هلیکوپتر سالهای نهچنداندور بوندسلیگا، اینروزها بهعنوان کمک اسکوچیچ در تیم ملی فعالیت میکند. وحید هاشمیان در یک گفتوگوی اینستاگرامی، درباره مسائل مختلف صحبتهای جذابی را انجام داد.
از دیدن خانواده ناامید شده بودم
من قبل از اینکه به آلمان بیایم، مدت زیادی در ایران بودم و دائم درگیر آن بودیم که آیا بازی تیم ملی ایران برگزار میشود یا خیر. با توجه به اینکه پروازها به آلمان لغو شده بود، دیگر از اینکه آیا میتوانم خودم را در کنار خانواده ببینم، ناامید شده بودم؛ اما خوشبختانه ۲ روز قبل از عید پروازها دوباره برقرار شد که من توانستم به آلمان بیایم و در کنار خانواده باشم.
در اروپا همهچیز به هم ربط دارد
در کشوری مثل آلمان این را باید بگویم که گویا قرار است نهم مِی، بازیها را برگزار کند؛ اما فوتبال آلمان و انگلیس را نمیتوان با فوتبال ایران مقایسه کرد، چراکه در آنجا همهچیز باهم در ارتباط است. درآمد باشگاهها بیشتر از پخش تلویزیونی است، آنها با هر پخش بازی پول زیادی را به دست میآورند.
عاشق آرژانتین و مارادونا بودم
من زمانی که کوچک بودم و فوتبال را از تلویزیون تماشا میکردم، ۲ تیم ملی را خیلی دوست داشتم؛ یکی از آنها تیم ملی آلمان و دیگری تیم ملی آرژانتین بود که بیشتر بهخاطر مارادونا دوستش داشتم و آلمان را بیشتر بهخاطر تیمبودنش میپسندیدم. از بازیکنانی که در آن دوران دنبال میکردم، علاوه بر مارادونا، لوتار ماتیوس، توماس هسلر، مارکو فانباستن و گریلینکر بود که خوشبختانه درنهایت توانستم به کشوری بیایم که واقعا تیم فوتبالش را دوست داشتم.
از یک زمین هندبالی به فوتبال آلمان رسیدم
شرایطی که امثال من داشتند با کسی که در مونیخ آلمان به دنیا میآید، یکی نیست؛ بهخاطر اینکه کسی که در مونیخ یا هامبورگ به دنیا میآید، امکاناتی دارد که امثال من نداشتیم. آقای حداد زرین، اولین مربیای بود که حق بزرگی بر گردن من دارد. ایشان نهتنها مربی خوبی بود، بلکه انسان بسیار بزرگی هم بود و من شانس آوردم که در مراحل اولیه فوتبالم با آدمهای بسیار خوبی برخورد کردم. شاید باورتان نشود که ایشان من را در خیابان و در یک زمین هندبالی پیدا کرد و به فوتبال چمنی آورد؛ یعنی اگر آن روز آقای حداد زرین بر سر تمرین ما نمیآمد، من نه به تیم فتح میرفتم، نه به تیم ملی و نه پایم به فوتبال آلمان باز میشد.
عاشق بازی در بایرنمونیخ بودم
اولین روزی که به تیم هامبورگ آمدم، در مصاحبه مطبوعاتی از من پرسیدند که «دوست داری در کدام تیم بازی کنی؟» که من در جوابشان گفتم: «بایرنمونیخ» و همه در آن لحظه به حرف من خندیدند و به من گفتند که اینجا عرف است که بگویی من به تیمی که آمدهام، علاقه دارم؛ ولی من به آنها گفتم نه، بایرنمونیخ را دوست دارم. با تمامی این حرفها ادامه دادم و به آرزویم رسیدم. ولی متأسفانه شرایطی در این تیم به وجود آمد که البته خیلی از آن به خودم وابسته بود. من وقتی در مونیخ بودم، در نیمفصل صحبتی شد که من به دورتموند و به یک تیم انگلیسی که الان نامش خاطرم نیست، بپیوندم. نمیدانم شاید در این مقطع اگر یک تغییر میدادم و به انگلیس یا دورتموند میرفتم، برایم بهتر بود؛ اما، چون جامجهانی در پیش بود و من میخواستم آماده باشم و بازی کنم، بههمیندلیل به هانوفر رفتم و با این تیم قراردادی سهساله امضا کردم.
در آزادی صدای باد را میشنیدم
گلی که به ژاپن زدم، باوجوداینکه آن روز برای چند تن از هموطنانم آن اتفاق تلخ به وجود آمد، خیلی مهم و شیرین بود. جالب است بدانید که ما وقتی گل را از ژاپن دریافت کردیم، ورزشگاه بهحدی ساکت شد که شما میتوانستید صدای باد را بشنوید و من در آن لحظه به خودم گفتم جواب این مردم را چه بدهیم. روز عید اینهمه مردم به ورزشگاه آمدند و فکر میکنم تیم ژاپن درآن برهه ۵ تا ۷ سال در آسیا شکست نخورده بود. بازی هم بهگونهای پیش میرفت که هر نتیجهای ممکن بود؛ ولی بهاندازه چند ثانیه ناگهان تماشاگران از جایشان بلند شدند و بهشدت ما را تشویقش کردند و باورتان نمیشود شاید آن روز معنی یار دوازدهم را متوجه شدم. این برای اولینبار و آخرینبار بود که تماشاگر بهاینحد به من روحیه داد. از نوک انگشتم تا موی سرم در من انرژی جمع شد؛ اما آن برد را مدیون تماشاگرانمان هستیم که دستشان هم درد نکند.
تیم ۲۰۰۶ فاقد انسجام لازم بود
ما هیچوقت نمیتوانیم چیزی را که وجود داشت، انکار کنیم. در جامجهانی آلمان نمیشود گفت همهچیز خوب بود. جو بسیار بدی در تیم وجود داشت. شاید یکی از تیمهایی که میتوانست در طول تاریخ از گروه خود صعود کند، همان تیم بود؛ بهخاطر اینکه ما در بیشتر پستها بازیکنانی داشتیم که علاوه بر بازیهای ملی زیاد، تجربه بینالمللی کافی داشتند و این نکته خیلی مهمی است. متأسفانه آن زمان بین سازمان تربیتبدنی و فدراسیون اختلاف افتاد که باعث شد بیشترین ضربه را به تیم بزند. ضربه دیگری که به ما وارد شد، مصدومیت بازیکنان کلیدی تیم بود. قسمتی از رباط داخلی پای من قبل از جامجهانی پاره شد. مهدی مهدویکیا دچار گرفتگی عضله شدید کمر شد، زندی دچار کشیدی کشاله شد، علی کریمی مچ پایش آسیب دیده بود و تازه تمریناتش را شروع کرده بود. کلا جو بهسمتی رفت که باعث شد اتحاد در تیم نباشد؛ ولی وقتی به داخل زمین میرفتیم، میتوانم قسم بخورم که تکتک بازیکنانی که داخل زمین بودند، قلبشان برای تیشمان میتپید، یعنی کسی کمکاری نکرد، ولی تیم انسجام و انگیزه کافی را نداشت.
آمدنم به پرسپولیس اتفاقی بود
من کارم فوتبال است و زندگیام از طریق فوتبال میگذرد و آینده ما فوتبالیستها بستگی به این دارد که چه پیشنهادی به دستمان برسد. اگر خاطرتان باشد آنموقع که به ایران آمدم، نیمفصل بود و تیمها در حال آمادهسازی بودند. بهصورت اتفاقی طی صحبتی که با آقای کاشانی و دایی انجام دادم، به تیم پرسپولیس آمدم و خیلی اتفاقی بود. خوشحال هستم که لباس یکی از تیمهای پرطرفدار آسیا را پوشیدم و خوشبختانه یک مقام جام حذفی هم توانستم همراه با پرسپولیس به دست بیاورم و خاطرات بسیار خوبی از این تیم دارم.