احمد آفتابی | شهرآرانیوز؛ جای همه دوستان و رفقا «سبز»، اوایل آبان امسال، به لطف و همـت و همراهی شماری از استادان و دانشجویان محترم دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، سفری علمی ادبی رفتیم به تهران. در یکی از بخشهای این سفر و حین بازدید از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به شکلی غافلگیرکننده و درقالب یک شگفتانه، نشستی صمیمانه برگزار شد با حضور و سخنرانی استاد برجسته و نامور ادبیات فارسی، و استاد بسیاری از استادان کنونی این رشته دوست داشتنی، جناب آقای دکتر تقی پورنامداریان، که صاحب تألیفات فراوان و گران سنگی هستند درباره شعر کهن و معاصر، کتابهایی مانند «رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی» (برنده جایزه کتاب سال)، «دیدار با سیمرغ: تحلیل اندیشه و هنر عطار»، «گم شده لب دریا: صورت و معنی در شعر حافظ»، «خانهام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد» و «سفر در مه: تأملی در شعر احمد شاملو».
ایشان در آن نشست به یادماندنی، ضمن تحلیل پارههایی از شعرهای سهراب سپهری، نوید انتشار قریب الوقوع آخرین کتاب خود را دادند که درباره زندگی و شعرهای این شاعر شوریده کاشانی است. کتابی که امروز مرور خواهیم کرد، همین کتاب است که در آذر۱۴۰۳ انتشارات «سخن» آن را منتشر کرد.
کتاب سه فصل دارد. در فصل اول، با عنوان «شرح احوال، شعر و نقاشی»، ضمن مرور گذرای زندگی نه چندان طولانی، اما پربار سهراب، نکاتی ناب از زیست هنرمندانه، عارفانه و سازگار با طبیعت او گوشزد میشود که در فهم جهان شعری این شاعر نوپرداز، فوق العاده راهگشاست؛ به عنوان نمونه، در صفحه ۱۶، به نقل از خود سهراب آمده است: «نمی دانم تابستان چه سالی ملخ به شهر ما [= کاشان]هجوم آورد. زیانها رساند.
من مأمور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش را بخواهید، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم. اگر محصول را میخوردند، پیدا بود که گرسنهاند. منطق من ساده و هموار بود.» ناگفته پیداست که آگاهی داشتن از این گونه نکات زندگی نامهای سهراب، فهم این پارهها از شعر درخشان «صدای پای آب» (چاپ اول: ۱۳۴۴) را سادهتر میسازد: «و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت» یا «حمله لشکر پروانه به برنامه دفع آفات».
این نمونه را هم بخوانید: «شبی [در فرانسه]شاهد بودیم که [سهراب]با جلال آل احمد و فریدون رهنما بر سر جنگ ویتنام سخت درافتاد؛ چنان که مصرانه میگفت کوشش یک سیب برای رسیدن و به سرخی نشستن، کمتر از مبارزه ویتنامیها برای رهایی نیست، یا بر آن بود که مارها و کژدمهای بدنام کاشان، بسی بی آزارتر از برخی مردمان خوش نام هستند و در پاسخ منتقدی که میگفت: 'در این شرایط که آمریکا در ویتنام [بمب]ناپالم میریزد و آدم میکشد، تو نگران آب خوردن یک کبوتری، میگوید: 'دوست عزیز! ریشه قضیه در همین جاست؛ برای مردمی که از شعرها نمیآموزند که نگران آب خوردن یک کبوتر باشند، آدم کشی در ویتنام یا هر جای دیگر بدیهی است. '» (ص ۲۶) *
در فصل دوم، با عنوان «سیری در زمینه معنایی هشت کتاب»، شعرهای مهم هر هشت دفتر شعر سهراب ــ که به مرور، از ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۶، منتشر شدند و سپس، همگی، درقالب مجلد واحدی به نام «هشت کتاب» روانه بازار نشر گردیدندــ تحلیل و بررسی معنایی و صوری میشوند. (این هشت کتاب، به ترتیب، عبارتاند از «مرگ رنگ»، «زندگی خواب ها»، «آوار آفتاب»، «شرق اندوه»، «صدای پای آب»، «مسافر»، «حجم سبز»، «ما هیچ، ما نگاه».)
احساس میکنم نباید این نکته را ناگفته بگذارم و بگذرم که، درمیان تحلیلهای کم نظیر ارائه شده در فصل دوم، واکاوی تلمیحات و ارجاعات برون متنی سهراب به سایر متون، مانند «ودا»ها یا «کتاب مقدس»، یا اشارات او به بعضی خاطرات شخصی اش ــ که به همت نویسنده محترم فراروی ما خوانندگان قرار گرفته اندــ کمک شایانی به فهم عمیقتر شعرهای دیریاب او خواهند کرد؛ به عنوان نمونه این پاره از شعر «مسافر» که در آن آمده است: «و چند بربط بی تاب/ به شاخه هایتر بید تاب میخوردند»، اشاره مستقیمی است به مزمور ۱۳۷ از «مزامیر داوود» در «کتاب مقدس».
نویسنده محترم، در فصل سوم که نام «صورت، سبک و زبان» را بر پیشانی خود دارد، پس از مرور پارهای مباحث نظری درباره «سبک» و «صورت» در شعر، شماری از شیوهها و شگردهای مورداستفاده سهراب در شعرهای متأخرش را، باریک بینانه و با تسلطی مثال زدنی، «کالبدشکافی» میکند.
جالب است که این کار به گونهای انجام میپذیرد که گویی به فرمایش سعدی «آینهای پیش آفتاب نهاده ست» یا به قول خود سهراب «روی زیبا دوبرابر شده است». درواقع، زیبایی شعرهای سهراب، درکنار تحلیلهای موشکافانه دکتر پورنامداریان، با آن زبان و بیان روان و صمیمی و البته به مدد احاطه غبطه برانگیز ایشان بر پیچ وخمهای رازناک ادبیات فارسی، هردو درکنارهم، سبب شدهاند کتاب «حنجره زخمی جویبار» به اثری خواندنی، مفید و ماندگار درباره شعرهای سهراب و ــ در حالت کلی ــ «تحلیل شعر معاصر» تبدیل شود.
ضمنا، شماری از عنوانهای بخشهای فصل پایانی کتاب عبارتاند از: «تکثر معنایی و پسامدرن نمایی»، «تغییر و تبدیل صفت و جای آن [و تغییر عامدانه ساختهای نحوی در شعر سهراب]»، «شخصیت بخشی»، «تراکم ترکیبهای ناآشنا»، «تغییر جهان بینی در [دو دفتر شعر مهم سهراب که اتفاقا، برخلاف شش دفتر شعر دیگر او، هریک فقط شامل یک شعر بلندند، یعنی]'صدای پای آب'، و 'مسافر'».
اجازه دهید این جستار را با اشارهای به نام کتاب و نقل بخشهایی دیگر از فصل سوم آن تمام کنم. کتاب «حنجره زخمی جویبار» نام خود را از آخرین پارههای شعر «نزدیک دورها»، از آخرین دفتر شعر سهراب با نام «ما هیچ، ما نگاه» گرفته است؛ آنجا که شاعر میگوید: «باز که گشتم/ زن دم درگاه بود/ با بدنی از همیشههای جراحت// حنجره جوی آب را/ قوطی کنسرو خالی/ زخمی میکرد». دکتر پورنامداریان در شرح این پاره آورده است: «از دفتر 'صدای پای آب' به بعد، شخصیت بخشی یا تشخیص (personification) از راههای گوناگون درکنار شیوه بیان سپهری چشمگیر میشود.
این شیوه شخصیت بخشی، چه به صورت فشرده (ترکیبات اضافی) و چه به صورت باز، به صُـور زیر پدید میآید: ۱- نسبت دادن افعال انسانی به غیرانسان (جماد، نبات، حیوان، مفاهیم)؛ ۲- نسبت دادن یکی از مناسبات، ملایمات و صفات انسانی به غیرانسان؛ ۳- نسبت دادن یکی از اعضای انسان به غیرانسان. این شخصیت بخشی سبب میشود که طبیعت، بی جان و منفعل به نظر نرسد، بلکه فعال تصور شود، به طوری که طبیعت، خود، فاعل افعال و متصف به صفات خویش باشد.
[به عنوان مثال، به این پاره از شعر «ندای آغاز»، از دفتر شعر «حجم سبز»، توجه فرمایید:]'صبح خواهد شد/ و به این کاسه آب/ آسمان هجرت خواهد کرد. ' چنان که دیده میشود، شاعر نمیگوید: 'و در این کاسه آب/ آسمان منعکس خواهد شد' [بلکه فعل انسانی «هجرت کرد» را به آسمان نسبت میدهد].
همین مطلب را در مفاهیمی مثل 'احساس' هم میبینیم: احساسْ چهره دارد، چهره اش خراش دارد، و با حضور سبزقبایی به روی شبدرها، خراش چهره اش بهبود مییابد: 'حضور سبزقبایی به روی شبدرها/ خراش چهره احساس را مرمت کرد. ' در نمونه زیر، فعل 'زخمی کردن' به 'قوطی کنسرو' و 'حنجره' به 'جوی آب' نسبت داده میشود: 'حنجره جوی آب را/ قوطی کنسرو خالی/ زخمی میکرد. '» (ص ۳۵۴)
* نظرگاه سهراب، عجیب، یادآور حرفهای یکی از شخصیتهای هنرمند رمان «شهر موسیقی دانهای سپید» بختیار علی است: «آریان مانی»، یکی از شخصیتهای بسیار فرعی این رمان، در صفحه ۶۰۷ (نشر ثالث، ترجمه مریوان حلبچهای) میگوید: «بزرگترین مصیبت و بلایی که سر یک ملت میآید، اشغال خاک کشورش نیست، این است که سران مملکتش به موتسارت گوش نمیدهند.»
آری! یکی از کارکردهای مهم هنر و زیست هنرمندانه که به تقویت قوه تخیل میانجامد، همین دوری از خشونت و ستم پرهیزی است. انسانی که تخیل نیرومندی دارد، میتواند خود را به جای مظلومی که تحت ظلم و ستم است، قرار دهد و ببیند که او چه میکشد. بنابراین، بس بعید است که هنرمند واقعی، ستم پیشه شود. (داخل پرانتز عرض کنم که، چونان هر قاعده کلی دیگری، این قاعده نیز استثناهایی مانند هیتلر و مارکی دوساد دارد.)
«حنجره زخمی جویبار: تأملی در شعر سهراب سپهری»، نوشته تقی پورنامداریان، نشر «سخن»، پاییز ۱۴۰۳، ۴۱۶صفحه، ۵۹۰هزار تومان.