به گزارش شهرآرانیوز، نوروز۱۳۹۰ است. حوالی ساعت ۱۰ شب. تصویر یک کامیون نارنجی توی پیچوخمهای جادههای شمال افتاده روی تنگ بلور گوشه پذیرایی. این اولین قسمت از یک مجموعه تلویزیونی جدید است. تیتراژ بالا میآید و اسامی یکی یکی ظاهر میشود. هنوز هیچکس نمیداند این نامها قرار است پشت نقاب چه شخصیتهایی پنهان شوند.
ملودی تیتراژ، آدم را با خود میکشاند تا تماشای نام آخرین نفر از فهرست دستاندرکاران پروژه، همراه با ترانه فولکلور گوش نوازی که خیلی زود میافتد سر زبان آدم: «آی یار نارنجی جونوم/ گلجامه نارنجی جونوم». تیتراژ تمام میشود.
سیروس مقدم آخرین نامی است که میآید و پس از آن اولین قسمت از یک سریال ماندگار در تاریخ تلویزیون ایران آغاز میشود. آن شب هیچکس فکرش را نمیکرد دارد یکی از پرمخاطبترین سریالهای تلویزیون را تماشا میکند و آن نامها خیلی زود آنچنان محبوب میشوند که دیگر تا سالها هرکجا توی تیتراژ هر سریال یا فیلم سینمایی بیاید، او را با همین شخصیتهای محبوب به یاد میآورند.
آنچنانکه محسن تنابندهاش را. هنرمندی که تا پیش از نوروز ۱۳۹۰، بارها در کسوت نویسنده و بازیگر فعالیت کرده بود، اما «نقی معمولی» یک شخصیت معمولی نبود!
پنج سال پیش از آغاز پایتخت، وقتی نشسته بودیم پای تلویزیون و به قصههای پرفرازونشیب سریال «زندگی به شرط خنده» نگاه میکردیم، کسی حواسش به نام نویسنده توی تیتراژ نبود. متن را محسن تنابنده نوشته بود. همانطور که یک سال بعد یعنی در سال۱۳۸۶، «پیامک از دیار باقی» را نوشت.
تنابنده پشت صحنه موفقترین سریالهای تلویزیونی را قلم میزد، با اینکه خودش فارغالتحصیل رشته بازیگری بود، اما هنوز آنطور که باید در رشته دانشگاهیاش دیده نشده بود، بهجز چند فرصت برای بازی در فیلمهای «دانههای ریز برف/۱۳۸۲»، «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین/۱۳۸۴» و «آفساید/۱۳۸۴». تجربههای موفق نویسندگیاش، اما بیش از بازیگری او را در جمع سازندگان آثار موفق تلویزیونی قرار داده بود، اما بالاخره او هم مثل بسیاری بازیگران دیگر، بیش از هرکجا، میتوانست از دریچه قاب تلویزیون به قلب مخاطب عام نفوذ پیدا کند.
نه نویسندگی برای تولیدات تلویزیونی و نه بازی در آثار سینمایی هیچ کدام اندازه بازی در یک سریال پرمخاطب نمیتوانست او و توانمندیهایش را بروز دهد، اما نخستین تجربه بازی در تلویزیون با سریال «مامور بدرقه» در سال۱۳۸۷ هم او را از دیگر هنرپیشهها متمایز نکرد، حتی وقتی سال۱۳۸۶ برای بازی در فیلم سینمایی «استشهادی برای خدا» برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنواره فیلم فجر شد و دوسال بعد برای دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلمهای «سنگ اول» و «هفت دقیقه تا پاییز» به روی صحنه اختتامیه جشنواره فیلم فجر رفت و همان موقع برای بازی در فیلم سینمایی «سن پطرزبورگ» در کنار امین حیایی و پیمان قاسم خانی خوش درخشید، باز قله محبوبیت او جایی در محدوده جغرافیایی شیرگاه مازندران بود.
تنابنده اهل تهران بود، اما او نیز مثل باقی نویسندگان و هنرمندانی که برای خلق آثار باورپذیر، چشم و گوش خود را به محیط اطراف خود میچرخانند تا سوژهها را از بطن زندگی جاری میان مردم بیرون بکشند، کاراکتر محبوب کارنامه بازیگریاش را از پسرخالهاش وام گرفت.
پسر همان خالهای که بندرگز زندگی میکرد. روزی که قرار شد فیلمنامه پایتخت را بنویسد، اصلا قصه از تهران شروع میشد. از آوارگی یک خانواده تهرانی و سکونت در یک کامیون نارنجی. اما یک جای کار میلنگید. تنابنده باهوش بود و منطق قصه کمدیاش را از عینیت زندگی وام میگرفت.
دربهدری یک خانواده بیخانمان توی شهر خودشان بیمعنی بود. آنها باید از جایی دیگر به تهران میآمدند. جایی که حتی جغرافیای آن، مخاطب را درگیر درام داستان کند. به این ترتیب نقی و خانوادهاش از علیآباد به تهران آمدند و پایتخت شروع شد. شروعی موفق، دلنشین و پرقدرت که زمینه را برای تولید فصل دوم آن مهیا کرد.
همان سال۱۳۹۲ که پایتخت ۲ روی آنتن رفت، تنابنده با ایفای نقشی کاملا متفاوت در فیلم سینمایی «لامپ ۱۰۰» به سینماها برگشت تا بار دیگر ثابت کند او چیزی بیشتر از یک نقی معمولی است! با این حال، ذائقه مخاطب و موفقیت تنابنده در مقام نویسنده و بازیگر باعث شد تا مجددا با آثاری همچون «ایران برگر» و «گینس» در سال۱۳۹۳ در سینما ظاهر شود.
این مابین با نقش ساموئل یهودی فیلم «محمد رسول ا... (ص)» نیز در اثری تاریخی به ایفای نقش پرداخت. بازی در پایتخت و حضور در پروژههای مختلف سینمایی و تلویزیونی، دو ریل موازی مسیر هنری تنابنده بود. انگار نمیشد او را از تصویر و محبوبیت نقی سوا کرد. با این همه هیچکس نمیتوانست منکر قابلیتهای تحسینبرانگیز بازیگری او در ژانرهای مختلف و نقشهای متفاوت شود.
همانطوری که با درخشش در سریال «رهایم کن» در شبکه نمایش خانگی یا شخصیت شکیب در فیلم سینمایی «هیتلر» مخاطب را شگفتزده کرد. با این حال، او همچنان با یک کارنامه پربار، برای مخاطب عام و خاص سینما و تلویزیون بیش از هرچیز همان مرد ساده و نمکین مازندرانی است که پشت لحن بیپروا و ایدههای عجیبش، قلبی رئوف و رقیق پنهان کرده و تا همیشه در گذر از نقشهای رنگبهرنگ و موقعیتهای مختلف، با همین شخصیت در قلب مخاطبان خود مرور میشود.