به گزارش شهرآرانیوز؛
آشیخ اسماعیل هشترودی در قامت پدری مبارز و فعال در میادین سیاسی، اولین کسی بود که به محسن آموخت، همهچیز علم نیست و هیچ چیز بیعلم معنایی ندارد. آشیخ اسماعیل سالها در نجف درس خوانده بود و وقتی برگشت تبریز، از روحانیون نامی شهر بود. انقلاب مشروطه از او چهرهای آشنا میان مردم ساخت. رفیق گرمابه و گلستان شیخ محمد خیابانی بود و سالها در کسوت نماینده مردم تبریز در مجلس خدمت کرد.
محسن، اما در کشاکش سفرهای خانوادگی خود مابین تبریز و تهران، سردرگم بود. دبستان را در زادگاهش سپری کرد و متوسطه را رفت دارالفنون تهران. نبوغ محسن، معلمان را در هر رشته و مقطع شگفت زده میکرد. اولین بار معلم هندسهاش را انگشت به دهان گذاشت. رسم معمول آن زمانه بود. هر دانشآموز تازهوارد باید از گذر آزمونهای مختصر معلمان میگذشت تا عیارش را بسنجند.
محسن آن روز بنا بود یک قضیه هندسی را اثبات کند. معادلهای که هیچ ساده نبود و پاسخش توی هیچ کدام از صفحات کتاب درسی یافت نمیشد. وقتی به جواب رسید، دریچه تازهای در سر معلم هندسه باز شد. دانشآموزی که از راههای غیرمرسوم با یافتههای ذهنی خودش، به حل معادله میرسد بیشک در آینده ریاضیدان بزرگی خواهد شد. با این همه آشیخ اسماعیل پا توی یک کفش کرده بود که یا پزشکی یا هیچ.
محسن به اصرار پدر دل از کتابهای معادلات و هندسه و ریاضی برداشت و نشست پای علوم تجربی. به هر جانکندنی که بود در رشته پزشکی قبول شد، اما سربالاییهای رشتهای که هیچ دوستش نمیداشت، بالاخره یک جا نفسش را تنگ کرد و راه آمده را برگشت و این بار از گذر بورسیه دولتی راه افتاد سمت فرانسه.
کتابهای پزشکی را رها کرد و به سمت عشق دیرینهاش ریاضیات پرواز کرد. چهارده سال پس از آمدوشدهای چندباره میان ایران و فرانسه، موفق به اخذ دو مدرک کارشناسی در رشته ریاضی و علوم و یک مدرک دکترا در رشته ریاضیات شد. آخرین بار در حالی از فرانسه پا به خاک وطن میگذاشت که شمار دیپلمههای رشته ریاضیات از صد نفر فراتر نمیرفت یعنی درست در سال ۱۳۱۶.
هفت سال گذشته و حالا دکتر هشترودی در مقام استاد دانشگاه تهران و بنیان گذار انجمن ریاضیات کشور، سرش را از میان کتابها بیرون کشیده و میخواهد دستی به سر و گوش زندگیاش بکشد. سرنوشت او را با ربابه مدیری آشنا میکند و خیلی زود زندگیاش سامان میگیرد.
هرچند زندگی با یک دانشمند، شبیه به یک زندگی روتین و عادی نبود، اما منش دکتر هشترودی و ابعاد مختلف روحش، از او همان مرد ایدهآلی را ساخته بود که خانم مدیری از زندگی در کنار او هیچگاه پشیمان نبود. روزها به اتاق کارش میرفت و اگر گرهی در مطالعاتش میافتاد، آنقدر همانجا میماند تا به گشایشی برسد. دیگر نه او آن دانشآموز تازهکار سالهای دبیرستان بود و نه معادلات به سادگی کتابهای درسی مقطع متوسطه.
به این ترتیب آدمی با سطح علمی او، میتوانست ساعتها بیآنکه چیزی بخورد، روی مسائل متوقف شود و گذر زمان را از یاد ببرد، اما خانم مدیری، صبور بود و همراه. او دیگر خوب میدانست هیچ چیز در این دنیا قدر مطالعه و عطر کتابهای نو به نو، دکتر هشترودی را سر ذوق نمیآورد. زندگی سادهاش را پذیرفته بود و مادیات آخرین چیزی بود که در زندگی مشترک آنها معنا داشت.
با این همه دکتر هشترودی یک روز آمد و نشست برابر همسرش و یک پاکت پول به ارزش ۶ هزارتومان گذاشت توی دامنش، نگاهی از سر عشق و شرم به چشمان همسرش انداخت و گفت این تمام آن پولی است که توی این سالها برایش مانده. میتواند به جبران سالها همراهی و همدلی، آن را برای خود داشته باشد، اما جیب این و آن نداشت.
عشق میتوانست تمام داشتههایشان را چشم بسته صرف آسایش مشترکی کند که حاصل سالها صبوری بود. پس همسرش هرچه داشت گذاشت روی آن ۶ هزار تومان و با آن خانهای خریدند که زیر سقف امن و آرامش، عشق همچنان جریان داشت.
آن شهریور سال۱۳۴۱ که زلزله بویین زهرا، بر سر قزوینیها آوار شد، دکتر هشترودی توی دانشگاه علوم تهران تدریس میکرد. هیچ ارتباط منطقی میان تدریس و ریاضیات و تهران و قزوین و کمکهای خودجوش مردمی نبود، اما دکتر هشترودی به واسطه اعتبار و محبوبیت ویژهای که میان دانشجویان داشت، یک تیم منسجم از دانشجویان دغدغهمند را با خود همراه کرد و آستین همت را بالا زدند و از محل کمکهای مردمی و دانشجویی، کلنک تأسیس مدرسهای ششکلاسه حوالی قزوین را زمین زدند.
دانشجویان چند هفته مانده به شروع کلاسها داشتند آجر بالا میانداختند و به تشویق دکتر هشترودی اراده کرده بودند هرچه زودتر کار را تمام کنند. روزی که دکتر هشترودی در جمع مردم قزوین حاضر شد، آنچنان روان و گرم و صمیمی با اهالی منطقه گفتوگو کرد که کمتر کسی باور میکرد او یکی از مطرحترین اندیشمندان حوزه ریاضیات در جهان است.
این جنس مراودات با اقشار مختلف را مدیون مطالعات گسترده در زمینه هنر و ادبیات و فلسفه بود. او برخلاف تحصیل در رشته ریاضیات و ارادت عجیبی که به علوم پایه داشت، همیشه در حاشیه مطالعات مستمرش، نقبی به هنر میزد تا عواطف، جهانبینی و احساسات خود را در گذر زمان میان اعداد و ارقام و معادلات فراموش نکند. آنچنان که در کنار تألیف کتاب «نظریه اعداد» و «مکانیک کلاسیک و مکانیک کوانتیک»، یک مجموعه شعر با عنوان «سایهها» نگاشته بود و میان دانشمندان سدههای پیشین بیش از همه به خیام ارادت داشت.
ایرانیان باید به دکتر هشترودی افتخار کنند. او در هر موضوع علمی که وارد میشد، حق صحبت و موضوع را ادا میکرد. یکی از خدماتی که در زمان قدیم شد اعزام این دانشجویان برای تحصیل به اروپا بود. ایشان وقتی برگشت به عنوان معلم ریاضی آمد، اما در ادبیات هم همانگونه اشراف داشت.
پروفسور هشترودی برخلاف انجمنهای رسمی فعلی که تکیه بر مدارک تحصیلی داشتند، در واقع مبتکر نخستین انجمن معلمان ریاضی به مفهوم عام خود بود و با اینکه وقت کمی داشت، مرتب به جمع دبیران و استادان ریاضی میآمد و با راهنماییهای خود آنها را هدایت میکرد.
مرحوم هشترودی از جمله اندیشمندان معاصر بود. متفکری ژرفاندیش که موسیقی و ریاضیات، برهان و شهود، شعر و هندسه را با هم جمع کرد. پس هم حاکم جهان ذهن بود، هم حاکم جهان عین. هم شاعر بود و موسیقیدان هم مسلط بر قوانین ریاضی و فلسفی حاکم بر جهان.
برای نوشتن این مطلب از اطلاعات وبگاه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و وبگاه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی استفاده شده است.