صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

در دل هر هنر می‌توان اسرار خدا را یافت | گفت‌و‌گو با رضا فردوسی، هنرمند پیشکسوت اهل خراسان

  • کد خبر: ۳۴۴۶۹۹
  • ۲۲ تير ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۰
در دل هر هنری می‌توان سری از اسرار خدا را پیدا کرد. به قول حافظ: «در صومعه زاهد و در خلوت صوفی، جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست».
رضا میرزاده
خبرنگار رضا میرزاده

به گزارش شهرآرانیوز؛ رضا فردوسی، هنرمند ۶۷ ساله‌ای است که در طول زندگی اش تلاش کرده حوزه‌های مختلف هنری را تجربه کند و از فرصت‌های موجود برای فراگیری این زمینه‌ها بهره ببرد. هرچند در گذشته علاقه‌ای به چاپ و نمایش عمومی آثارش نداشت، اما کم کم تصمیم گرفت این آثار را در قالب‌های متنوع در معرض دید علاقه‌مندان هنر قرار دهد. در حاشیه برگزاری نخستین نمایشگاه نقاشی‌های رنگ روغن او با عنوان «کوه و در و دشت» در نگارخانه سفید مشهد، گفت وگویی با این هنرمند پیشکسوت انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

غربتی که به آموختن هنر منجر شد

کار هنری را از حدود دوازده سالگی در تربت جام آغاز کردم. اصالتا اصفهانی هستم، اما به سبب اشتغال پدرم در ارتش و به حکم نانوشته «همه جای ایران سرای من است» به تربت جام مهاجرت کردیم. با اینکه فرهنگ خانوادگی‌ام اصفهانی است، از تربت جام دل نمی‌کنم و خود را خراسانی می‌دانم. پدرم نیز پس از بازنشستگی ترجیح داد در همین شهر بماند.

به این جغرافیا و بوم علاقه مندم. در این شهر، هنرمندان زیادی در زمینه‌های مختلف فعالیت دارند که در نوع خود کم نظیرند. ما در تربت جام غریب بودیم، اما برخی از ویژگی‌های زندگی در شهر‌های بزرگ را نیز با خود داشتیم. پدرم بسیار اهل مطالعه بود و کتابخانه بزرگی داشت که در کنار کتاب ها، مجلاتی هم در آن یافت می‌شد. 

آن زمان، در صفحات پایانی مجلات، تصاویر مرتبط با موضوع آن مجله چاپ می‌شد و من به دیدن آن عکس‌ها علاقه داشتم؛ همین ورق زدن مجلات و نگاه کردن به تصاویر هنری، کم کم زمینه اشتیاق من به فعالیت‌های هنری را شکل داد. برادرم چند سالی از من بزرگ‌تر است و جامعه شناسی خوانده. او مدتی ویولن تمرین می‌کرد، بعد به نقاشی روی آورد و برای ادامه تحصیل به دارالفنون رفت. وقتی رفت، ابزار‌های نقاشی اش به من رسید.

از سوی دیگر، آن زمان در ساعت‌های غیردرسی، مربیانی می‌آمدند و در قالب کلوپ‌های پرورشی، برخی از هنر‌ها را آموزش می‌دادند و فعالیت‌های فرهنگی داشتند. از جمله آن ها، فردی به نام محمدعلی کریمی بود که محبتی به من پیدا کرد و همین زمینه باعث شد که هنر‌هایی را که می‌دانست، به من هم آموزش دهد. ایشان در زمینه نواختن سه تار، تار و دوتار مهارت فراوانی داشت. عکاسی را از پایه به من آموزش داد. آن هم زمانی که دوربین عکاسی بسیار به ندرت پیدا می‌شد.

حتی کار‌هایی مثل حساس کردن کاغذ معمولی برای چاپ عکس و... را هم به من یاد داد. او به عکاسی، سیاه قلم و نقاشی مسلط بود. البته در آن دوره به جز من، افراد زیادی بودند که زمینه‌های مختلف هنری را از استاد کریمی فرامی گرفتند. به بهانه‌های مختلف سعی می‌کرد زمینه‌های مختلف هنری را که بلد بود، به من هم یاد بدهد. 

من هم که در آن شهر غریبه بودم و اشتیاق بیشتری هم نشان می‌دادم. حتی برخی از هنر‌ها را در منزل خود به من آموزش داد. به گونه‌ای احساس می‌کردم جالی خالی برادر بزرگ‌تر را برای من پرکرده است. غربت آن روز‌ها بیشتر به من کمک کرد تا بتوانم خودم را پیدا کنم. البته ناگفته نماند که در آن منطقه، مردم استعداد‌های عجیبی دارند. اصلا مردمی فرهنگی هستند.

هنر به جای روان شناسی

این گذشت تا دیپلم گرفتم. در کنکور شرکت کردم و در رشته روان شناسی قبول شدم. این مسئله با شکل گیری جریان انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌ها همراه شد. در نهایت تحصیلات دانشگاهی در رشته روان شناسی را رها کردم و به سراغ هنر رفتم. در همان سال ۱۳۵۸ در سالن بهداری که الان به آن سالن ابن سینا می‌گویند و نزدیک دانشکده ما بود، به مدت سه شب، شب شعر برگزار شد و شاعران شاخصی از جمله محمد قهرمان، احمد کمال پور، محمدباقر کلاهی اهری، رضا افضلی، تقی خاوری، رضا دبیری جوان و... حضور داشتند و من و بسیاری از دانشجویان، مشتاقانه در آن شرکت می‌کردیم.

این گونه اتفاقات باعث می‌شد دانشجویان دانشکده ما که در زمینه‌های هنری فعالیت داشتند، بیشتر به هم نزدیک شوند. من هم به دانشگاه نرفته بودم که روان شناس شوم. بیشتر برای فهم تأثیر هنر بر روان انسان بود که این رشته را انتخاب کردم.

شرکت در گعده‌های هنری

هفته‌ای یکی دو بار با تعدادی از نقاشان جمع می‌شدیم و به منزل استاد حسین طالبی از نقاشان پیش کسوت مشهد می‌رفتیم و کار‌هایی را که در هفته جاری انجام داده بودیم، نقد و بررسی می‌کردیم. در حقیقت منزل استاد طالبی برای ما حکم یک دانشکده را داشت.

در جریان همین جلسات هنری با محمود موحد و محمد مهراف و علی سیران هم ارتباط داشتم و از آن‌ها آموختم. همچنین از قاسم توکلی راد در هنر خوش نویسی آموختم. من به صورت رسمی استاد نداشتم و با حضور در این گونه جمع‌های هنری، سعی می‌کردم از استادان مختلف بیاموزم.

به شدت علاقه‌مند به شعر هم بودم و در جلسات شعر که آن زمان بیشتر در منازل افراد برگزار می‌شد شرکت می‌کردم. هم زمان کار تصویرسازی و گرافیک را هم فراگرفتم که آن زمان چندان هم مرسوم نشده بود و توانست در آینده شغلی من مؤثر باشد. آنچه در این جلسات مهم بود، این بود که نقدشدن را با جان ودل می‌پذیرفتیم و اگر پیشرفتی در کار ما بود، نتیجه همان نقد‌ها بود. این برنامه‌ها تا حدود سال ۱۳۷۱ ادامه داشت.

زندگی هنری

کم کم همکاری خود با مطبوعات را آغاز کردم و به عنوان گرافیست مطبوعاتی با نشریه خاوران همکاری می‌کردم و در دوازده شماره این نشریه کار تصویرسازی و طراحی و صفحه آرایی انجام می‌دادم. پس از آن هم مدتی با نشریه بهورز همکاری می‌کردم. در هنر‌هایی که فراگرفته‌ام، در خوش نویسی و تذهیب، شیوه خاص خودم را دارم. چون به صورت رسمی در کلاس استادی شرکت نکرده‌ام، این هنر‌ها را بیشتر با مطالعه و تمرین خود فراگرفته‌ام و اگر با مشکلی برخورد می‌کردم هم سعی می‌کردم آن را با سبک و روش خودم برطرف کنم.

از سوی دیگر، سال‌ها در زمینه کار گرافیک به صورت حرفه‌ای فعالیت کرده‌ام و در زمینه طراحی لوگو و آرم و پوستر و جلد کتاب و... فعالیت کرده‌ام. در کنار آن، به عکاسی هم علاقه‌مند بودم و تلاش کردم در ثبت تصاویر آبستره، نوآوری‌هایی داشته باشم. چاپ دستی را هم فراگرفته‌ام و آثاری هم در این زمینه دارم. در حوزه نقاشی هم فقط به رنگ روغن بسنده نکردم و آثار پاستل و آبرنگ و... هم داشته‌ام.

این اولین نمایشگاه آثار رنگ روغن من است. حدود دو سال پیش نمایشگاهی از آثار چاپ دستی داشتم که اولین نمایشگاه آثار فردی من بود. پس از آن چند نمایشگاه خوش نویسی و تذهیب داشتم و الان هم نمایشگاه آثار رنگ روغن با موضوع طبیعت خراسان دارم. در آینده بنا دارم نمایشگاهی از آثا حجمی و عکاسی و ... نیز داشته باشم.

تعدادی شعر نیز دارم که قرار است در قالب مجموعه‌ای شامل شعر سپید و کلاسیک منتشر شود؛ برخی از این اشعار پیش‌تر در مطبوعات چاپ شده‌اند. دکتر شفیعی کدکنی در کتابی مربوط به دهه ۶۰ که به معرفی اشعار روز خراسان پرداخته، به آثار من نیز اشاره کرده است. همچنین در کتاب‌های شعر آقای سپانلو و خانم میزانی، برخی از سروده هایم منتشر شده‌اند.

به گونه‌های متنوع هنری احترام بگذاریم

باید به گونه‌های متنوع هنری و شیوه‌ها و مکاتب مختلف هنری احترام بگذاریم. در دل هر هنری می‌توان سری از اسرار خدا را پیدا کرد. به قول حافظ: «در صومعه زاهد و در خلوت صوفی، جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست».

عنوان این نمایشگاه من هم «کوه و در و دشت» است که به قول شاعر، در همه جای آن می‌توان اثری از خدا دید. هنرمند باید حس خود را با هنر خود در برابر عظمت جهانی که در آن حضور دارد، به تصویر بکشد و تلاش کند بیننده را هم به جست وجوی این حس بکشاند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.