به گزارش شهرآرانیوز؛ «حجت. د» به همراه سه دختر و الهام، همسر جوانش، از اسفندماه سال گذشته وارد یک گلخانه بزرگ در خیابان شاهنامه ۳۶ شدند تا هم در خانهای نقلی در کنج این باغ زندگی کنند و هم در کارهای باغبانی به «احمد. م» کمک کنند.
آنها کارشان را در حالی شروع کردند که هم زمان با رشد گل و گیاهان متنوع درون گلخانه، مشکلات شخصی نیز میان آنها قد کشید تا پنجم خرداد امسال این اختلافات به بار نشست و حجت در نزاعی مرگ بار، صاحب کارش را با ضربات شدید آهن به سر کشت و جسدش را نیز با فرغون به انتهای گلخانه منتقل و میان نخالهها مخفی کرد. این متهم به قتل در ادامه با داستان سرایی به فرزندان مقتول که دنبال پدر پیرشان میگشتند، اعلام کرده بود که حاج احمد سوار یک تویوتا هایلوکس شده و از باغ رفته است و در حالی که آنها به همراه پلیس دنبال پیرمرد بودهاند، حجت از باغ فرار کرده بود.
عصر همان روز نیز فرزندان حاج احمد که به رفتار باغبانشان مشکوک شده بودند، با گشتن درون گلخانه، پیکر بی جان پدرشان را انتهای گلخانه زیر انبوهی از ضایعات پلاستیکی و... پیدا میکنند. همان زمان با ورود قاضی صادق صفری، بازپرس جنایی، تحقیقات برای دستگیری متهم درحالی آغاز شد که او به زادگاهش در تربت جام گریخته بود. تحقیقات ادامه یافت تا اینکه کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد موفق به ردزنی او و همسرش در یک چادر مسافرتی در کمپ غدیر مشهد شدند و آنها را دستگیر کردند.
دیروز متهم با لباس آبی راه راه زندان به همراه همسرش که بعد از روشن شدن جزئیات پرونده آزاد شده بود، به گلخانه منتقل شدند تا تمام جزئیات این پرونده را دربرابر بازپرس جنایی بازسازی کنند. با دستور مقام قضایی، ابتدا زن جوان برای نشان دادن آنچه در روز جنایت رخ داده بود، به داخل گلخانه آمد تا بعد اظهارات او و همسرش با یکدیگر تطابق داده شود.
«الهام. ت» با اشاره به اینکه از سه ماه قبل از زمان جنایت در این گلخانه مشغول به کار شده بودند، به مقام قضایی توضیح داد: به غیر از من و خانوادهام، ابوالفضل (کارگر دیگر) هم در باغ زندگی میکرد. من با شوهرم اینجا کار میکردم و در تمام این مدت مرحوم همیشه توی دست و پایم بود. او همیشه به من پیام میداد که بیا کارت دارم، ولی من نمیرفتم. احمدآقا مرتب مأمور میآورد که باید خانه را خالی کنید و بهانه اش این بود که حجت درست کار نمیکند؛ ولی کلا هدفش چیز دیگری بود و میگفت: «حجت برود سر گذر برای کار و تو خودت اینجا کار کن.»
زن جوان هرچند برای این اظهارات هیچ شاهد و مدرکی نداشت، مدعی شد که مقتول دو بار به او دست درازی کرده است و در این خصوص ادعا کرد: یک بار جمعه بود که پسرانش درون باغ بودند. او در ورودی گلخانه مزاحمم شد و، چون میترسیدم حجت بفهمد و بلایی سرش بیاورد، جیغ نکشیدم و چیزی هم به او نگفتم. اتفاقا وقتی دخترم متوجه شد، به احمدآقا پیام داد که دست از سر مادرم بردار، پدرم بفهمد اتفاقهای بدی میافتد؛ اما او دست بردار نبود.
الهام درباره اتفاقهای روز حادثه نیز مدعی شد: من، چون میترسیدم اتفاقی بیفتد، هیچ گاه بدون حجت از خانه انتهای باغ خارج نمیشدم. روز حادثه هم با حجت وارد باغ شدیم که او به طرف انتهای باغ رفت و من وارد گلخانه شدم، اینجا مرحوم مرا گرفت کشید و اذیتم کرد. من جیغ کشیدم که شوهرم با شنیدن صدای جیغ آمد و با میله، یکی زد روی سرش و بعد به من گفت: «برو خانه»؛ من هم رفتم، بیست دقیقه بعد آمد و حالم را پرسید و دوباره برگشت گلخانه. من نفهمیدم چه شد و روز بعد تا شب همین جا بودم، نمیدانستم احمدآقا را کشته است. شوهرم ساعت ۳ صبح فرار کرد.
«حجت. د» نیز درحالی برابر دوربین قوه قضائیه ایستاد که مدعی شد از چندی پیش متوجه ترسهای بدون منشأ همسرش شده است. او در پاسخ به سؤالات بازپرس جنایی مدعی شد: ما از بیستم اسفند اینجا آمدیم، بعد از مدتی متوجه ترسهای همسرم شدم و میدیدم که تنهایی از خانه خارج نمیشود و چفتی پشت در را هر وقت نبودم، میانداخت تا کسی نتواند وارد شود. هر وقت هم میپرسیدم علت کارهایش چیست، چیزی نمیگفت. بعدا متوجه علت این کارهایش شدم.
این متهم به قتل درباره روز حادثه نیز اعلام کرد: ظهر بود که داشتیم گلهای کاکتوس را به حیاط خانه خودمان انتقال میدادیم که بیایند و ببرند. از خانه بیرون آمدم و گفتم میروم گلخانه که الهام هم با من آمد. فصل توت بود و من ردیف درختهای توت را پیش گرفتم و همان طور که توت میخوردم، به طرف انتهای باغ رفتم و الهام به گلخانه رفت.
من رفتم فنها را روشن کردم که صدای جیغ الهام را شنیدم. دویدم و آمدم در ورودی گلخانه، دیدم همسرم را گرفته و وضعیت مناسبی ندارد. یک میله که برای زیر گاری میگذاشتیم، کنار دستم بود. آن را برداشتم و همان طور که فحش میدادم، به سمتشان رفتم و اولین ضربه را به سرش زدم که روی زمین افتاد.
حجت ادامه داد: وقتی افتاد، چند ضربه دیگر هم به سرش زدم. اصلا متوجه نمیشدم. پنج ضربه زدم؛ ولی او چیزی نمیگفت. خدابیامرز سنگین بود و به سختی او را توی فرغون انداختم و به انتهای باغ بردم و بین راه به او گفتم: «حاج احمد چقدر سنگینی»، او را به آخر باغ بردم که مقدار زیادی پارچه و پلاستیک آنجا روی هم بود.
وقتی او را انداختم، فرغون زیرش گیر کرد؛ همین که خواستم فرغون را بیرون بکشم، بخشی از آن شکست. بعد در حالی که هنوز خرخر میکرد، وسایل زیادی روی او ریختم. داشتم فرغون را درست میکردم که ابوالفضل آمد و پرسید: «اینجا چه کار میکنی؟» به او گفتم که فرغون شکسته و داشتم درستش میکردم و ساعت ۴ عصر هم زمان آبیاری باغ است، باید با هم برویم و از آنجا دور شدیم.
متهم در پاسخ به اینکه «آیا پشیمانی؟»، پاسخ داد: من سه تا دختر دارم و نمیخواستم این اتفاقها بیفتد. اصلا فکرش را نکرده بودم، اما وقتی زنم را در آن شرایط دیدم، دیوانه شدم و نفهمیدم چه میکنم.
با دستور قاضی صفری در حالی بازسازی صحنه جنایت تمام شد که پیش از این فرزندان مقتول علت اختلاف میان حجت و پدرشان را سرقت کالاهای انبار گلخانه از سوی این کارگر اعلام کرده بودند؛ تا جایی که مقتول قصد داشته است آنها را از گلخانه بیرون کند.