به گزارش شهرآرانیوز؛ ماشاءا... وحیدی، متولد ۱۳۰۰ خورشیدی در مشهد، یکی از نامداران نمایش سنتی یا بهاصطلاح تختحوضی است. او سال ۱۳۱۵ (به روایتی ۱۳۱۸) کارش را با بازیگری و اجرای نمایش در تماشاخانه ملی مشهد شروع میکند و طولی نمیکشد که به یکی از چهرههای اصلی کمدی مشهد تبدیل میشود که نمایشهایش را نیز خود مینویسد.
وحیدی علاوه بر فعالیت نمایشی در مشهد، در شهرهای بسیاری نمایش اجرا میکند که از این میان در تهران، همدان و اصفهان ماندگار میشود. بیشترین حضور او غیر از مشهد در اصفهان است که بیش از دو دهه در آنجا میماند تا انقلاب میشود. انقلاب شرایط را نه تنها برای تماشاخانهها تغییر میدهد که هنرمندانش را نیز به سمت مشاغل دیگر سوق میدهد با این وجود وحیدی
سال ۱۳۵۸ به مشهد برمیگردد و علاوهبر اجرای نمایش در مساجد، بهعنوان معلم سرود در مدارس ناحیهیک کارش را ادامه میدهد. ماشاءا... وحیدی که شامگاه ۹ آذر ۱۳۷۷ فوت میکند، به گفته خودش حدود چهارصد نمایش سنتی به روی صحنه برده است که عمه خانوم در تهران، ملوانان میرفتند در همدان، غروب دخترکان و پینهدوزی موقوف در اصفهان و صدام بالاتر از هیتلر، شیطان سفید، جوجی خان، کلبه ماشاءا... خان، باباحیدر، نام نیک در مشهد از شاخصترین آنها هستند.
ماشاءا... وحیدی در دوران کودکی بهواسطه رفتن به مکتبخانه، با قرآن مأنوس میشود و عشق به ائمه و اهلبیت (ع) باعث میشود در دستهجات مذهبی بهعنوان مداح حضوری پرشور داشته باشد. در دوران جوانی به فعالیتهای هنری روی میآورد و باتوجهبه قریحه ذاتی که دارد، میتواند در میان هنرمندان آن روز مشهد جایگاه ویژه در نمایشنامهنویسی و اجرای تئاتر سنتی کسب کند. سال ۱۳۲۸ وقتی که تماشاخانه ملی جمع میشود، میماند تماشاخانه و تئاتر گلشن که کمدینی، چون اصغر قفقازی دارد.
ازاینجهت دیگر جایی برای عرضاندام ماشاءا... وحیدی نمیماند و او بهناچار سال ۱۳۳۲ از مشهد مهاجرت میکند. بهصورت دورهگرد در شهرهای شمال، برنامه اجرا میکند. سپس به همدان میرود و در تئاتر بوعلی و اکباتان همدان مشغول میشود. کار وحیدی بعد از دو سال حضور در همدان، درشهرهای آبادان، لاهیجان، شیراز و اصفهان ادامه مییابد که در این دوره اسماعیل اسدینژاد همراه اوست.
او بهعنوان بازیگر، دکورساز، خطاط و نقاش و گهگاهی با نواختن ویولن، وحیدی را در نمایشهایش همراهی میکند. این تیم دونفره بیش از بیست سال در تماشاخانه اصفهان با هم کار میکنند. وحیدی در این دوره، نمایشهایی، چون غروب بتپرستان، حوریان حرمسرا، باقر و بیقر، دامدام و جیمجیم، هفترنگها، حسن جنی شده، دزدان دریایی، مسلم جوجی، آمیرزا جوجی، نسل فاسد و انقلاب اداری را مینویسد و اجرا میکند.
وقتی بساط تماشاخانه اصفهان در سال ۱۳۵۳ برچیده میشود، آنها عازم تئاتر پارس تهران میشوند. در این دوره در چند تئاتر دیگر هم نمایش اجرا میکند تااینکه انقلاب میشود و بساط همه تماشاخانهها برچیده میشود. وحیدی که ممر درآمدی ندارد، دوباره سال ۱۳۵۸ به شهر خودش برمیگردد.
در مورد اینکه وحیدی چطور وارد حوزه نمایش شده است، اطلاعات زیادی دردسترس نیست، حتی فرزندانش نیز چیز زیادی در اینباره نمیدانند. اما نویسنده بودن او، یکی از شاخصههایی است که باعث میشود با سرعت بیشتری در حوزه نمایش طنز رشد کند. اگرچه در سالهای اول، چند تا از کارهایش را امیرحسین مهرپور، میرخدیوی یا سهقلعهگیان مینویسند، در سالهای بعد تمام کارهایی را که اجرا میکند، خودش مینویسد؛ البته اغلب نمایشنامههایی که او نوشته است، در حد پنج یا شش صفحه و بدون جزئیات است.
موضوع از این قرار است که بنا بر رسم زمانه، آثار نمایشی حتما باید تأیید فرهنگوارشاد وقت را میگرفتهاند و این چند صفحه نیز به همین دلیل نگاشته میشدهاند. عمده کار وحیدی بهصورت بداهه و از روی ذوق ذاتیاش پیش میرفته است. از این نظر بیشتر متون او فاقد عنصر کمدی یا دیالوگ خندهداری است، اما در اجراها چیز متفاوتی پیشروی مردم بوده است. ذهن بسیار خلاق وحیدی میتوانست در هر لحظه از نمایش، عنصر خندهداری به کار اضافه کند و مردم را بخنداند.
ماشاءا... وحیدی بخش مهم و عمدهای از زندگی خود را روی صحنه تئاتر سپری کرد و به اجرای نمایشهای تختحوضی پرداخت. در طول دهه ۶۰ خورشیدی که کار اجرای نمایشهای سنتی عامهپسند رونق چندانی نداشت، وحیدی این قبیل نمایشها را در مکانهای مختلفی نظیر مساجد اجرا میکرد و اجازه نمیداد چراغ نمایشهای تختحوضی و سیاهبازی خاموش شود.
او خود متن این قبیل نمایشها را مینوشت و در قامت بازیگر و کارگردان، آنها را به روی صحنه میبرد. خوشبختانه در جریان برگزاری چهارمین دوره از جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی، در مراسمی از او و تلاش مستمری که در طول سالیان متمادی برای زنده نگهداشتن نمایش تختحوضی در مشهد کرده بود، تقدیر شد. در دیگر بخش جشنواره، او نمایش «باباحیدر» را هم به روی صحنه برد که خود وظیفه نویسندگی و کارگردانیاش را برعهده داشت.
رضا حسینی، کارگردان و پژوهشگر تئاتر
چهها درحالیکه پشتسرهم و به ترتیب قد ایستاده بودند، نگاهشان به دستان حاجماشاءا... خان دوخته شده بود. حاجماشاءا... وحیدی، مربی مسن سرود و نمایش دبستان شهیداختری، دستانی لرزان داشت ولی با همان حال برای گروه ما آکاردئون مینواخت و ما هم سرودهای انقلابی را همخوانی میکردیم. اگرچه استاد وحیدی در زمینه رهبری گروههای سرود دانشآموزی مشهد بهویژه در دهههای فجر بسیار فعال بود، رشته تخصصی او تئاتر سنتی بود.
او در همین دوره نمایشهایی، چون «شاه و ماه» و «کاوه آهنگر» را با زبان طنز بر روی صحنه برد و به گفته شاهدان از لحظه ورود او به صحنه تا خروجش، تماشاگر از ته دل میخندید. خودش معتقد بود که روسهای مهاجر باب نمایش را در مشهد باز کردند، اما مردانی مانند خودش بودند که با اراده آهنین، راه پرسنگلاخ تئاتر مشهد را هموار کردند و نهالی تناور تحویل ما دادند.
سیدمحسن واعظی، دانشآموز دهه ۶۰ و معلم امروز
محمد اسدینژاد متولد۱۳۶۸ بهواسطه پدرش که از پیشگامان نمایش سنتی و هنر سیاهبازی و خیمهشببازی است، از همان کودکی با عالم نمایش آشنا میشود. اسدینژاد علاوهبر حضور در نمایشهای پدرش، کار پژوهش را نیز از جوانی شروع میکند؛ ابتدا در حوزه موسیقی، اما با راهنمایی استادانی، چون علی نصیریان و فریدون صلاحی، پژوهشهای خود را بهسمت نمایش سوق میدهد.
دراینبین فراموشی بسیاری از بزرگان هنر نمایش باعث میشود که او فراموششدگان هنر تئاتر و نمایش را محور کار خود قرار دهد. یکی از این بزرگان، ماشاءا... وحیدی است که محمد اسدینژاد چندینسال از پژوهشهای خود را به آثار و شخصیت او اختصاص داده است.
در پژوهشهایی که او درباره همکار قدیمی پدر خود انجام داده، علاوهبر بیوگرافی و آثار وحیدی، به نقش عناصر مختلف در این آثار و به سبک آنها نیز پرداخته است؛ ازاینجهت وقتی بنا شد از شخصیت و آثار ماشاءا... وحیدی بنویسیم، بهسراغ اسدینژاد رفتیم تا گوشهای از یافتههایش را با ما و شما درمیان بگذارد. خود محمد اسدینژاد معتقد است: «وحیدی بیش از هر چیز با خندههایی شناخته میشود که بر لب مردم نشانده است.»
در تئاتر اصطلاحی داریم به نام «بت»؛ بت بهمعنای اینکه آرام و بیسروصدا بر تماشاگر اثر بگذارد. از دید من وحیدی بت کمدی است، یعنی بدون اینکه شلنگتخته بیندازد، بلد بوده مردم را بخنداند. او گوشهای از صحنه میایستاده است، سایر بازیگران با هم صحبت میکردهاند و او از گفتوگوی آنها آتویی میگرفته و حرفی میزده است.
آن حرف به حدی تأثیرگذار بوده که مردم را به خنده وامیداشته است. سبک کاری او اینگونه بوده است. یکی از بازیگران همدورهاش تعریف میکرد «وحیدی بدون اینکه دیالوگی به من بدهد، گفت فقط از یکسوی صحنه بیا و از آنسوی برو بیرون. من که دانشآموخته تئاتر بودم، با خودم گفتم عجب آدم دیوانه و نابلدی است.
اما وقتی روی صحنه رفتم و همین کار را کردم و با وحیدی روبهرو شدم، دیدم که چه استاد بزرگی است!» وحیدی اگرچه سواد تئاتری نداشته، کار خودش را بلد بوده است. فقط یک پارتنر میخواسته که دیالوگ برقرار کند؛ اصلا مهم نبوده که پارتنر با چه بیان یا حرکاتی این دیالوگ را بیان کند. او آنقدر توانمند و مسلط بوده که خودش کار را پیش میبرده است.
تئاتر سنتی هیچوقت برای مسئولان و هنرمندان قاب صحنهای اهمیت نداشته است. به تبع آن، ماشاءا... وحیدی را هم علیرغم اینکه بهظاهر خیلی دوست داشتند، دوستش نداشتند! این مسئله در گذر زمان بهتر درک میشود؛ چون در هیچجای تاریخ، نامی از او برده نمیشود.
هرسال برای هنرمندان بسیاری که همدوره او هستند، سالمرگ میگیرند و مطلب مینویسند، اما هیچ خبر و یادی از وحیدی نیست. جالب است که او بیستسال هم در اصفهان کار کرده، اما آنجا هم اصلا اسمی از او برده نمیشود. جهانبخش سلطانی را که در دورهای مشهورترین بازیگر اصفهانی سینما بود، ماشاءا... وحیدی، بازیگر کرده است، اما کسی از او یاد نمیکند.
در همدان، استاد نصرا... عبادی، همبازی وحیدی بوده است، اما در خاطراتش به اشاره نمیکند. اصغر سمسارزاده، بازیگر مشهور تلویزیون سینما، نیز همینطور؛ هرگز در خاطراتش به وحیدی اشاره نمیکند. وحیدی با بازیگران بسیاری همبازی بوده، اما انگار نبوده است.
احتمالا. اما شاید برای خیلیها عجیب باشد که بدانند وحیدی، استانیسلاوسکی را میشناخته است؛ برشت را میشناخته؛ چون در نمایشنامههایش فاصلهگذاریهای برشت را بارهاوبارها میبینیم. ضمن اینکه او زمانیکه در همدان بوده با حسین خیرخواه آشنا شده است. حسین خیرخواه از اعضای گروه آناهیتا و گروه اسکوییهاست. برخورد وحیدی با گروه حسین خیرخواه و عبدالحسین نوشین که در این گروه است، باعث میشود که با ادبیات نمایشی جهان آشنا شود.
او حتی یک جاهای آثار اقتباسی دارد، مثل خسیس مولیر یا حقههای اسکاپن. پس آنچنان بیدانش هم نبوده است. ضمن اینکه او بعداز انقلاب تا پایان عمرش بهعنوان مربی امور هنری مدارس به خیلیها هنر نمایش را آموزش میدهد؛ کسانی که بعدتر بازیگر تئاترهای صحنهای میشوند. واقعیت این است که نمایشهای سنتی در قیاس با نمایشهای قاب صحنهای فقط آکسسوارهای بسیار سادهتری دارند، اما هردو آنها تئاتر هستند و یک قصه را روایت میکنند. نمیتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم، اگرچه سبککاریشان متفاوت است.
سوای همکاری طولانی وحیدی با پدر و عمویم، شروع پژوهشهای من با پیشنهاد مرحوم شهاب ملتخواه، هنرمند فقید سینما و تئاتر مشهد بود که میخواست نمایشنامههای وحیدی منتشر شود؛ من، اما کار را فراتر بردم و گفتم باید به بازیگری و شخصیت او نیز بپردازیم. خود مرحوم وحیدی جایی گفته بود که چهارصدنمایش دارد که من موفق شدم صدنمایشنامهاش را جمع کنم. با مطالعه همین نمایشنامهها متوجه میشویم که او صرفا به خنده مردم بسنده نمیکرده و سعی داشته است چیزی فراتر از خنده در نمایشهایش بگنجاند و به آنها بیاموزد.