صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

مرزبانی فراتر از مرز‌ها | برای سردار شهید غلامعلی رشید که در پی جنایات رژیم صهیون به شهادت رسید

  • کد خبر: ۳۳۹۲۸۸
  • ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۵
«سردار غلامعلی رشید» از مردانی بود که پشت تریبون قرار گرفت، اما تصمیم‌هایش، هزاران جان در ایران و کشور‌های همسایه را نجات داد.

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ دزفول برای ایرانیان یک نماد است. شهری که بیش از ۱۷۶ موشک و ۴ هزارو ۸۰۰ گلوله توپ و خمپاره بر تن زخمی‌اش می‌نشیند و صد‌ها شهید غیرنظامی در هشت‌سال جنگ تحمیلی می‌دهد. شهری که لقب «پایتخت مقاومت ایران» یا همان «شهر استقامت» را از آن خود می‌کند.

مردمش، حتی در لحظاتی که صدای آژیر و انفجار با هم می‌آمیزد، چراغ زندگی را خاموش نمی‌کنند. بازار دزفول، پل قدیم، رودخانه دز و خانه‌های خشتی‌اش، گواه شهری ا‌ست که هم‌زمان، حافظ زیبایی و حماسه است. جایی است که جوانانی مانند غلامعلی در آن قد می‌کشند. پدرش، حاج علی یک آهنگر ساده است. حلال و حرام می‌شناسد. معتمد اهل محل است و همه دوستش دارند. سال‌های نوجوانی غلامعلی مصادف است با موج اعتراضات علیه پهلوی. شب‌ها توی کوچه‌ها، آرام و بی‌سروصدا حرکت می‌کند و اعلامیه‌ها را به در و دیوار می‌چسباند. 

هنوز هجده سال هم ندارد که نخستین‌بار از سوی ساواک بازداشت می‌شود. نه به حمل سلاح و خشونت، بلکه به‌خاطر پخش چند اعلامیه. همان روزهاست که طعم ترس و ایستادگی را توأمان می‌چشد. انقلاب که پیروز می‌شود، او دیگر مردی است بیست‌وچند ساله، با روحیه‌ای انقلابی و ذهنی منتقد. به‌جای بازگشت به تحصیل، وارد سپاه می‌شود. احساس وظیفه می‌کند و از آنجایی که هنوز انقلاب تازه جان گرفته است، می‌خواهد جانش را پای آن بگذارد.

طراح نبرد‌های سرنوشت‌ساز

صبح روز ۳۱ شهریور‌۱۳۵۹، هوا هنوز گرگ‌ومیش است که صدای غرش هواپیما‌ها آسمان شهر‌های مرزی را می‌لرزاند. مردم هنوز از خواب برنخاسته‌اند که نخستین بمب‌ها بر فرودگاه‌ها، پادگان‌ها و شهر‌ها فرود می‌آیند. در خوزستان، صدای انفجار از دور شنیده می‌شود، گردوخاک بر دشت می‌نشیند و نخل‌ها خم می‌شوند. در پایگاه هوایی بوشهر، در فرودگاه مهرآباد، در شهر‌های آبادان، دزفول، کرمانشاه و سنندج، ترس مثل بوی باروت در هوا پخش می‌شود.

رادیو اعلام می‌کند عراق به خاک ایران حمله کرده است. جنگ آغاز شده است، بی‌آنکه اعلام شود و مردمی که تا دیروز در هیاهوی انقلاب نفس می‌کشیدند، حالا در شوک یک نبرد نابرابرند. بی‌سلاح، بی‌پناه، اما مصمم. جنگ آغاز می‌شود. غلامعلی رشید عازم جنوب می‌شود. ابتدا به‌عنوان رزمنده‌ای ساده و سپس در قالب فرمانده‌ای باهوش و خونسرد. توانایی‌اش در درک زمین نبرد و جسارتش در میدان، او را به چشم فرماندهان ارشد می‌آورد.

در کمتر از دو سال، نامش در حلقه طراحان عملیات بزرگ زمزمه می‌شود. برخلاف بسیاری از فرماندهان هم‌دوره‌اش، اهل تریبون نیست. نه عاشق عکس یادگاری است و نه مشتاق تیتر روزنامه‌ها. او ترجیح می‌دهد پشت نقشه‌ها بنشیند، موقعیت‌ها را بررسی کند و شب تا صبح با بی‌خوابی، مشغول به کار باشد.

در جلسات قرارگاه خاتم، کنار چهره‌هایی، چون حسن باقری، محسن رضایی، یحیی رحیم‌صفوی و علی شمخانی می‌نشیند و از همان‌جا، در طراحی عملیاتی، چون فتح‌المبین، بیت‌المقدس، خیبر و والفجر‌۸، نقشی تعیین‌کننده ایفا می‌کند. او کسی است که موقع طراحی عملیات، قبل از همه، به جان رزمنده‌ها فکر می‌کند.

نقشه‌ای که طراحی می‌کند، فقط فتح منطقه نیست؛ حفظ جان نیروها، آمادگی لجستیکی و در نظر گرفتن روحیه رزمنده‌ها هم هست. همین نگاه انسانی، او را در دل بچه‌ها محبوب می‌کند. در سال‌های میانی جنگ، او از فرماندهان اطلاعات عملیات است و سپس به عضویت شورای عالی عملیات‌های مشترک درمی‌آید. با شهید حسن باقری رابطه فکری و عاطفی عمیق دارد. شهادت باقری، حفره‌ای همیشگی در قلب او ایجاد می‌کند.

راهی جز مقاومت نیست

با پایان جنگ تحمیلی، همچنان در ساختار نظامی ماند، اما بیشتر به‌سمت طرح و استراتژی رفت. دکترای جغرافیای سیاسی گرفت، استاد دانشگاه شد و هم‌زمان در شورای عالی دفاع، قرارگاه خاتم‌الانبیا (ع) و ستاد کل نیرو‌های مسلح، نقش‌هایی کلیدی ایفا کرد. او ذهن استراتژیک سپاه بود. کسی که نه فقط میدان، بلکه منطقه را می‌شناخت و در حفظ امینت آن در تلاش بود.

او عزیز یک ایران بود. «سردار غلامعلی رشید» از مردانی بود که پشت تریبون قرار گرفت، اما تصمیم‌هایش، هزاران جان در ایران و کشور‌های همسایه را نجات داد. فرماندهی که اهل نمایش نبود، اما هر جا ایستاد، ستون فکری یک نبرد بود. سردار علاوه بر علوم نظامی به علوم انسانی و اجتماعی مسلط بود و بر نظریه‌های فلسفی و علوم اجتماعی تسلط کامل داشت. 

او به صراحت از تهدیدات منطقه حرف می‌زد. تاریخ کثیف و پرجنایت هشتادساله رژیم غاصب صهیونیستی را می‌شناخت و دست آخر در حمله تروریستی این ماشین کشتار، پر کشید. او به خوبی می‌دانست که در برابر رژیم غاصب، چاره‌ای جز مقاومت نیست و مقاومت نه‌تنها با تسلیحات نظامی، بلکه با یکپارچگی و استمرار معنا می‌شود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.