صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

ناصحی: پنالتی خراب شد استادیوم دور سرم چرخید

  • کد خبر: ۳۴۵۱۸۲
  • ۲۴ تير ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۲
رضا ناصحی در بیستمین سالروز بازی تاریخی ابومسلم و صبا در فینال جام حذفی درباره این بازی می‌گوید.
مرتضی اخوان
خبرنگار مرتضی اخوان

به گزارش شهرآرانیوز، حالا سال‌های گذار از آن نبرد تاریخی به عدد بیست می‌‎رسد. درست بیست‌سال پیش در چنین روزی بود که مشکی‌های تا ابد دوست‌داشتنی فوتبال مشهد، فرصت تماشای اولین و آخرین فینال جام‌حذفی فوتبال با حضور یک تیم مشهدی را برای فوتبال‌دوستان این شهر فراهم آوردند؛ نبرد تاریخی ابومسلم و صباباتری تهران در فینال جام‌حذفی فصل ۸۴-۸۳ که از قضا در بازی برگشت به مشهد رسید و تماشاگران فوتبال‌دوست مشهدی فرصت این را به دست آوردند تا بازی برگشت را در ورزشگاه تازه‌تأسیس آن روزها، ثامن‌الائمه (ع)، تماشا کنند؛ تقابلی که برای فوتبال مشهد با تلخی به پایان رسید و درنهایت این میهمان بود که با تیم تا بن دندان مسلحش توانست در ضیافت مرگ‌بار پنالتی‌ها بر میزبان مشهدی فائق آید و جام قهرمانی را بالای سر ببرد. رضا ناصحی، هافبک آن موقع بیست‌ساله ابومسلم که حالا در چهل‌سالگی مسیر مربیگری را در پیش گرفته است، به تحریریه شهرآراورزشی آمد تا ناگفته‌های آن بازی خاطره‌انگیز را در سالروز آن نبرد مرور کند؛ ناگفته‌هایی که چشم‌های دوستداران فوتبال شهر را دوباره‌تر می‌کند.

بازیکنان غیربومی هر بازی چمدان می‌بستند!

آن سال لیگ‌برتر را فاجعه‌‎بار شروع کردیم. شاید در نیم‌فصل اول فقط هفت‌هشت‌امتیاز کسب کردیم، اما در نیم‌فصل دوم به طرز معجزه‌آسایی تیممان در جمع امتیازات بازی‌های خانگی تیم اول لیگ و درمجموع تیم دوم شد! یعنی تیمی که در نیم‌فصل اول پایین جدول بود، یک‌باره در پایان فصل عنوان پنجمی و بهترین تیم شهرستانی لیگ را از آن خود کرد! وضعیت سنگین و فرسایشی فصل به‌شکلی بود که در جام‌حذفی خیلی فکر نمی‌کردیم تا فینال پیش برویم. ابتدا کشت‌وصنعت شوشتر را با یک گل در خانه حریف از پیش‌رو برداشتیم؛ دیداری که یادم می‌آید در خانه حریف برگزار شد و ما نود دقیقه سنگ خوردیم! پس از آن بازی برابر پرسپولیس با یک گل پیروز شدیم تا یواش‌یواش همه ما را جدی بگیرند؛ پرسپولیسی که لیگ را از دست داده و جام‌حذفی برایش مهم بود. بعد از پرسپولیس در یک‌چهارم پیکان را شکست دادیم و در نیمه‌نهایی هم در ضیافت پنالتی‌ها از سد فجرسپاسی گذشتیم. هیچ‌وقت یادم نمی‌رود آن موقع هر بازی جام‌حذفی که خارج از خانه داشتیم، بازیکنان غیربومی‌مان چمدان‌هایشان را می‌بستند و با خودشان می‌آوردند. چون فکر می‌کردند پس از باخت مستقیم به شهرهایشان برگردند. اما خدا را شکر تا فینال بالا آمدیم.

صبا، استیل‌آذین سرپا بود

صباباتری آن موقع برای خودش یک پا استیل‌آذین بود؛ با این تفاوت که تیم صبا پر از ستاره‌هایی بود که یا ملی‌پوش یا بهترین‌های ایران بودند و در بهترین فرمشان قرار داشتند. در آن روز‌ها به‌دلیل لیگ فشرده‌ای که داشتیم و بازیکنان خسته و فرسوده بودند، تمرین خاصی نمی‌کردیم و از بازی به بازی با ریکاوری به میدان می‌رفتیم. با وجود این، بازی درگیرانه و محکمی را با صباباتری انجام دادیم. در بازی رفت ابتدا از حریف عقب افتادیم و فکرش را نمی‌کردیم بتوانیم بازی را به تساوی بکشانیم، اما در دقیقه ۸۴ محمدرضا خلعتبری که گل مساوی ما را زد، با توجه به قانون گل زده در خانه حریف که آن موقع مرسوم بود، خیلی امیدوار شدیم و احساس کردیم می‌توانیم اولین‌بار در تاریخ فوتبال مشهد را به یک جام قهرمانی جام‌حذفی برسانیم.

با استرس زیاد وارد میدان شدم

استرس و هیجان فینال جام‌حذفی برای من که یک بازیکن جوان بیست‌ساله بودم، آن‌قدر بالا بود که شب بازی یک دقیقه هم نخوابیدم. شب بازی خاطرم هست علی پورمند، کاپیتانمان، من را صدا زد و گفت تو یک بازیکن جوان بیست‌ساله هستی و تا الان با همین حضورت در فینال جام‌حذفی خیلی کار بزرگی کرده‌ای. با حرف‌های پورمند کمی آرام شدم، اما باز هم تا صبح نخوابیدم. چشم‌هایم را می‌بستم، اما خوابم نمی‌برد. روز بازی آن‌قدر استرس داشتم که بعد از عکس تیمی متوجه شدم شورت ورزشی‌ای که به پا دارم، با دیگربازیکنان متفاوت است و مجبور شدم بروم و عوضش کنم. همه ورزشگاه دور سرم می‌چرخید.

جباری گفت این‌قدر گریه نکن

فینال برای ما فوق‌العاده بود. موقعیت‌های زیادی داشتیم و حتی داور دو پنالتی صددرصد ما را نگرفت. با وجود این، در شروع نیمه دوم روی ارسال من، فریدون فضلی گل اول بازی را زد و دیگر با جو حضور ۴۰ هزار تماشاگر در ورزشگاه روی هوا بودیم. فکر کردیم بازی را برده‌ایم و جام را در دست‌هایمان می‌دیدیم، اما تیم حریف بازیکنان باتجربه و بزرگی داشت؛ از علی دایی و محمد نوازی و سهراب بختیاری‌زاده بگیرید تا سعید دقیقی و مارکوسی. البته تیم ما هم فوق‌العاده بود. مجتبی جباری، آندو تیموریان، حسین بادامکی، محمدرضا خلعتبری و... را داشتیم. با این حال، دقیقه ۸۶ مارکوسی ضربه‌ای به سمت دروازه ما زد که باور کنید انگار شکم مهدی ثابتی، گلرمان، سوراخ شد و توپ از داخل شکمش رد شد! بعد از گل هم باز ما خوب بازی کردیم، اما با اشتباهات داوری کار به ضربات پنالتی رسید و آنجا هم ابتدا فریدون فضلی و بعد من پنالتی را خراب کردیم تا ببازیم. بعد از خراب‌کردن پنالتی ورزشگاه دور سرم چرخید و آن‌قدر گریه کردم که در اتوبوس جباری شانه‌هایم را گرفت و گفت ولش کن دیگر، فوتبال است. تمام شد و رفت.

ملاحی مسیر فوتبالم را تغییر داد

بازیکن سال‌های نه‌چندان‌دور ابومسلم تصریح می‌کند: صبح روز بعد از بازی با من تماس گرفتند و گفتند سردار ملاحی، مدیرعامل باشگاه، گفته است به دیدنش بروم. خیلی ترسیدم و با خودم گفتم لابد، چون سرباز هم هستم، بعد از این اتفاقات می‌خواهند مرا به لب مرز و پادگان بفرستند. وقتی به باشگاه رفتم، ابتدا اکبر میثاقیان، سرمربی تیم، پای پله‌ها من را دید و گفت چرا قبل از پنالتی دست‌وپایت می‌لرزید و بعد از من خواست که نزد سردار ملاحی بروم. وقتی به اتاق ملاحی رفتم، مرا بغل کرد و رویم را بوسید. گفت بابت بازی خوبت از تو ممنونیم و به حسابدار باشگاه دستور داد یک چک ۲ میلیون‌تومانی به‌عنوان پاداش برایم بنویسند. ما آن موقع سرباز بودیم و پولی از باشگاه نمی‌گرفتیم. ملاحی گفت ما از تو راضی هستیم. برو استراحت کن. این اقدام سردار ملاحی مسیر فوتبال من را عوض کرد. شاید اگر آن روز ملاحی با من برخورد بدی داشت، من جوان بیست‌ساله از فوتبال زده می‌شدم. بعد از آن من هر فصل از باشگاه‌های مختلفی پیشنهاد داشتم، اما به عشق ابومسلم در این تیم ماندم.

گلایه و درددل‌هایی از جنس ابومسلم

رضا ناصحی خارج از موضوع خاطره‌بازی دیدار تاریخی ابومسلم و صباباتری، حرف‌‎های تلخی به زبان آورد. او که گویا دلش خیلی پر بود، با اشاره به اتفاقاتی که در دوران فوتبالش برایش رخ داده است، گفت: هشت‌سال برای ابومسلم و شش‌سال برای پدیده در لیگ‌برتر بازی کردم. فکر نمی‌کنم هیچ بازیکن مشهدی این تعداد سال و میزان بازی را برای تیم‌های مشهد در لیگ‌برتر انجام داده باشد. هر سال از باشگاه‌های مختلف پیشنهاد‌های مالی خوب داشتم، اما در ابومسلم و پدیده ماندم. اما امروز شاید اگر از من بپرسید، بگویم پشیمانم. زمانی که در پدیده، گل‌محمدی آمد و من را کنار گذاشت، هیچ‌کس نگفت این ناصحی بازیکن بومی و کاپیتان تیم‌های شهرمان بوده است. نه باشگاه و نه رسانه‌ها هیچ‌کس سراغی از من نگرفت و واقعیت این خیلی روی دلم مانده است. هیچ‌کس پشت من نبود. هیچ‌کس نگفت ناصحی شناسنامه فوتبال این شهر است. وی بیان کرد: به نظرم هنوز هم ابومسلم زنده است و در کل ایران فوتبال مشهد را به ابومسلم می‌شناسند، اما متأسفانه دیگر نمی‌خواهند ابومسلمی وجود داشته باشد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.