صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

عزاداری‌های قدیمی در کوچه «نو»

  • کد خبر: ۲۳۹۱۴۳
  • ۲۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۴
خانه ما تقریبا با «حسینیه امام» که در حاشیه کوچه «باغ حرم» واقع بود، فاصله‌ای نداشت و من هم بر حسب مجاورت، بچه‌هیئتی این حسینیه یا هیئت «متحده‌علیا» به حساب می‌آمدم.

حداقل از زمانی که من چشم باز کردم و دست چپ و راستم را شناختم، کوچه «نو» * فقط اسمش نو بود و مثل خیلی از کوچه پس‌کوچه‌های «بالاخیابان»، ردپایی از بالانشینی نداشت.

کوچه‌ای که میدان‌شهدا را با چند پیچ تودرتو به «باغ نادری» وصل می‌کرد، معبری قدیمی و البته جذاب با خانه‌های بزرگ و کوچکی بود که راه زائران و مجاوران را از مسیر کوچه «آب‌میرزا» به «تپل‌محله» و از بازارچه «حاج‌آقاجان» به حرم امام‌رضا (ع) باز می‌کرد؛ کوچه‌پس‌کوچه‌هایی که در روز‌های محرم و صفر، یکی‌درمیان خانه‌هایشان می‌شد مهمان‌خانه حضرت رضا (ع) و تکیه سیدالشهدا (ع). من هم در یکی از همین خانه‌های کوچه نو که پر بود از رسم‌ورسوم قدیمی، قد کشیدم و استخوان ترکاندم. 

خانه ما تقریبا با «حسینیه امام» که در حاشیه کوچه «باغ حرم» واقع بود، فاصله‌ای نداشت و من هم بر حسب مجاورت، بچه‌هیئتی این حسینیه یا هیئت «متحده‌علیا» به حساب می‌آمدم؛ هیئتی بسیار متفاوت‌تر از هیئت‌های امروزی و کاملا سنتی و قدیمی که مثل خیلی از هیئت‌های زمانه خود، پیرمرد‌ها اداره‌اش می‌کردند؛ اصلا شاید به همین دلیل بود که پارچه‌های مشکی بورِ دورتادور حسینیه، سال‌به‌سال بورتر می‌شد و اندک تغییرات جدید در کتیبه‌های پارچه‌ای خیلی به‌چشم می‌آمد. 

حسینیه امام به‌جز شب‌های جمعه هر هفته و ۱۰ روز اول محرم تقریبا همیشه تعطیل بود و به همین دلیل در دهه اول تا شب شام غریبان می‌شد بیشتر اهالی کوچه نو را در این فضا ببینی و دیدار تازه کنی. شاید آن روز‌ها خیلی‌ها فرصت را غنیمت می‌دانستند تا آخرین نسل از هیئت‌های قدیمی با آن نوع عزاداری‌های جذاب و نوحه‌خوانی‌های خاطره‌انگیز را از دست ندهند.

آن روز‌ها رسم بود که هیئت‌ها در زمان‌هایی خاص، میزبان یا مهمان هیئت‌های دیگر می‌شدند. اسمش را هم می‌گذاشتند هیئت کمکی. یک نوع تفاهم‌نامه نانوشته هم بین خودشان داشتند که بیشتر برپایه تعمیق دوستی و اخوت بنا شده بود؛ مثل قرارداد‌های خواهرخواندگی امروزی.

مثلا شب چهارم محرم، هیئتی‌های ما علم‌به‌دوش راهی هیئت اتوبوس‌رانی می‌شدند و چند شب بعدش، آنها با همین شکل‌وشمایل مهمان ما. در این آمدورفت که از لحاظ مسافت به سیصد متر هم نمی‌رسید، معمولا یک گوسفند به زمین زده می‌شد و قدم‌به‌قدم اسپند دود می‌کردند تا رسم مهمان‌نوازی دو هیئت به بهترین شکل نشان داده شود. 

«حاج‌مهدی» تقریبا شصت سال داشت و راننده بازنشسته شرکت واحد بود که اتفاقا پایش از همین هیئت اتوبوس‌رانی مشهد و براساس همان عهد اخوت به حسینیه امام باز شده بود. دم اول را نرم شروع می‌کرد تا جماعتی که دورتادور حسینیه لمیده بودند، گردش جمع شوند و پیراهن‌های مشکی خود را از تن به در کنند. اینجا بود که پای حسین‌آقا، هیئت‌دار حسینیه، به میدان باز می‌شد و چراغ‌های روشن، خاموش.

برادر جان، سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری؟

و این نوحه می‌شد طلیعه سوگواری حاج‌مهدی تا عزاداران حسینیه امام را از یک ضرب تا سه ضرب سینه زدن برای یک دهه ترغیب کند.

* هاشمی‌نژاد ۳ امروز

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.