خانه های عروسک، هنر و فرهنگ در روستای حاجی بیگی قرار است سبک جدیدی از گردشگری در خراسان را شکل دهد.
فاطمه خلخالی استاد/ شهرآرانیوز - نشانی خانه را بلد نبودیم. عکاسمان که مرتبه دوم بود آنجا میآمد، چند بار گفت: «بیایید برویم. من خانه را چشمی پیدا میکنم.»، اما راستش بعد از چند کوچه بالا و پایین رفتن، من یکی حس کردم بعید است موفق شود. روستا، کاملا غریبه، در برابرمان ایستاده بود و ما گیج و سردرگم، از سراشیبی و از بین خانههای گلی بالا میرفتیم. دکل مخابرات که هنوز تا راهاندازیاش مانده، مثل یک وصله نچسب، در میانه روستا قد علم کرده بود و بهشدت توی ذوق میزد.
دوباره سعی کردیم با میزبان تماس بگیریم. ما آنتن داشتیم، اما او نه. یکباره لنگه چوبی دری روی پاشنه چرخید و آنکه به دنبال خانهاش بودیم جلومان سبز شد. لباسهای کارگری به تن داشت. مسعود نبیدوست با آن نوع پوشش و مو و ریش بلند، فاصله گرفته است از آدمی که تا همین یک سال پیش بود، پیش از آنکه بخواهد به روستای حاجیبیگی از توابع بخش کدکن شهرستان تربتحیدریه کوچ کند. فیلمها و عکسهایی که او از مردمان روستای حاجیبیگی و نحوه زندگیشان در فضای مجازی گذاشته، ما را به آنجا کشانده بود تا از زبان روزنامهنگار سابقی که حرفهاش را به خاطر زندگی در روستا رها کرده، درباره کارهایی بشنویم که او و دیگر همراهش، علی یعقوبیانمهر، قصد انجام آن را در روستای حاجیبیگی دارند.
خاله عزت با سرعت زیادی چیزهای جدید یاد میگیرد
اول نگاهی به داخل خانهای انداختیم که نبی دوست و یعقوبیان مهر آنجا را اجاره کرده اند تا تبدیلش کنند به «خانه تجربه روستا». طبقه بالا دست صاحب خانه است و وسط حیاط، تپه گِل و آجر بالا آمده تا خانه تجربه سر و سامان بگیرد. این خانه میخواهد کمک کند تا گردشگران با ۳۴ مهارت و شغل مردمان روستای حاجی بیگی آشنا شوند و برخی را بیاموزند، مهارتهایی مثل نان پختن، کاه گل مالی، علف درو، سبزی جمع کردن، پخت و پزهای مختلف، تهیه عرقیات، پخت صابون و ... .
از خانه نیمه ساز تجربه که بیرون آمدیم، روبه رویمان «خانه فرهنگ روستا» بود که قرار است کتابخانه شود و محل برگزاری کلاسهای فرهنگی. راهی شدیم تا برای دیدن روستا از خانه خاله عزت شروع کنیم. کسب درآمد روستاییان از محل بومگردی یکی از هدفهایی است که نبی دوست و یعقوبیان مهر دنبال میکنند.
خانه خاله عزت نخستین جایی است که این هدف در آن محقق شده. وسط حیاط خانه خاله عزت باغچه نسبتا بزرگی بود که چند درختچه داشت با بوته های سیر. خاله پشت شاخهها در سه کنج حیاط بود. نزدیکتر میتوانستیم ببینیم که او روی یک صندلی، پای اجاق گازی نشسته و مشغول گرفتن عرق اسطوخودوس است. بعد از حال و احوال، نبی دوست رو به خاله گفت: «ما با اجازه میریم داخل رو هم ببینیم.»
صدای حرف زدنمان توی هال کوچک و خنک خانه خاله پیچید. گوشه هال، روی دو طبقه، بطری عرقهای مختلف ردیف شده بودند. بسته بندیهای کاغذی سبزیجات هم بود. نبی دوست گفت: «خاله ٢ ساله کار عرق گیری رو شروع کرده. ما فقط کارش رو تسهیل کردیم. این عرقها قبلا توی بطری نوشابه خانواده ریخته میشد. حالا از بطریهای نو به همراه برچسبی استفاده میشه که به نام خود خاله طراحی شده. بعدش، یک سری محصولات دیگه هم آماده شد. مثلا این سبزیها محصول خود روستاست. اینجا ۱۸ نوع سبزی هست که اهالی برای پخت غذا استفاده میکنند، مثلا توی قرمه سبزی، آش و کوکو.
گردشگر که به این روستا میآد، ما توی روستا دورش میدیم و یکی از پاتوق هامون اینجاست. محصولات خاله را میخرند و او هم براشون حرف میزنه. خانمهای دیگه هم هستند که عرق گیری بلدند، اما این کار حوصله میخواد. خاله حوصله این کار رو داره، اما دیگ عرق گیریش باید پیشرفتهتر بشه که هنوز نتونستیم این اتفاق رو رقم بزنیم. در ضمن، خاله بلده صابون و روشور و قوتو هم درست کنه. اینها رو جدیدا یاد گرفته. این قدر علاقه داره که با سرعت، چیزهای جدید یاد میگیره. مثلا امسال که برای دیدن دخترش کرمان رفته بود، یک روش جدید برای پخت سمنو یاد گرفته.»
روی بطریهای عرق نوشته بود: کاسنی، آویشن، مخلصه، چهل گیاه، یونجه، شاه تره و ....
نبی دوست گفت: «من برم چند تا آجر بدم دم پر اوستا، برمی گردم. شما هم برید با خاله حرف بزنید.»
خاله عزت مدام خندههای کوتاهی میکرد و تکه تکه و مؤدب حرف میزد.
عرق گیری گیاهان مختلف با هم فرق داره؟
- نه فرق نداره. دیگ رو پر میکنیم و درش رو میبندیم.
- این گیاهان رو کی براتون جمع میکنه؟
- بچههای روستا میرن. نمونه میدم دستشون. به جاش یا پول میدم، یا عرق که گرفتم، سهمشون رو میدم.
هر روز چه قدر مشغولید؟
- از هم صبح که بلند میشم تا شب.
ساعت چند بیدار میشید؟
- ساعت پنج و نیم شیش بیدار میشم. اگر دیگ از سر شب باشه که میآم زودی یک کبریتی میزنم میرم تا جوش بیاد. اگر خالی کرده باشم، صبح زود میآم دارو رو میریزم و درش رو میبندم. دیگه باید وایستم. تا این جوش نیاد به هیچ جا نمیتونم برم.
خودتون دوست دارید این کار رو؟
ها، خودم رو بیکار نمیذارم. هم پریروز گفتم بیاین برید پیه بگیرید با شغار (نوعی ماده خاکستری برای ساخت صابون). سریع آوردم بار کردم، یک دیگ صابون درست کردم.
تجربه کار روستایی، بهترین اتفاق برای گردشگرهاست
با آمدن نبی دوست، دوباره راهی شدیم. وارد خانه بزرگی شدیم که محل اسکان گردشگرهاست. برای رفتن به طبقه دوم، از راه پله گلی مارپیچی عبور کردیم که موقع بالارفتن از پلکانش، باید پایت را بیش از حد معمول بلند میکردی. بعد رسیدیم به دری چوبی که برای رد شدن از آن، گردنمان را خم کردیم. دورتادور اتاق پر از طاقچه بود. اجاقی سمت بالای خانه و پنجره کوچکی هم در پایین خانه بود که به طبیعت روستا باز میشد. توی طاقچهها کوزه بود و فانوس، چراغ نفتی، مجمع مسی و چیزهای قدیمی دیگر. پرده سفید با گلدوزیهای دست دوز هم جلو یکی از طاقچههای بلند آویزان بود. سطح دیوارها را «گِل اُ» کشیده بودند، گلی که از کوه میآورند و سالی یک بار برای سفید کردن خانه، با دستمال روی دیوار میکشند.
نبی دوست آنجا برایمان توضیح داد که به اقامتگاه بومگردی به آن معنای استراحتگاهش اعتقادی ندارد. او گفت اینجا هر مهمانی که میآید، صاحبخانه روز اول او را میبرد به «سبزی». یعنی میروند که سبزی کوهی جمع کنند. با این روش، نصیب مهمان از سفر، فقط تماشا کردن زندگی روستایی نیست. مهمان، خودش، این زندگی را تا حد امکان تجربه میکند.
مهمانهایی بوده اند که اینجا هرروز با یکی از روستاییان همراه شده اند و نان پختن و قره قروت جوشیدن و تنور شاخ کردن و زمین کولیدن و گاودوشیدن را هم تجربه کرده اند. با آدمهای روستا نشست و برخاست داشته اند. خندهها و گلهها و شوخیها و تکیه کلامهای آنان را شنیده اند. این یعنی فرهنگ و روابط اجتماعی حاکم بر روستا را هم لمس کرده اند. به همین علت بود که مثلا همین اواخر ٢ نفر آمده بودند یک روز بمانند، اما ٨ روز پابند شده بودند و تمام این مدت، کار و باری برای انجام دادن داشتند.
نبی دوست حرف هایش را این طور کامل کرد: «گردشگری بی ملاحظه و بیدقت به هر روستایی که رفته، فرهنگ آنجا را نابود کرده. مصداقها ش زیاده. در عوض، چیزی که میتونه حس زیست بده و درعین حال به روستا آسیب نزنه، فقط تجربه کار روستاییه. امید شجاعی توی روستای ایراج چنین تجربهای داشت. شما اگر بری توی چنارستان اینجا، لای سپیدارها بنشینی، یک حسی داری، اما اگر بری درخت هرس کنی، حس دیگهای میگیری. ما هم سعی کردیم آن بستر را فراهم کنیم تا مهمانها تجربه روستا رو بچشند. به تجربه هم دیده ایم که این روش کمترین آسیب رو داره.»
نبی دوست و مهرعلی (علی یعقوبیان مهر به مهرعلی معروف است) جز انتقال تجربیات زیستی، برنامههای دیگری هم برای مهمان هایشان دارند: «من فکرهایی برای برپایی کارگاههای غیر رسمی دارم. یعنی شما که به «خانه تجربه روستا» میآیی، شاید گپ آخر شبمون یک کارگاه باشه. مباحث زیادی رو میشه توی این کارگاه گنجوند. یکیش صحبت درباره نظام آب روستاست که خیلی جذابه. مدارات آب چیه؟ آب رو چطور تقسیم میکنند؟ در روستا هر چیزی که جابه جا میشه، به نظام اقتصادی روستا هم برمی گرده. نظام گَله هم همین طوره. بعد از صدها سال، هنوز گلهها به همون شیوه قدیم اداره میشن. یک کارگاه، نگاه جدید به طبیعته.من خودم از وقتی آمدیم روستا، یک نگاه جدید به همه عناصر پیدا کرده ام. نظامات اقتصادی اجتماعی فرهنگی روستا چیزهای عجیب غریبی است. البته خیلی روشنه که وقتی جامعهای صدها سال بدون هیچ دولتی اداره شده، حتما یک سری نظامهای درونی داشته، ولی ما عموما این نظامها رو نمیشناسیم.»
روستای حاجی بیگی حدود ٧٠ خانه با معماری روستایی دارد که کمتر دست خورده است. نبی دوست و مهرعلی تصمیم دارند به نوبت این خانهها را مرمت کنند. عدهای را هم قانع کرده اند که اگر قصد دارند خانهای با معماری شهری بسازند، دست کم نمای بیرونش به همان شکل روستایی باقی بماند. این آبادی ١٣٠ خانوار و جمعیتی حدود ٣۵٠ نفری دارد. گاز، برق، آب و تلفن هم هست و دکل تلفن همراه هم قرار است به زودی وصل شود.
انواع «یاوری» در روستای حاجی بیگی زنده است
دوباره توی کوچههای آبادی راه افتادیم. نبی دوست گفت در بین همه روستاهایی که بین آنها گشته اند تا بتوانند جایی را برای زندگی انتخاب کنند، حاجی بیگی را پسندیده اند، چون بسیاری از آداب و رسوم و تعاملهای فرهنگی اجتماعی در این آبادی هنوز زنده است: «مثلا اینجا گونههای مختلف یاوری همچنان وجود دارد، درحالی که در خیلی از روستاها از بین رفته. توی حاجی بیگی شیر بزها و گوسفندها رو به اشتراک میگذارند. این یک نمونه یاوری و تعاونه. یک تنور هست به نام «تنور همه کسی»، تنوری اشتراکی برای آنهایی که تنور ندارند. در حوزه آب، یاوری دارند. در هندوانه دیم، یاوری دارند. یعنی هر کسی که از سر زمینش میآد، درِ هر خانه سه چهار تا هندوانه میذاره میره. بعد برمی گرده تخم هاش رو جمع میکنه. اینجا به خصوص نظام اجتماعی زنانش خیلی زنده است.»
رسیده بودیم به «تلخِ آب»، همان جا که ناگهان استخر آب بزرگی پیش پایمان پهن شد: «اینجا برای تقسیم آب کشاورزیه. هر کسی که نوبت آبشه، سر تلخ رو میبنده، یکی دو ساعت که آب جمع شد، یکهو بازش میکنه که آب بره. آب از قنات میآد.»
اینجا حمام عمومی نداره؟
- اول روستا یک حمام هست که اجاره اش کردیم برای ساخت «خانه هنر». حمام اصلی روستا، ولی خزینهای بوده که خراب شده. حمام جدید هم ۲۰ سال تعطیل بود. البته بعد از انقلاب ساخته شده، ولی ما دیدیم ارزش حفظ و مرمت رو داره. این شد که مشغول شدیم.» مهرعلی اصالتا اهل حاجی بیگی است و توی روستا خانه دارند. یکی از دلایلی هم که نبی دوست پایش به حاجی بیگی باز شده، رفاقتش با مهرعلی در مشهد بوده.
به کال آب که رسیدیم، چند زن آنجا نشسته بودند. یک مرد و زن دیگر هم در حال پشم شستن توی کال بودند. نبی دوست درباره گونههای درختی روستا هم گفت. بیشترین درختهای روستا ٣ گونه اند. سپیدار، سیاه دار (دیودار) و یک گونه بینابین که به گمانم به آن عِشم میگویند. برای ساختن سقف خانهها از چوب این درختها استفاده میشود.
مقصد سر ظهرمان خانه مادری مهرعلی بود. مادرش که ظاهرا عادت داشت به مهمان، با روی باز ما را پذیرفت.
عروسک ننه هاجر بقیه عروسکها را به دنبال خودش آورد
بعدازظهر درِ خانه فاطمه خانم یوسفی رفتیم، این بار به همراه مهرعلی. خانه خانم یوسفی یکی دیگر از مکانهایی است که گردشگرها برای اقامت انتخاب میکنند. روی دیوارهای اتاق خانه، پر از عروسکهایی با پوششهای متفاوت روستایی است، همه زن و چندتایی هم مرد. باید با دقت نگاهشان کرد و تفاوتها را دید.
مهرعلی توضیح داد: «بعد از ۶ ماهی که اینجا بودیم و فهمیدیم هرکدام از خانمهای روستا چه هنری بلدند، یک روز همه خانمها و دخترها رو جمع کردیم، گفتیم «شما تا حالا عروسک درست کردید؟» فقط نگاه کردند. گفتیم: «وقتی بچه بودید، مادربزرگ هاتون بالاخره یک چیزی دست شما میدادند. همون رو درست کنید.»
گفتند: «عروسکهای ما رو با لته درست میکردند.» گفتیم: «همون رو برای ما بسازید.» چند روزی گذشت و چند تا از خانم ها، برای ما چهار پنج عروسک آوردند که هرکدام یک مدلی بود. اصلا هم به چیزی که ساخته بودند باور نداشتند.»
بین عروسکها یکی بوده که روسری اش مثل زنان قدیم روستا کنار گوشش بنچاق شده بود. این عروسک به دل نبی دوست و مهرعلی مینشیند و از آن به بعد به زنان انگیزه میدهند و به مرور، ایرادهای کار آنها را هم میگویند. ٢ تا از خانمها کار را ادامه میدهند و نفر سومی که به آنان اضافه میشود، خانم یوسفی بوده.
فاطمه خانم یوسفی خیاط است. به همین علت، وقتی پای او به میدان میآید، با چرخ خیاطی اش، کیفیت کار را بهتر میکند. تنه و دستهای همه عروسکها چوبی است و چهره شان هم بدون شکل است: «شش هفت ماه طول کشید تا یک عروسک برای ما آوردند که یکه خوردیم و دیدیم چقدر شبیه یکی از خانمهای روستاست که هر روز توی کوچه میبینیمش. پرسیدیم «این کیه؟» فاطمه خانم گفت: «ما این را از روی ننه هاجر درست کردیم.»
عروسک ننه هاجر نقطه عطف کار خانمهای عروسک ساز میشود. بعد از آن، پیش از ساخت هر عروسک، زنان تصمیم میگرفتند که قرار است عروسک چه کسی را بسازند. این طور میشود که عروسکهای متنوعی با پوششهای مختلف زنان روستای حاجی بیگی متولد میشوند. نبی دوست و مهرعلی برای دل گرم کردن خانمها فروش و پرداخت دستمزد در ازای عروسکها را شروع میکنند. حالا تعداد خانمها ۶ نفر شده است و کارشان به جایی رسیده است که خودشان سراغ ایدهها و خلاقیتهای جدید میروند. الان دیگر به تعداد زنان و مردان قدیمی روستا عروسک ساخته اند و هر گردشگری که میآید، چندتایی از آنها را با خودش میبرد.
با فاطمه خانم که خداحافظی کردیم، رو به سمت عروسکها هم سر چرخاندیم. باید برای آنها هم سری تکان میدادیم. هر کدام از عروسکهای روستای حاجی بیگی شخصیت و نامی دارند که نمیگذارد بی تفاوت از کنارشان عبور کنی. اگر به این روستا سفر کنید، تصویر آن دیوارهای پرعروسک را نمیتوانید فراموش کنید.