تکتم جاوید/شهرآرانیوز، روزهای زیادی است که میآید و میرود، اما کسی سوار خط اتوبوس به مقصد حرم نمیشود. کسی دنبال جای پارک نمیگردد و هیچکس از «رفتم حرم و برگشتم» نمیگوید. اما اینها به معنی تنهاماندن امامرضا(ع) نیست. اگر درها هم بسته باشد، مشتاقانش راهی برای نشاندادن ارادت پیدا میکنند. این شبها و روزها خیابانهای منتهی به حرم پر است از زنان و مردان و کودکانی که برای زیارت از راه دور و خواندن زیارتنامه میآیند. یکی از همین شبها سری به خیابان آیتا... طبسی زدهایم تا پای صحبت چند زائر از راه دور بنشینیم.
دلم برای دیدن ضریح آقا تنگ شده
ساعت حدود ۹ شب است و باوجود تعطیلی فروشگاههای اطراف، جای پارک خودور باقی نمانده است. مردم از راه میرسند و با سلام و احترامی وارد خیابان میشوند تا خودشان را به نزدیکترین محل به حرم برسانند. مادر و دختری روی همان سکوهای ابتدای ورودی نشستهاند. از همینجا گنبد آقا درخشش زیبایی دارد و کافی است چندلحظه به آن خیره شوی تا ارتباط قلبیات برقرار شود. خانم جوان درحال خواندن زیارتنامه میگوید: چند وقتی است که حال غریبی داریم. از لحظهای که چشم باز کردیم، حرم امامرضا(ع) بوده است و هیچوقت فکر نمیکردیم روزی از آمدن به حرم محروم شویم.
مادرش به پهنای صورت اشک میریزد و در همان حال میگوید: احساس غربت به آدم دست میدهد. همیشه میآمدیم تا از حضور پربرکت آقا استفاده کنیم، اما حالا که درها بسته است، میآییم همینجا مینشینیم و سلام میدهیم. با غم فراوان ادامه میدهد: دلم خیلی برای حرم و دیدن ضریح آقا تنگ شده است. این جمله را که میگوید، گریه امانش نمیدهد، چادرش را روی سرش میکشد و ناله میکند.
بازشدن گره مشکلات زندگیمان با همین دعاها
اثر معنوی زیارت را حذف نکردیم
آمدم از اینجا به رمضان خوشامد بگویم
روی کالسکه نوزاد پسری خوابیده که لابهلای لباسها و کلاه پوشانده شده است. زن جوان کنار کالسکه فرزندش ایستاده است و دعا میخواند. وقتی درباره علت آمدنش میپرسم، میگوید: بیش از ۵۰ روز است که از خانه بیرون نیامدیم، اما حالا که قرار شد جایی برویم، ترجیح دادم حرم امامرضا(ع) باشد، هرچند که بیشتر از این نتوان به آن نزدیک شد. از همینجا سلام میدهم، دلم را سبک میکنم و به خانه برمیگردم. امشب بیشترین بهانه آمدنم شروع ماه رمضان بود. آمدم از اینجا به رمضان خوشامد بگویم.
خانم دیگری که همانجا درحال دعاکردن است، دنباله حرفهای زن جوان را میگیرد و میگوید: قبلا هفتهایی یکبار میآمدم زیارت، حالا چطور در بسته را تحمل کنم؟ میآیم اینجا مینشینم که دلم را آرام کنم. مدام دعا میکنم زودتر درها باز شود تا ضریح آقا را ببینم.
قلب آدم باید نزدیک باشد
اینجا برای ما حسوحال بقیع دارد
کمکم خیابان شلوغتر میشود و تعداد آدمهایی که میآیند و خبردار رو به حرم میایستند، زیادتر میشود. صدای ضعیفی از دعا و مناجات هم از حرم پخش میشود و فضا را روحانیتر کرده است. یک روحانی جوان از میان مردم عبور میکند و خودش را به پشت نردهها میرساند. در پاسخ به سؤالم درباره چرایی آمدنش به این محل، میگوید: اینجا برای ما حسوحال بقیع را دارد. بعد مسافت مهم نیست، اما اینکه چشممان به ضریح بیفتد، روحمان تازه میشود. نشانهاش هم همین است که همین حالا اگر به همه ورودیهای حرم در خیابانهای اطراف سربزنید، به همین شلوغی است. یعنی آنها که مشتاق زیارت بودند، دوری را تحمل نمیکنند.
*
آدمها را با حرفها، غصهها، درددل و دلتنگیهایشان تنها میگذارم و برمیگردم. خیابان به اندازهایی شلوغ شده است که خودروها دوبله پارک کردهاند و بعضی سرنشینانشان همانجا سلام میدهند و میروند، با این امید که به همین زودیها پا به صحن و سرای امامرضا(ع) بگذارند.