهرههای برجسته بین المللی میشناخت. زنی نویسنده که در روزگار جوانی همچون بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان، تحصیلات آکادمیکش را رها کرد و مدتی بعد به پیشنهاد عمویش به روزنامه نگاری مشغول شد.
اوریانا، شیفته گفتگو با آدمهایی بود که فارغ از جناح و عملکرد سیاسی خود، نفوذ گستردهای در میان هواداران خود دست و پا کرده بودند. آدمهایی که نامشان یک تنه، نیمی از صفحه اول روزنامه را پر میکرد و اخبار اثرگذاری آن ها، آغازگر فصل تازهای در تاریخ معاصر یک کشور بود. تا مهر سال ۱۳۵۸، جهان اوریانا فالاچی را به مصاحبههای جنجالی اش با یاسر عرفات، ذوالفقار علی بوتو، ایندیرا گاندی و معمر قذافی میشناخت، اما ایرانیها او را با گفتگو برابر محمدرضا شاه پهلوی به یاد میآوردند. شش سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود که اوریانا به ایران آمده بود تا با تکنیکهای خبرنگاری اش، شاه پرحاشیه خاورمیانه را به چالش بکشد.
فالاچی، استاد عصبانی کردن سوژهها بود. صریح و بی پروا سؤال میکرد و مصاحبه شونده را بارها با اطلاعات سیاسی اجتماعی گسترده اش به بن بست میکشاند. او به واسطه رسوایی محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۵۱ محبوب ایرانیانی بود که پیروزمندانه از انقلاب عبور کرده بودند، اما سال ۱۳۵۸، سودای گفتگو با رهبر انقلاب اسلامی ثانیهای رهایش نمیکرد. پیام داد به مترجم آثارش در ایران، گفت یک قرار ملاقات با امام خمینی (ره) میخواهد.
او به خوبی میدانست امام خمینی (ره) خیلی سخت به درخواست قرار مصاحبه پاسخ مثبت میدهد. آن هم یک خبرنگار زن که به گفتگوهای ویژه اش شهرت دارد. این سرسختی امام (ره)، اوریانا را برای ملاقات تشنهتر میکرد. پس با پروازی مستقیم از ایتالیا به ایران آمد و از فرودگاه تهران راهی قم شد. ۱۰ روز طول کشید تا امام (ره) رخصت
ملاقات داد. حالا فالاچی با پوشش کامل یک زن مسلمان با چادر و روسری راهی مدرسه فیضیه قم شد. جایی که امام (ره) با میهمانانش ملاقات میکرد. اوریانا پابرهنه به اتاق گفتگو وارد شد. در نگاه اول، سادگی اتاق، تصور او را درباره کیفیت زیست رهبر بزرگترین انقلاب جهان دگرگون کرد. ناگزیر دوزانو برابر امام (ره) نشست، در حالی که ابوالحسن بنی صدر در مقام مترجم به همراه سیداحمد خمینی در اتاق حاضر بودند.
ضبط صوت روشن شد و اوریانا با اولین سؤال، پا به میدان گفتگو گذاشت: «ایران در دست شماست و حرفهای شما کاملا مورد قبول است. حرفهای شما قانون می شود در این کشور و حالت اجرایی پیدا می کند. در مملکت بعضیها هستند که فکر می کنند در این کشور آزادی نیست. حضرتتان چه می فرمایید؟» اوریانا زیرکتر از آنی بود که نداند این انقلاب، اصلا با داعیه آزادی بیان و عدالت اجتماعی به میدان آمده است.
با این حال تیر نخست او با پاسخ کوبنده امام (ره) به سنگ خورد: «بگویید که ایران در دست من نیست، در دست ملت است. در مملکت ما آزادی اندیشه هست. آزادی قلم هست. آزادی بیان هست. ولی آزادی توطئه و آزادی فسادکاری نیست. شما اگر توقع دارید که ما بگذاریم بر [علیه]ما توطئه کنند و مملکت ما را به هرج و مرج بکشند، به فساد بکشند و مقصودشان از آزادی این است، در هیچ جای دنیا همچو آزادی نیست.»
حالا در همان دقایق نخست گفتگو، اوریانا ذوب در تسلط گفتار و پاسخهای هوشمندانه امام (ره) شده بود. او هرگز شبیه به آن کسی نبود که در برخی تبلیغات ضداسلامی دیده بود. اقتدار در چشمانی موج میزد که هرگز به سوی اوریانا نچرخید. هر پرسشی که بوی حاشیه میداد، با پاسخ صریح امام (ره) به متن ماجرا برمی گشت.
فالاچی از تعطیلی روزنامه آیندگان میپرسید و در مقابل از ارتباط این مطبوعات با صهیونیستها میشنید. از نقش منافقان و توده ایها و چریک فدایی میپرسید و دقیقهای بعد چشم هایش به حقیقت خائنین سودجوی داخلی باز میشد. دست آخر هم پس از آنکه نقبی به دموکراسی، دیکتاتوری، اعدامها و اخراج شاه از ایران میزند، از زنان میپرسد که ملزم به پوشش چادرند.
بعد هم آنها را به عنوان عضوی مؤثر از بدنه انقلاب، شایسته این اندازه محدودیت نمیداند. رهبر انقلاب، اما این بار نیز با تأکید بر آزادی زنان در انتخاب نوع پوشش حجاب، میگوید: «این یک اختیاری است برای آن ها، خودشان اختیار کردند. شما چه حقی دارید که اختیار را از دستشان بگیرید؟ ما اعلام می کنیم به زنها که هر کس چادر میخواهد یا هر کس پوشش اسلامی، بیاید بیرون. از ۳۵ میلیون جمعیت ما ۳۳ میلیونش بیرون می آید. شما چه حقی دارید که جلو اینها را بگیرید؟ این چه دیکتاتوری است که شما نسبت به زنها دارید؟» پس از این گفتگو، اوریانا به ایتالیا برمی گردد.
ضبط صوت را روشن میکند و فصلی از گفتگوهای جهانی اش را مکتوب میکند که بعدها در کتاب تحت عنوان «گفتگوهای اوریانا فالاچی» منتشر میشود در حالی که جهان تصورات او از امام خمینی (ره) پس از سفر به ایران جوری تغییر کرده بود که جایی در یکی از مصاحبه هایش اقرار میکند تصویرش از امام (ره) چیزی شبیه به مجسمه میکل آنژ است: «خمینی خوش قیافهترین پیرمردی بود که در عمرم دیده ام. زمین تا آسمان با دیگر رهبران خاورمیانه مثل قذافی و عرفات که مثل عروسکهای خیمه شب بازی بودند فرق داشت. خمینی چیزی مثل پاپ یا یک سلطان مقتدر بود، یک رهبر واقعی. مردم ایران بیش از اندازه او را دوست داشتند [..].»
اوریانا فالاچـی از بیست سالگی با ستون کوچـــکی در یک روزنامه محلی کار خود در خبـرنگاری را آغاز کرد و در مدتی کوتاه به یک خبرنگار در عرصه بین الملل تبدیل شد که در معتبرترین نشریات اروپایی قلم میزد. سپس در پی سالها فعالیت حرفهای در زمینه پوشش خبری جنگها و انقلاب ها، مصاحبه جنجالی و نگارش مقالات و کتابهای متعدد، موفق به دریافت جوایز بسیاری از جمله مدال طلای تلاش فرهنگی برلوسکونی، جایزه آمبرگنو درو؛ معتبرترین جایزه شهر میلان، جایزه آنی تیلور مرکز مطالعات فرهنگ عامه نیویورک شد. اهل خبر او را به مصاحبه با چهرههای برجسته جهانی میشناسند و اهل ادبیات او را با اثر مشهورش با عنوان «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد».
در هر دو گونه فعالیتهای فالاچی، آنچه همواره به چشم میخورد، قدرت واژههای او در انعکاس چهره زشت خشم جهانی و بی عدالتی بود. فالاچی سرانجام در سن هفتاد و هفت سالگی پس از نزدیک به پنج دهه قلم فرسایی، بر اثر سرطان ریه از دنیا رفت و در زادگاه خود فلورانس، به خاک سپرده شد.