صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یک قاب، یک خاطره به روایت استاد قاسم زردکانلو | قسمت اول

  • کد خبر: ۳۰۰۵۳۳
  • ۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۰
لیدر‌های فوتبال مشهد در دهه ۶۰ فراتر از طرف‌دار بودند.

به گزارش شهرآرانیوز، عکس تیم منتخب خراسان با تعدادی از تماشاگران، من را به روز‌های قشنگ ورزشگاه پیر تختی برد؛ ورزشگاهی با سکو‌های بی‌رنگ‌ورو و در و دیوار مخروبه که روزگاری نگین انگشتری زیبای ورزش خراسان بود. حیف که این روز‌ها غریبانه‌تر از روز قبل خراب‌تر می‌شود و فریادرسی ندارد. حیف که زنده‌ها به فکر بازسازی و حفظ نماد ورزش خراسان بزرگ نیستند.

شاید مرحوم جعفریان، مدیر لایق و کربلایی‌حسن و کربلایی‌اصغر و جمشید ضیایی و نای‌نای نانای و آقافرمون با دلخوری از بی‌توجهی به این ورزشگاه دلشان بخواهد دوباره زنده شوند و رونقی دوباره به سعدآباد بدهند تا بچه‌ها در چمن مخمل زمین‌های شماره یک و دو از بوی چمن سبز و صافش و فضای قشنگ و درختان قدیمی و هوای پاکش با عشق دوباره پابه‌توپ شوند. صحبت از لیدر‌ها و این عکس شده است.

فوتبال ما در دهه ۶۰ و پیش از آن لیدر نداشت، عاشق داشت؛ عاشقانی که از خودشان هم خرج می‌کردند و اوقات فراغتشان را در سعدآباد با تماشای تمرین تیم‌های مختلف می‌گذراندند. یاد عسکر ترکه به خیر. روحش شاد که آچار فرانسه ورزشگاه بود و کار‌های فنی را انجام می‌داد و هنگام مسابقات از درب ورودی خیابان آبکوه بلیت‌ها را در لیگ قدس و مسابقات دیگر از تماشاگران می‌گرفت و اجازه ورود می‌داد.

کسانی که در این عکس جلو بازیکنان نشسته‌اند، همه عاشق بودند. حاجی‌رحمتی که خانه‌اش شب بعضی مسابقات هتل تیم می‌شد، حسین تکمان، حاج‌تقی، علی بابای اوشین که آن موقع دختربچه کوچکی داشت که شبیه اوشین بود و او را با خودش به ورزشگاه می‌آورد، محمد اسمی که انگار سعدآباد خانه دومش بود، آقای سعادت، حاجی‌فرمون، حاجی‌دلپاک و..؛ که بیشتر ابومسلمی و بعضی‌ها پیامی بودند. سردمدار پیامی‌ها مرحوم حاج‌احمد ابوالفضلیان (حاجی انجیر) بود که با ابومسلمی‌ها کری داشت. یا حسن‌آقا نارگیل و خیلی‌های دیگر که همه کمک‌حال فوتبال بودند.

هادی مباشری که جوان‌تر بود و در این عکس حضور دارد، به کار طلا مشغول بود. عشق فوتبال او را از کار و زندگی انداخته بود و در مسافرت‌ها دوسه اتوبوس راه می‌انداخت برای تشویق تیم ابومسلم و منتخب خراسان. پولش را هم از تماشاگران جمع می‌کرد. آن موقع تماشاگران خودشان هزینه می‌کردند. چون کارشان دلی بود. حالا همه‌چیز فرق کرده است. باید پول بدهی تا تشویق بشوی و پول بدهی تا لیدر‌ها هوایت را داشته باشند و پول بدهی که فحشت ندهند. آن موقع بازیکنان، مربیان، تماشاگران و مدیران همه با عشق به ورزش و فوتبال می‌آمدند، اما حالا فوتبال پولی و مافیایی شده است. افسوس که روزگار فوتبال قشنگ و آدم‌های عاشق تمام شده است.

حالا تماشاگر، لیدر، بازیکن و مدیر (نه همه، ولی خیلی‌هایشان) اول حساب می‌کنند چقدر گیرشان می‌آید، بعد هورا می‌کشند و بوق می‌زنند. حالا لیدر‌ها مربی و مدیرعامل عوض می‌کنند و پشت پرده با دلال‌ها و باند‌ها بازیکن جابه‌جا می‌کنند. ورزش و فوتبال مثلا حرفه‌ای شده است، اما ما از حرفه‌ای‌شدن انتخاب‌های بد داریم؛ بی‌ادبی، توهین، فحاشی، رفتار‌های زشت که بیداد می‌کند. باید یاد بگیریم فوتبال حرفه‌ای را سالم و پاک کنیم و فرهنگ‌سازی کنیم تا در آسیا و جهان بتوانیم رقابت کنیم. یاد محمد بوقی و داریوش بوقی و کاظم و... به خیر. یاد دهه‌های ۵۰ و ۶۰ سعدآباد به خیر.

روح همه تماشاگران آن بازی‌ها که آسمانی شده‌اند، شاد؛ ازجمله حاج‌احمد ابوالفضلیان که همیشه زودتر از تیم منتخب تریلی پر از قند و شکرش را در تهران و مازندران که مأموریت می‌گرفت، پارک می‌کرد جلوی سعدآباد و با چهره خندان منتظر ما بود. امثال حاج‌احمد‌ها و آقافرمون‌ها و رحمتی‌ها عاشقان واقعی فوتبال بودند که به تاریخ پیوسته‌اند تا داستان فوتبال عوض شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.