به گزارش شهرآرانیوز؛
ملافیضمحمد یکروزی به جانمحمد گفته بود این پسر حالواحوالش وقت قرآنخوانی، شبیه باقی شاگردها نیست. چشمهایش را تنگ میکند و ابروهایش را به هم میکشد و انگار آیهآیه از روی کتاب دارد از کلام خدا حظ میبرد و توی عوالم دیگری سیر میکند. گوش به بازی نیست. هوایش را داشته باش. جان و روح این پسر ظرف سفالین بزرگیست. از خدا لبریزش کن. نخواه برود توی کوچهپسکوچههای آبادی، پی بیعاری. با خودت همراه کن. این حرفها برای جانمحمد تازگی داشت. بعد از این حرفها انگار بار اولی بود که با نورمحمد روبهرو میشد. پسرک کمسنو سال دلپاکی که با آن دستار سفید و چشمهای سیاه آرام، قرار بود نام خاندان درپور را جاودانه کند.
مجلس ذکر بود و حلقه ذاکران گرم. مردها توی اتاق خانهای از خانههای روستا جمع شده بودند و پسربچهها بیاعتنا در زمین وسیع و خاکآلود جلوی خانه، گرم بازی بودند. این مابین نورمحمد بود که سوای باقی بچهها آمده بود پشتدر اتاق نشسته بود و مثل آدمی تشنه که به سرچشمهای زلال رسیده باشد، با اشتیاق، صداها و نواها را دنبال میکرد. گاه ذکری مرتب تکرار میشد و گاه دوتار همه را به سکوت وادار میکرد و انگار امواجی نامرئی، او را در آن اتمسفر عارفانه محاصره کرده بود.
از بین همه آنچه میشنید، یک ذکر را مدام با خود زمزمه میکرد؛ یک دوبیتی که اینطور آغاز میشد: «نگارا و نگارا و نگارا...» دلش میخواست مثل مرد میاندار مجلس، میتوانست دست راستش را بگذارد روی گوشش، چشمهایش را ببندد، نفسش را آزاد کند و بزند زیر آوازی که انگار از آسمان به زمین میریخت. ماهها بعد، در حالی توی مجالس خصوصی کوچک همان بیت را با قدرت اجرا میکرد که خوشهها از خرمن اساتید نامی منطقه از قبیل حاججهانگیرخان و حاجمرتضی پری و ملایاسین مریدار چیده بود.
حالا با اینکه سنوسالی نداشت، اما دیگر میتوانست دست روی گوش بگذارد، چشمهایش را ببندد، نفسش را آزاد کند و با نغمههای جانسوز و پرمعنا، حلقه مخاطبانش را به سکوت و تحسین برانگیزد. این تازه پیش از آنی بود که غزل را چاشنی نواهایش کند و دوتار را به گرمای اجراهای خود بیفزاید.
«اینها که من میخوانم همه الحان ذکر است. شما دوست دارید بگویید مقام پرش جل، مقام اشترخجو، مقام سبزهپری، مقام کبک دری، اما من میگویم همه اینها ذکر است. در همه عمرم چیزی جز عرفان نخواندهام. شعرهایی که من میخوانم، مال کسانی است که نام و آوازهای ندارند؛ اما از عشق رسول (ص) مست بودهاند. من هر شعری را نمیخوانم. کلمه باید معنا داشته باشد و الا پوسته بیمغزی خواهد بود. این صدای دوتار هم نمکی است که باید توی غذا ریخته شود و الا مغز، کلام است و جان کلام، معنای آن است.
عشق و عرفان است که به شعرها رنگ میدهد، نه این صدای دوتار. مقامهای موسیقی فقط درست شدهاند تا شعرها را شنیدنی کنند.» اینها را نورمحمد درپور در حلقه شاگردان و مشتاقانش میگوید. درحالیکه میان خنیاگران موسیقی مقامی خراسان، سری میان سرها درآورده است. حالا دیگر نه فقط اهالی باخزر و حتی آنسوترها، تهران، بلکه آوازهاش رسیده به آن سوی مرزها.
نوازنده و خواننده شیدای تربتجام حالا با عزت و احترام و تمنا دعوت میشود به بزرگترین جشنوارههای جهانی موسیقی. جایی در غربیترین نقطه جهان؛ در قلب لسآنجلس. در سالنهای چندهزارنفری نظیر هالیوود باول. دوشادوش هنرمندانی، چون کیهان کلهر و هزارانهزار ایرانی و غیرایرانی. او هنوز همان است. همان روستازاده عاشقپیشه عارفمسلک که به قول خودش دوتار را چاشنی غزل کرده و آنچه برایش اهمیت دارد، جان روایت و کلام است.
او سالهاست از مسیر غزلهای کهن فارسی، منقبتگوی مقام پیامبر و اولیاءا... است. برای او تفاوتی ندارد روی صحنهای در جشنواره فجر نشسته یا مراسمی در ایالات متحده آمریکا. در هرحال اجرایش را با درود بر محمد و خاندان محمد آغاز میکند و فضا را با طنین کلام و ساز جادوییاش، در دست میگیرد: «سید کائنات فخر بشر/ که به معجز دو نیمه کرد قمر// گفت ده تن زِ اُمّتم فردا/ ره نیابند به جنّتالمأوا// همه گفتند وا. ندامت آه/ آن کیانند یا رسولا... // اول آنکس که خم مینوشد/ دوم بد از آن که خمر بفروشد...» او هرکجا که میرود، سفیر موسیقی عرفانی تربتجام است.
یکروزی مبین از پدرش فاروق پرسیده بود: پدربزرگ چطور دوتارنوازی را آموخت؟ گفته بود: پدرم نورمحمد میگفت: آنقدر زدم تا یاد گرفتم. باقی همه عشق بود و ممارست. مبین انگار کودکیهای دوباره نورمحمد بود؛ نوه خلف مردی که در منطقه، نظیر نداشت و حالا انگار بار دیگر در کالبد نسل دوم پس از خود متولد شده بود.
در بین درپورها، هرچند فاروق، پسر نورمحمد، به شایستگی دنبالهروی راه پدر شد؛ اما درخشش مبین در خاندان آنها زبانزد بود. آن شیدایی و شیفتگی که در جان و کلام پدربزرگ بود، تماما در چشمهای مبین عیان بود. روزی که در مسابقه عصرجدید، مبین نوجوان و تیم هنرمندش روی صحنه درخشیدند، بیشک بسیاری نمیدانستند او از نسل نورمحمد درپور است.
پدربزرگ پرافتخاری که آثار بهجاماندهاش نه فقط نماینده سبک نوازندگی و خوانندگی موسیقی تربتجام که آثاری تحقیقاتی در زمینه آواهای خراسانی بهشمار میآید. هزارگی، جمشیدی، وفای، مهربانی نیست، صمدا، جان زمان، دو بیتی، اللهمدد، مشق پلتان، اشتر خجو، نوایی و سهچکه ازجملهمقامهای منطقه تربتجام است که در آلبومهای موسیقی مرحوم درپور منتشر شد و سرمشقی برای مشتاقان این سبک موسیقی در عرصه خوانندگی و نوازندگی قرار گرفت.