صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

برای بعضی‌ها عشق به امام‌حسین (ع) طور دیگری است؛ نه اینکه آنها عاشق زیارت نباشند، اما انگار خدمت به زائران اربعین برایشان اولویت دارد.

عشق به امام‌حسین (ع) در دل همه ما رخنه کرده است و هرسال هنوز اربعین نرسیده، خیلی‌ها کوله‌ای برمی‌دارند و هر طور که شده، خود را به کربلا می‌رسانند تا روز چهلم در صحن‌وسرایش عزاداری کنند.

اما برای بعضی‌ها هم این عشق و دلدادگی طور دیگری است؛ نه اینکه آنها عاشق زیارت نباشند، اما انگار خدمت به زائران امام‌حسین (ع) برایشان اولویت دارد؛ به همین دلیل هم هست که همه سختی‌های خدمت در شهر و کشوری دیگر را به جان می‌خرند و این‌گونه در مسیر عشق و دلدادگی قدم می‌گذارند. این گزارش، روایت برخی از همین آدم‌های مخلص این روزگار است.

روایت اول: 
راهنمایی زائران

شاید همه فکر کنند که فقط پاکبان‌ها این روز‌ها در گرمای ۵۰ درجه نجف اشرف خدمت می‌کنند، اما در کنار آ ن‌ها بچه‌های راهنمای زائر هم روز‌ها و در همین گرما، کنار خیابان امام علی (ع) میزی گذاشته اند و امور زائران را رتق وفتق می‌کنند که مهم ترینش، آدرس دادن و کمک کردن به زائرانی است که در مسیر گم شده اند.   

امیرمحمد مشیری که حالا دومین سال است به عنوان راهنمای زائر به نجف اشرف می‌آید، از همین بچه هاست که روز‌ها بدون توجه به این گرما، پشت میز راهنمای زائر می‌نشیند و پاسخگوی سؤال‌های زائران می‌شود: «من اینجا راهنمای زائر هستم تا بتوانم از گم شدن زائران جلوگیری کنم و امسال دفعه دوم است که برای راهنمایی زائران به کربلا آمده ام».   ‌

می‌گویم در این گرمای هوا سخت نیست که روز‌ها چند ساعت پشت میز می ‎نشینید؟ جواب می‌دهد: این کار سختی ندارد. بله، هوا گرم است، اما هرکاری سختی خودش را دارد و این جزئی از کار ماست و اصلا این گرما برای من مشکلی نیست. من زمانی حالم گرفته می‌شود که ببینم زائری گم شده است و‌ نمی‌توانم کمکش کنم. این، من را بیشتر از هرچیز دیگری اذیت می‌کند.   

مشیری می‌گوید که در همه این سال‌ها نیتم خدمت به زائران و برداشتن باری از روی دوش آن‌ها بوده است: «نیت من در همه این سال ها، خدمت به زائران بوده است و آمده ام تا باری از روی دوش آن‌ها بردارم و همین که بتوانیم به آن‌هایی که در این شهر غریب هستند، مسیری را معرفی کنیم که در این گرما آسیب کمتری ببینند، برای من بس است».   

اما بچه‌های راهنمای زائر به خاطر کارشان، خاطرات زیادی از زائرانی که در این مسیر گم شده اند، دارند و مشیری هم خاطره گم شدن یک مادربزرگ و نوه اش را برایمان تعریف می‌کند: «یک بار، مادربزرگی به همراه نوه چهارپنج ساله اش در این مسیر گم شده بودند و آدرس درستی از موکبشان نداشتند. با بازی با نوه و نشانه‌هایی که از حرف‎ هایش گرفتیم، به آدرس حدودی که داشتند، رسیدیم. بعد با کلی پرس وجو از نوه که مثلا در این خیابان چه چیز‌هایی بوده، چه مغازه ‎ای بوده، چه نشانه‌ای داشته است و... بالاخره موکب را پیدا کردیم. یک جور‌هایی تخلیه اطلاعاتی شان کردیم تا توانستیم موکب را پیدا کنیم؛ موکبی که یک سیاه چادر بود و هیچ نشانه خاصی نداشت».   

روایت دوم: 
از برق رسانی تا بسته بندی نان

شاید به حرف، ساده باشد که شهرداری هزار نیرو به نجف اشرف اعزام کرده است و کسی خیلی از پشت پرده اتفاقات و آماده سازی‌ها خبر ندارد؛ مثلا کسی نمی‌داند که در کاروان خدام الحسین (ع) شهرداری، نیرو‌های تأسیساتی هم هستند که اگر مشکلی پیش آمد، نگذارند آب توی دل کسی تکان بخورد و کار‌ها لنگ بماند؛ مثلا همین چند روز پیش که همه از راه اندازی نانوایی به خاطر خراب شدن تنورش قطع امید کرده بودند، این بچه‌های تأسیسات بودند که همراه کادر نانوایی، تنور به هم پیچیده شده را یک بار دیگر سرپا کردند.   

آقای وحدتی راد در شرکت بهره برداری قطارشهری کار می‌کند و حالا به عنوان نیروی تأسیسات، به نجف اشرف آمده است تا این امور را رتق وفتق کند: «اگر قطعی برق رخ بدهد، نیاز به کار تأسیساتی باشد یا اتفاقی بیفتد که نیاز به امدادرسانی فنی باشد، ما آماده حل مشکل هستیم. حتی همین نانوایی را که الان به موکب‌ها و شهرداری نان می‌دهد، بچه‌های تأسیسات راه انداخته اند. برق رسانی و جوشکاری و حتی بسته بندی نان را هم انجام می‌دهیم».   

تقریبا چندماهی قبل از اعزام، اعلامیه درخواست نیروی تأسیسات در سامانه‌های شهرداری برای کارمندان منتشر شد و وحدتی راد یکی از همان چندصدنفری بود که نام نویسی کرد و در قرعه کشی بعد، نامش بیرون آمد و برای این سفر انتخاب شد: «من بار اول است که با کاروان شهرداری عازم می‌شوم و با علم به همه این سختی‌ها به این سفر آمدم. اینجا گرما دارد، بی خوابی دارد یا به خاطر کار با برق، خطر‌هایی ما را تهدید می‌کند؛ مثلا چندروز پیش به خاطر جوشکاری در گرما صورت من سوخت، ولی با وجود عشق به امام حسین (ع) و زوارش، این مشکلات کاملا شیرین است و تحمل پذیر».   ‌

می‌پرسم با همه این سختی‌هایی که گفتید و کشیدید، بازهم داوطلب این سفر می‌شوید که‌ می‌گوید: «چرا که نه؟ اگر امام حسین (ع) بطلبد و بازهم اینجا به کمک من نیاز باشد، حتما می‌آیم؛ البته به خاطر جایگاه شغلی و مسئولیتی که در مشهد داشتم، خیلی سخت به اینجا و خدمتگزاری رسیدم، اما سال‌های بعد هم حتما می‌آیم و با انرژی بیشتر به کارم ادامه می‌دهم.   

روایت سوم: 
سختی‌های پشت صحنه

تقریبا ۱۰ سالی می‌شود که کاروان خدام‎الحسین شهرداری مشهد راه اندازی شده است و در شهر نجف اشرف خدمت رسانی می‌کند. محمدرضا غلامی که وظیفه ستادی در این کاروان را برعهده دارد، هفت سال همراه پاکبان‌ها و بچه‌های سازمان پسماند بوده است و یک جور‌هایی استخوان خردکرده این کار است.

 می‌گوید: «بچه‌هایی که به نجف اشرف اعزام می‌شوند، هم زائر هستند و هم خادم و دارند به زوار امیرالمؤمنین (ع) خدمت رسانی می‌کنند و ما هم وظیفه داریم هماهنگی و نظارت امور را انجام بدهیم و عملکرد نیرو‌ها را ارزیابی و کمک کنیم شرایط ایده آلی در خدمت رسانی داشته باشیم. من از زمانی که این کاروان راه افتاده است، مستقیم و غیرمستقیم درگیر این ماجرا بوده ام و تقریبا هفت سفر را در کنار بچه‌های خدام الحسین (ع) بوده ام».   

سختی‌های کار مسئولان ستادی کاروان هزارنفره شهرداری بیشتر از نیرو‌های کف میدان نباشد، کمتر نیست. صفر تا صد مدیریت این افراد و نظافت معابر و هماهنگی امور از مشهد تا نجف، روی دوش آن هاست و شاید کمتر از بقیه هم به چشم بیایند: «سختی‌ها در این مسیر زیاد است، اما حلاوت و شیرینی دارد، با این حال کار هماهنگی، ما را خیلی اذیت می‌کند.

ما در کشوری خدمات می‌دهیم که هماهنگی و برنامه ریزی در آن سخت است و همین، فشار مضاعفی روی ما می‌آورد. در ستاد تلاش می‌کنیم آن‌ها سفر آرامی داشته باشند. شاید باور نکنید، اما یک سال است درگیر این ماجرا هستیم و به محض پایان ماه محرم و صفر، فراهم کردن شرایط سفر بعدی آغاز‌ می‌شود. ضمن اینکه بعد از پایان کار اینجا، مستقیم به مشهد می‌رویم تا در دهه آخر صفر به زائران امام رضا (ع) خدمت کنیم».   

غلامی، بعد از هفت سال حضور در کاروان خدام الحسین، خاطرات ریزودرشتی از این کاروان دارد. آن طور که خودش می‌گوید، ماجرای خدمت بیست وچهارساعته یک پاکبان در سال‌های گذشته، شاید برجسته‌ترین خاطره‌ای باشد که در همه این سال‌ها پس ذهنش مانده است: «در یکی از سفر‌ها که مسئولیت کاروان خدمات شهری را برعهده داشتم، روز چهارم و پنجم فشار کاری به اندازه‌ای زیاد شد که خیلی خسته شدم.

شب با ناراحتی آمدم بیرون که بروم حرم امام علی (ع) گلایه کنم. در مسیر کارگری را دیدم که مسن هم بود. گفتم مگر شیفت صبح نبودی و الان اینجا چه کار می‌کنی؟ گفت از مشهد که اینجا آمدم، نیت کردم ۲۴ساعت خدمت کنم و این قدر کار می‌کنم که سر پست از خستگی خوابم ببرد. باور نمی‌کنید اما، اصلا از گلایه کردن پشیمان شدم و همان جا برگشتم و به خودم گفتم که هروقت فشار کار زیاد شد، برای گله و شکایت پیش حضرت نروم».

روایت چهارم: 
کار دل است...

تنهاگروهی که از کاروان هزارنفره شهرداری، زمینی خودشان را به نجف اشرف رسانده اند، راننده و خودرو‌های مدیریت پسماند بودند؛ راننده‌هایی که سه روز تمام مسیر مشهد تا مهران و بعد هم مهران تا نجف را آمدند تا کار جمع آوری زباله‌ها و حمل آن‌ها تا ایستگاه‌های میانی را انجام بدهند. در سختی کار راننده‌های سازمان پسماند همین بس که هفت ساعت تمام در گرمای نجف و ازدحامی که در خیابان امام علی (ع) هست، باید پشت فرمان ماشین سنگین بنشینند.   

حبیب جمالی، سرپرست ماشین آلات پسماند است و او هم از استخوان خردکرده‌های سفر خدمت اربعین شهرداری و هفت هشت سالی است که همراه خودرو‌های پسماند به اینجا می‌آید. جمالی روایت خدمتشان را این طور شروع می‌کند: «ما از روزی که از مشهد راه افتادیم تا روزی که به اینجا رسیدیم، چهار روز در راه بودیم. بیستم راه افتادیم و ۲۴ مرداد رسیدیم نجف اشرف».   

البته رسیدن کاروان ماشین‌های پسماند به نجف بی حادثه هم نبوده است: «من از سال۹۴ در خدمت این کاروانم و اتفاقات زیادی در این مسیر می‌افتد. یک سال ما چند روز بین مرز ایران و عراق به خاطر ناهماهنگی‌ها در بیابان مانده بودیم، یک سال در گردنه اسدآباد همدان به دلیل برف و یخ بندان گیر افتادیم و شرایط سختی را پشت سر گذاشتیم تا به مشهد رسیدیم. امسال هم گیربکس یکی از خودرو‌ها به اصطلاح خرد شد و هماهنگ شد گیربکس را ارسال کردند و روز بعد هم ماشین به جمع ما اضافه شد.»  

از مشهد تا خود نجف چیزی نزدیک به ۲ هزار کیلومتر راه است و زمینی طی کردن این مسیر آن هم یک نفس، کاری است که هر کسی از پسِ آن برنمی آید: «طی کردن این مسیر طولانی کار سختی است و هماهنگی‌های در مسیر هم به این سختی اضافه می‌شود و یک وقت‌هایی شام ما با صبحانه یکی می‌شود!

بعد از آن در نجف راننده‌های ما در روز باید هفت هشت ساعت پشت فرمان باشند و اذیت می‌شوند، آن هم در این ازدحام جمعیت در خیابان امام علی (ع)، بعضی وقت‌ها راننده، چون مسیر را بلد نیست، در نجف گم می‌شود و باید ساعت‌ها دنبالشان بگردیم و...؛ اما عشق خدمت به زوار امام حسین (ع) این سختی‌ها را آسان می‌کند. حضور در کاروان خدام الحسین (ع) و کار کردن در آن اصلا آسان نیست و سختی دارد؛ از گرمای هوا گرفته تا کار کردن در کشوری غریب و درست وسط ازدحام جمعیتی که به سمت مشایه حرکت می‌کند».   

با همه این ها، وقتی از حبیب جمالی می‌پرسم که باز هم می‌آیی، می‌گوید: «امسال به خاطر شرایطی که داشتم، نمی‌خواستم بیایم؛ اما همه چیز جفت و جور شد تا اینجا باشم. سال‌های بعد هم اگر زنده باشم، باز هم می‌آیم. آمدن اینجا کار دل است و دست خودت نیست که بگویی امسال دیگر نمی‌آیم.»

روایت پنجم: 
آرزویی که برآورده شد

گرمای هوا در نجف عجیب بیداد می‌کند. نرم‌افزار‌های هواشناسی دمای روز‌ها را حوالی ۴۴-۴۵ درجه نشان می‌دهد و شب‌ها هم دست‌کمی از روز ندارد. بر‌وبچه‌های پاکبان خیلی کاری به این هوا ندارند و در سه شیفت هفت‌ساعته و درمجموع ۲۴ ساعت، دارند خیابان‌های اطراف حرم مطهر علوی را نظافت می‌کنند و اتفاقا کارشان حسابی به چشم عراقی‌ها و زائران اربعین آمده است. 

رمضانعلی تباری با ۵۹ سال سن، مسن‌ترین پاکبان کاروان خدام‌الحسین (ع) و جزو زائراولی‌هاست؛ پاکبانی که سال قبل در آخرین لحظات نتوانست عازم شود، اما امسال اسمش در لیست خدام قرار گرفت: «من تا امروز کربلا نیامدم و این سفر اولم است. سال قبل که خبر آمد قرار است پاکبان به نجف بفرستند، ثبت‌نام کردم و آخرین لحظات اسمم خط خورد، خیلی دلم شکست و گریه کردم. 

امسال هم دوباره اسمم را رد کردند و دو هفته قبل از سفر گفتند که اسمت درآمده است. من سال‌ها آرزوی کربلا به دلم مانده بود و در این سال‌ها هرکار می‌کردم و هر قدر که جمع‌و‌جور می‌کردم، نمی‌شد بیایم. روزی که گفتند باید بروی حال عجیبی داشتم که قابل گفتن نیست.» حرف‌زدن از گرمای این‌روز‌های عراق و نجف آسان است، ولی در عمل بیشتر از چهار‌پنج دقیقه نمی‌شود زیر آفتابش دوام آورد. 

پاکبان‌های مشهدی، اما زیر این گرما هفت ساعت کار و مسیر پیاده‌روی زائران را نظافت می‌کنند؛ کاری که البته خودشان می‌گویند عشقش به سختی‌اش غلبه می‌کند: «گرما اینجا زیاد است، اما اذیتم نمی‌کند. روزی که به من خبر دادند، خوش‌حال شدم که قرار است جاروکش خیابان‌های شهر امام‌علی (ع) باشم و خاک زیر پای زائرانش را جارو کنم. الان هم اگر می‌گذاشتند، هر سه شیفت کار می‌کردم. کار اینجا خستگی ندارد و لطفی که عراقی‌ها و ایرانی‌ها به ما دارند، خستگی را از تنمان بیرون می‌کند. همین الان آرزویم این است که یک بار دیگر افتخار جاروکشی در نجف اشرف امام‌علی (ع) نصیبم شود.»

روایت ششم: 
باز هم می‌آیم

تأمین ایمنی کاروان هزار‌نفره شهرداری را آتش‌نشانی به عهده دارد و بچه‌های این سازمان نه‌تن‌ها ایمنی هتل کاروان شهرداری را عهده‌دار شدند که حواسشان به اتفاقات و حوادث مسیر حرم مطهر علوی هم هست و یک‌جور‌هایی بار تأمین ایمنی زائران را هم به دوش می‌کشند.

سیدمحمد انفرادی که یکی از اعضای اعزام‌شده از آتش‌نشانی به نجف است، می‌گوید: بچه‌های آتش‌نشانی، دلی کار می‌کنند و آتش‌نشان‌شدن کار عشق است. اینجا در نجف اشرف، اما گرمای هوا، کمبود امکانات، ازدحام جمعیت و ایمنی بسیار کم این خیابان، کار ما را سخت می‌کند. با‌این‌همه، اما حواسمان هست که خطری خادم و زائر امام علی (ع) را تهدید نکند.

او هم مثل خیلی‌های دیگر دقیقه‌نودی به کربلا دعوت شده و اصلا قرار نبوده اینجا باشد: «حضورم در اینجا لطف امام حسین (ع) بوده و اصلا قرار نبود در نجف اشرف باشم. فکرش را هم نمی‌کردم که من را برای این سفر بخواهند. زنگ زدند و گفتند اسمت نوشته شده و قرار است عازم شوی. با همه این سختی‌ها سال بعد هم اگر بخواهند دوباره می‌آیم، چه با لباس مقدس آتش‌نشانی، چه در لباسی دیگر. شک نکنید که می‌آیم.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.