محمد هفتهای چند تا موشک چوبی میسازد. رادیو جیبی، سوژه اصلی نقاشیهای علی آقاست، همان تنها مونس و همدم او در سالهای سخت اسارت. موشکها و خمپارهها هم پایه ثابت خوابهای اکبر هستند. شبی نیست که صدای خمپاره را نشنود و تا صبح دندانهایش را روی هم نکشد.
جانبازان اعصاب و روان بیمارستان امام خمینی(ره) محله کارمندان دوم از جنگ برگشتههایی هستند که هنوز از جنگ برنگشتهاند.آدمهایی که یک بار ویرانی را تجربه کردهاند و حالا هر آرامشی برایشان پوشالی است و فروریختنی.
در پس این گلدانهای آرام و سبز که در گلخانه آسایشگاه کاشتهاند، پشت نقاشیهای رنگارنگی که در اتاق کاردرمانی میکشند، حتی پشت لبخندهایشان همیشه اندکی ناآرامی پیداست.
سوم خرداد ماه، سالروز آزادسازی خرمشهر بهانه ای شد تا به میان آنها برویم و روایت کنیم آنهایی را که سالهاست پشت میلههای خاطرات گذشته اسیر شدهاند. با آنها که حوادث و اتفاقات سختی را پشت سر گذاشتهاند. برخی ذهنشان مثل ساعت کار میکند، همه چیز را دقیق و مو به مو تعریف میکنند، برخی هم فقط سکوت میکنند. انگار که دیگر خودشان را هم نمیشناسند. وجه اشتراک همهشان اما یک چیز است. تلاطم وجودشان و جنگی که هنوز در درونشان به پایان نرسیده.
نویسنده متن : سحر نیکو عقیده