به گزارش شهرآرانیوز؛ سریال تاسیان جدیدترین محصول فیلیمو است که تینا پاکروان آن را کارگردانی کرده و قرار است به زودی از این پلتفرم منتشر شود.
بازیگران
هوتن شکیبا با گریمی متفاوت و خاص در سریال تاسیان ظاهر شده است. حضور مهران مدیری در کنار شکیبا و کارگردانی تینا پاکروان، این مجموعه را به یکی از پربینندهترین سریالهای سال تبدیل خواهد کرد.
نازنین بیاتی، صابر ابر، بابک حمیدیان، پانته آ پناهی ها، محمدرضا غفاری، مهسا حجازی، محمدرضا شریفی نیا، مجید یوسفی، پوریا شکیبایی و نسرین نصرتی در این سریال نقش آفرینی میکنند.
خلاصه داستان
«تاسیان» روایتی از قصه عاشقانه و تاریخی است که در دهه ۵۰ خورشیدی روایت میشود.
جزئیات دقیق داستان این سریال هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد و همین موضوع، جذابیت آن را دوچندان کرده است. با اینحال، میتوان انتظار داشت که شاهد روایتی پر از هیجان و پیچیدگی در ایران آن دهه باشیم.
درباره کارگردان
تینا پاکروان فعالیتش در سینما را از تولید و تهیهکنندگی و دستیاری کارگردانی آغاز کرد و بعد با ساخت فیلمهای سینمایی از جمله نیمه شب اتفاق افتاد و خانوم و لس آنجلس تهران خود را در مقام کارگردان ثابت کرد.
او سپس پا در عرصه سریال سازی گذاشت و با ساخت سریال پر مخاطب و خوش ساخت خاتون که سریال پرزحمت و تاریخی بود نشان داد روایتگری از تاریخ را نیز به خوبی بلد است.
حالا پاکروان که علاقه زیادی به روایتهای عاشقانه دارد سراغ داستانی عاشقانه در تاسیان رفته است.
حضور هوتن شکیبادر سریال تاسیان
هوتن شکیبا ستاره این روزهای سینما و نمایش خانگی ایران که ثابت کرده است از پس هر نقشی بر میآید به جرات میتوان گفت گزینه اول هر کارگردانی برای نقش عاشقپیشههایی است که نگاه نافذ آنها میتواند دل معشوق را آب کند. بازیهای بینظیر او در فیلمهای شبی که ماه کامل شد و ملاقات خصوصی و سریال رهایم کن جای خود را در دل مخاطب باز کرد. به نظر میرسد باید منتظر هنرنمایی جذاب دیگری از او در تاسیان باشیم.
زمان پخش سریال تاسیان
این سریال تاریخی-عاشقانه به زودی پلتفرم فیلیمو قرار میگیرد ولی هنوز زمان دقیقی برای پخش آن اعلام نشده است.
شعر تاسیان به قلم «هوشنگ ابتهاج»
تاسیان نام کتابی از شاعر مشهور ایران، امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (سایه) است و دربرگیرنده ۸۷ اثر از او در اوزان نیمایی و قالبهای غیرکلاسیک است که در سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۸۰ سروده شده.
خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود بر خواهد گشت
ابری هست به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمین دل آن کودک خرد؟
آری آن روز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر؟
آه ای واژه شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه