به گزارش شهرآرانیوز؛
از همان روزی که سیدحسن پیغام داد «به لبنان برگرد»، خیلی از رسانههای بین المللی شروع کردند به گمانه زنی سیدهاشم برای معاونت سیدحسن. آن روزها سیدهاشم در حوزه علمیه قم مشغول تحصیل بود. هر دو با هم به ایران آمده بودند، هر دو با هم عزم سفر کرده بودند و وقتی در شهر قم پا قرص کردند، بی اراده شیفته اندیشههای سیاسی امام خمینی شدند. ایران، مدینه فاضلهای بود که میشد در آن با فراغ بال، پای مکتب اسلام و انقلاب نشست. سیدحسن، پسرعمه سیدهاشم بود و به مثابه برادر بزرگ تر؛ راه بلد و قابل اتکا. سیدحسن رفت و مدتی بعد پیغام داد سیدهاشم برگردد.
برای او فکرهای تازهای داشت. هیچ کس به اندازه سیدهاشم برای ریاست بر شورای اجرایی حزب ا... قابل اعتماد نبود. مسئولیت شورای جهادی سازمان را هم به او سپرد و اعلام کرد بعد از این، ریاست حزب ا... در منطقه بیروت، با سیدهاشم صفی الدین است. این دو برادر با همراهی عماد مغنیه، ستونهای مستحکم حزب ا... بودند. عماد مغنیه در حوزه نیروی نظامی، سیدحسن در حوزه سیاست و سیدهاشم، قوه مدیریتی سازمان بود؛ مثلثی که خیلی زود اسرائیلیها را به تقلا انداخت تا بزدلانه به رسم همیشگی صهیون ها، توی اتاقهای فکر تکراری اسرائیل، به حذف مهرههای مقاومت بیندیشند.
سیدهاشم وقتی حرف میزد، انگار سیدحسن بود؛ همان اندازه قاطع، شجاع و قدرتمند. دست هایش را با همان صلابت در هوا تکان میداد و از جایی که ایستاده بود، سقوط قریب الوقوع اسرائیل را بشارت میداد. لب هایش تکان میخورد و صدا، صدای مقاومت بود که از حنجره اش به گوش عالم میرسید. انگار سیدحسن بار دیگر در او متولد شده بود؛ با همان نگاه نافذ که در افق چشمانش، طلوع آفتاب پیروزی میدرخشید.
درست در بهت روزهایی که کسی شهادت سیدحسن را باور نداشت، سیدهاشم عبای اقتدار را به شانه هایش انداخت، دست به زانو گرفت و با صدایی خالی از ترس و اندوه، از تاریخ مقاومت اسلام گفت. از صدر اسلام آغاز کرد. از رحلت رسول ا... (ص) و جانشینی امیرالمؤمنین (ع) گفت.
از آیه ۱۴۴ سوره آل عمران وام گرفت: «محمد (ص) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و درگذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت درگذشت، شما باز به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد؟» او حرف میزد و اشکها آرام آرام بر گونهها میخشکید. مرور کرد شهادت حضرت علی (ع) را و پس از آن، جانشینی حسنین و بعد واقعه عاشورا را. از نبرد حق و باطل در صحرای کربلا گفت و روضه اش کشید به عصر روز دهم؛ آن جایی که حسین (ع) رو به آسمان نگاهی انداخت و پرسید: «آیا راضی شدیای پروردگار؟ بگیر تا راضی شوی!»
سیدهاشم از عظمت جنبش مقاومت میگفت و تاریخی که هزارباره در حال تکرار است. باید چیزهایی را یادآوری میکرد که در میانههای وحشت و خون و ویرانی، در خطر فراموشی بود. این هنر رهبری جنبشی بود که خود را سپر بلای اسلام کرده بود. باید روح تازهای به کالبد زخمی مقاومت میدمید، پس بار دیگر فریاد زد: «ای مجاهدان و دوستداران! بدانید ما آن زیباییای بودیم که بانوی ما حضرت زینب (س) در سرهای منصوب بر نیزهها دید.» راست میگفت. امام خمینی (ره) هم روزی از میان ما رفت و پس از ایشان، خورشید ولایت طلوع کرد. سیدعباس رفت و سیدحسن آمد.
پس از سیدحسن نیز مشعل مقاومت خاموش نخواهد شد. ملت مقاومت، حالا دلخوش به رهبری بودند که به خوبی بر بار معنایی واژهها سوار بود. خوب میدانست در برهههای حساس، چطور قلب مضطرب مقاومت را آرام کند. بیراه نبود که چهار ستون تن اسرائیل از حضور باصلابت سیدهاشم به خود میلرزید. آنها پس از آنکه نام سیدحسن را از فهرست ترورهای خود خط زده زدند، حالا رسیده بودند به نام سیدهاشم. انگار با زبان اقتدار او بیگانه بودند. تبر به شاخهها میزدند، غافل از تکثیر هزارباره ریشه ها.
این بار اولی نیست که آسمان جنوب بیروت در سیاهی شب، عین روز روشن میشود. انفجارها، همه چیز را روشن میکند. جنگندههای اسرائیلی، چند ساختمان را به طور کامل ویران کرده اند. هدف، مقر زیرزمینی ساختمان هاست. صهیونیستها بو میکشند و عطر سران مقاومت را از عمیقترین نقاط زمین میفهمند. تیمهای امدادی خودشان را میرسانند حوالی ویرانه ها، اما پهپادهای اسرائیلی سد راهشان میشوند. بمبهای سنگرشکن، همان بمبهایی است که بر سر سیدحسن نصرا... بارید، با همان چاشنی گازهای سمی سیانور. وقتی نیروهای امدادی از حضور در منطقه عاجز میشوند، حالا نوبت به تجسس در ویرانه هاست.
پیکر بی جان سیدهاشم صفی الدین، همچون برادرش، از زیر آوار بیرون میآید. خبرگزاریها خبر شهادتش را تأیید کرده اند. حزب ا... به فاصله شش روز پس از شهادت سیدحسن، بار دیگر دست به قلم میشود و بیانیه میدهد: «سید هاشم به برادرش، والاترین و گران قدرترین شهید ما، جناب دبیرکل حزب ا...، سیدحسن نصرا...، ملحق شد. او برای سیدحسن نصرا... به منزله حضرت عباس (ع) برای امام حسین (ع) بود.» آب در دل مقاومت تکان نمیخورد.
آنها همین چند روز پیش بود که پای منبر خطابه هایش، دل قرص کرده بودند. مگر نه اینکه مقاومت، همان زیبایی بی نهایت در نگاه زینب کبری (س) است؟ مگر نه اینکه با شهادت رهبران مقاومت، علم اسلام به زمین نمیافتد؟ پیغام رهبر معظم انقلاب، ضماد قلب مقاومت میشود: «سید مجاهد رشید و فداکار، جناب سید هاشم صفی الدین رضوان ا... علیه، به صف شهیدان مقاومت پیوست و ستاره درخشان دیگری، آسمان جهاد در راه قدس شریف را مزین کرد. حزب ا... زنده و روینده است و نقش تاریخی خود را ایفا میکند. جمهوری اسلامی نیز مانند همیشه به مجاهدان قدس و مقاومت کنندگان دربرابر اشغالگری باند جنایتکار غاصب فلسطین، کمک خواهد کرد به اذن ا....»