به گزارش شهرآرانیوز، تاکسی اینترنتی دم در منتظر بود. تمام وسایلی که باید همراه خودم بر میداشتم را دوباره بررسی کردم تا چیزی جا نگذارم.
آخرین کاری که قبل از بیرون آمدن از خانه انجام دادم این بود که چادرم را که همیشه به رخت آویز تکیه میدادم سرم کنم. پلههای سه طبقه را یکی یکی با دو دستی که هر کدام باری به انگشتانم داشت طی کردم.
در خانه را هم بستم و بالاخره سوار ماشین شدم و به مقصد نزدیک شدم. برای رسیدن به محل قرار کاری که در بوستان ملت داشتیم باید حدود چند دقیقهای پیاده روی میکردم. با عجله از ماشین پیاده شدم. در طول مسیر حس میکردم نگاه مردم امروز کمی عجیب است، اما چون دوستم منتظرم بود توجهی نکردم تا بیشتر از این معطل نشود.
برای اینکه به سنگینی شانه هایم کمی استراحت بدهم روی یکی از نیمکتهای پارک، نیمچه توقفی کردم؛ تا آمدم دست هایم را به سمت وسایلی که گذاشتم ببرم متوجه نگاههای عجیب مردم شدم. من از همان ابتدا که از خانه آمدم بیرون تا الان چادری که برعکس پوشیده بودم را ندیده بودم.
همان لحظه این سوال در ذهنم چرخید که چرا هیچ کس تا اینجای مسیر، حرفی به من نزده است. با اینکه نگاه عجیب شان را حواله ام میکردند، اما یک نفر پیدا نشد که بگوید «عه! خانم چادرتون چپه اس» و من هول هولکی نگاهی به چادرم بیندازم و جواب بدهم «ای وای! راست میگید. چطور خودم متوجه نشدم» و بعد هم از او بابت تذکرش، تشکر کنم و مسیرم را ادامه دهم.
این همه بی تفاوتی مردم نسبت به یک مسئله عادی جاری برایم بیش از همه جای سوال بزرگی در ذهنم حک کرده بود. پیش از این نیز بارها دچار این موضوع شده ام و برایم سوال بود که چرا؟!
چرا مردم وقتی یک مسئله را روشن و واضح میبینند و میتوانند با یک تذکر ساده، جلوی یک اشتباه را بگیرند کاری نمیکنند؟!
وقتی جامعهای نسبت به همین امور کوچک بی تفاوت باشد و خود را هیچ کاره فرض کند این مسئله در ابعاد و مشکلات اجتماعی دیگر هم بروز پیدا میکند. برخی با فرض اینکه این مسئله، دخالت است ورود نمیکنند در حالیکه وقتی یک موضوع، به سطح جامعه کشیده شود از حالت فردی و حریم شخصی خارج میشود. حالا میخواهد پوشیدن چپ و رو چادر و لباس باشد یا هر رفتار اجتماعی دیگر که نگفتن و تذکر ندادنش، آسیب بیشتری به جامعه میزند.
یادم میآید در خیابان قدم میزدم که دیدم مادری با فرزند خردسال خود در چشم همگان بدرفتاری میکند. شاید فرض بگیریم او مادرش است و حق دارد با او این کار را بکند؛ اما اگر رفتاری به طور مشخص نادرست است و ما به عنوان یک رهگذر عادی که در همین جامعه زیست میکند جلوی آن رفتار را نگیریم افراد گمان میکنند میتوانند هر عملی را در جامعه آزادانه انجام دهند، چنانکه تا حدی امروزه شاهد این مشکل در سطح جامعه هستیم.
بیایید فرض کنیم جدا از اعمال قانون و مجریان قانون، همراهی اجتماعی کاملا نابود شود و افراد بی توجه به آثار رفتاری دیگران وارد کوچه و خیابان و محل کار و مهمانی و ... شوند آن وقت ما با فردگرایانی بی تفاوت نسبت به یکدیگر مواجهیم که زندگی جمعی برایشان محلی از اعراب ندارد.
این روحیه اگر ادامه یابد در خانواده هم به مرور رسوخ پیدا میکند و هر کدام از اعضای خانواده به دنبال کار و زندگی شخصی خودش خواهد بود و کم کم از هم دور میشوند، نمیتوانند و نمیخواهند در رسیدن به اهداف یکدیگر کمک کنند و اصلا اینکه پدر و مادر یا خواهر و برادر به آنچه میخواهند برسند برایشان مهم نیست و نقشی در خانواده نمیپذیرند.
بله، من بعد از دیدن آن مادر، جلو رفتم و به او گفتم «این برخورد با بچه نادرست است. شما با این رفتار میدانید چه آسیب روحی به بچه میزنید؟» اینکه چقدر این تذکر در ذهن آن مادر اثرگذار بود را نمیدانم؛ اما مهم این است من به عنوان یک هم نوع از کنار این رفتار اشتباه که در سطح جامعه اتفاق افتاده است به راحتی عبور نکردم و بی تفاوت نبودم.
زنان از آنجایی که روحیه عاطفی و مهرورزی بیشتری نسبت به مردان دارند نقش اجتماعی شان در جلوگیری از رفتارهای اشتباه اجتماعی هم پر رنگتر است. زنان ذاتا نمیتوانند به راحتی از یک مسئله عبور کنند. زنان اگر نگاه مادرانه خود را به تمام مسائل اجتماعی که برای بقای یک جامعه مفید است بسط دهند آن وقت، من و شما را یک غریبه نمیدانند و با مهر و صمیمیت گفتگو میکنند.