صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یادی از آیت الله هاشم مدرس قزوینی | فیض اقامت شیخ قزوینی در مشهد

  • کد خبر: ۲۹۴۸۹۱
  • ۲۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۱
یادی از آیت ا... هاشم مدرس قزوینی، از مجتهدان اثرگذار در واقعه گوهرشاد و مدرس حوزه علمیه که در جوار حرم مطهر رضوی مدفون است​.

به گزارش شهرآرانیوز؛ 

نورچشمی طلاب مشهدی​

آیت ا... خزعلی طلبه بود و جوان. پر از شبهه و پرسش و چرایی‌های بسیار. جلسات درس و بحث بس نبود، پایان روز بعد از تمام شدن کلاس ها، همچنان بی قرار بود و کنجکاو. مابین استادان حوزه، حساب آشیخ هاشم از باقی استادان جدا بود. جوری برای طلاب دل سوزی می‌کرد که پدر برای پسرش. فرقی نداشت روی منبر درس باشد یا پای پیاده وسط بازار. از قضا مسیر آمد و شد خزعلی با شیخ هاشم یکی بود. راسته بازارچه حاج آقاجان را می‌گرفتند می‌آمدند پایین. شیخ می‌رفت سمت تَه پُل محله و خزعلی می‌رفت سمت حمام باغ. 

تا قبل از دوراهی، سیل سؤالات بود که از ذهن پرسشگر آیت ا... خزعلی سرازیر می‌شد و آشیخ هاشم چنان از سر صبر یکی یکی پاسخ می‌داد که انگار تمام عمر، بدهکار است به سؤالات تمام نشدنی او. اعتقاد داشت: «سری که در آن شبهه نباشد، کدوست! خدا به سری که شبهه ناک می‌شود عنایت کرده. شبهه را القا می‌کند تا رفع شبهه کنی و پس از آن به آگاهی برسی.» خستگی نداشت سر و کله زدن او با جوان ها. طلبه‌ای هم اگر از شرکت در کلاس‌ها محروم می‌شد، خودش می‌رفت سروقتش. شاگرد در بستر و استاد در ورودی حجره می‌ایستاد و شخصا درس آن روز را به او عرضه می‌کرد. 

آشیخ هاشم قزوینی با تمام صلابت و ابهت و شکوهی که در کردار و ظاهر و سکناتش بود، نورچشم طلاب مشهد شده بود. یک وقت‌هایی می‌نشست و یک نفس در یک جلسه رسائل و مکاسب و کفایه را بی وقفه تدریس می‌کرد. سن و سالی از او گذشته بود، اما انگار تازه بر کرسی تدریس نشسته. چنین عالم فرزانه و محبوبی، می‌توانست زنگ خطری به گوش حکومت سرکشی باشد که خیال داشت روزگار ایران اسلامی را به سبک و سیاق فرنگی ها، رنگ بزند. رضا شاه خبر نداشت جایگاه یکی مثل شیخ هاشم، می‌تواند تیشه سختی به ریشه‌های متزلزل حکومت او بزند.

روحانیت، چشم سر حکومت

رضاخان از آن سفر خارجی به ترکیه که با هزینه گزاف حکومتی از محل مالیات‌های مردم و استقراض از بانک‌های خارجی تأمین می‌شد، یک سوغات بیشتر با خود نیاورده بود آن هم حکم کشف حجاب بود. آمد و نشست و گفت زن‌های فرنگی فلان طور می‌پوشند و یحتمل پلِ گذار از تحجر به پیشرفت و تمدن، کشف حجاب است. 

آتاتورک چنین القا کرده بود که اگر ما پیشرفتی داشتیم از قِبَل تغییر در پوشش زنان و مردانمان بوده و تغییر از همین المان‌های ظاهری آغاز می‌شود، اما سوغات رضاخان، به کام عامه مردم ایران اسلامی ناخوشایند بود. حکمی که وقتی به زبان رسمی افاقه نکرد، به زور چماق و باروت و خون متوسل شد. بنا بود فرهنگ و هویت ملی ایرانی تغییر کند و به سرعت سناریو حذف روحانیت در جامعه اجرا شود، اما مشهد که آن روز‌ها کانون فعالیت بهترین علمای جامعه روحانیت بود و طلاب سرسپرده فرامین آن‌ها بودند، می‌توانست جریان تازه حکومت رضاخانی را به شکست محکوم کند. 

هنوز کار به امضای بیانیه نکشیده بود. علمای خراسان دست گذاشته بودند روی آشیخ هاشم. بنا بود به نمایندگی از علما برود رخ به رخ رضا شاه، خواسته هایشان را ابلاغ کند. رضا شاه با همان صلابت سنگین در اتاق قدم می‌زد و شیخ هاشم با نهایت وقار و قدرت به سمتی نامعلوم خیره بود. رضا خان پرسید: «آخوند! نظر شما درباره کشف حجاب چیست؟» گفت: «مملکت به منزله یک تن است که سر آن تن، شاه است و دو چشم آن سر، روحانیت اند. چشم آنچه می‌بیند به سر خبر می‌دهد تا مواظب شر و فساد باشد. 

من الآن به تو می‌گویم: این کشف حجاب شرّ و فساد است و ریشه تو را این شر می‌سوزاند.» رضا خان پس از مکثی کوتاه دنباله سبیلش را تابی داد، چرخی در اتاق زد و بی آنکه حرف اضافه‌ای بزند در حالی که سرش را به نشانه تأیید تکان می‌داد گفت: راست می‌گویی آقاشیخ!»، اما شاه برگی بود در باد. بعدتر نصیحت شیخ را در دل پچ پچه‌های درباریان از یاد برد. به توصیه مشاورانش آتش سرکوب مردم را تندتر کرد. گوهرشاد را به خاک و خون کشید. چندهزار انسان بی گناه را به کام مرگ کشید و دست آخر دستور داد تمام کسانی را که زیر بیانیه علمای خراسان را امضا کرده اند، تبعید کنند. نام آشیخ هاشم قزوینی هم در فهرست کسانی بود که از مشهد به زادگاهش تبعید می‌شد. شیخ حالا به قزوین برمی گشت در حالی که مشهد در کام مأموران حکومتی به سرنوشتی نامعلوم دچار بود.

بازگشتی همیشگی به مشهد

ترکش‌های جنگ جهانی دوم بالاخره دامن گیر ایران هم شد. مملکت افتاد دست نیرو‌های خارجی، حکومت رضاشاه متلاشی شد، خودش هم تبعید شد به جزیره موریس در آفریقا. حالا راه برای بازگشت تمامی علمای تبعیدی به مشهد باز بود. آشیخ هاشم بعد از هفت سال به مشهد برمی گشت. همچنان شجاع و مقتدر. به محض بازگشت، از او خواستند به کرسی تدریس برگردد. 

استاد مرحوم مدیر شانه چی از آن روز‌ها چنین نقل می‌کند: «برای اولین مرحله دروس سطوح عالیه یعنی رسائل و مکاسب شیخ انصاری و کفایة الاصول را برای چند نفر از ما که طلاب جدید حوزه محسوب می‌شدیم و چند نفر از بقایای طلاب سابق تدریس کردند که این جانب به هر سه درس ایشان غیر از مقداری از اول کفایه که بعدا نزد مرحوم حاج میرزا علی اکبر نوقانی خواندم حاضر می‌شدم. بعد هم از محضر ایشان تقاضای درس خارج نمودیم که یک دور اصول و چند بحث از فقه را از درس پرفیض آن مرحوم استفاده بردیم.»

 حوزه مشهد با آمدن دوباره شیخ، جان تازه‌ای گرفته بود. اقامت پرفیض او در مشهد چه سال‌های پیش از تبعید و چه پس از آن، زمینه ساز پرورش چهره‌هایی در عرصه فضل و دانش و سیاست شد که تنها از منبر علم و ادب او حاصل می‌شد. شاگردانی، چون حضرت آیت ا... سیدعلی خامنه ای، میرزا جواد آقا خراسانی، میرزا حسنعلی مروارید، عباس واعظ طبسی، استاد شفیعی کدکنی، استاد محمدتقی شریعتی، سیدمهدی طباطبایی و.... مهرماه سال ۱۳۳۹ بود که پس از عمری تدریس و مطالعه و تربیت، دست از کار کشید. سری به شمعدانی‌های اطراف حوض خانه اش زد. برگ‌های زرد را سوا کرد.

وضویی گرفت و از اهل خانه خواست بساط پذیرایی را مهیا کنند، زیرا میهمان ویژه‌ای در راه بود. پس از آن در چوبی حیاط را نیمه باز گذاشت، به بستر رفت و برای همیشه چشم از جهان فانی فروبست. به این ترتیب مسافر سال‌های دور مشهد، مجاور ابدی بارگاه علی بن موسی الرضا (ع) شد. حالا پس از ۶۴ سال می‌توان مزارش را در مدخل ورودی حرم مطهر رضوی، از سمت ضلع شمالی صحن آزادی، در کفشداری شماره ۷ پیدا کرد. جایی که برای همیشه در همسایگی امام رئوف، آرام گرفته است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.