خداجانم! سلام. میخواهم با تو حرف بزنم.
امروز دوتا کبوتر به حیاط خانهی ما آمدند. من از آنها با گندم پذیرایی کردم و با آنها خیلی مهربان بودم. کاری کن حیاط ما پر از گنجشگ و کبوتر شود، مانند حرم امامرضا(ع).
خدایا امشب میخواستم ستارههای آسمان را بشمارم، اما نتوانستم. مامان میگوید تو تعداد همهی چیزهای توی دنیا را میدانی؛ تعداد پروانهها، درختها، ماهیها و... . پس به من هم کمک کن ریاضیام خوب شود. کمک کن در درسهایم موفق شوم.
خدا جان! دیروز زنگ تفریح با عجله میدویدم و همین باعث شد به دوستم تنه بزنم و دفترش روی زمین بیفتد و برگههایش خراب شود. او با من قهر است. کاری کن معذرتخواهیام را قبول کند و مرا ببخشد تا دوستیمان از بین نرود.
آمین...