اینجا گدانسک نیست، اینجا سکوهای بلند اعتماد به نسلی است که هنوز خاک ایران را لمس نکرده، اما نام ایران را روی دوش خود حمل میکند. تیم ملی والیبال ایران، جوان، تازهنفس و متحول، حالا در سومین پرده از لیگ ملتها، آماده ایستادن بر قلهای است که ناممکن به نظر میرسد، اما نه برای کسانی که به شگفتی ایمان دارند.
هفته سوم، هفتهای است که تاریخ را نه از روی کاغذ، که با ضربان قلبها مینویسند. تقابلهایی حساس، رقابتهایی سنگین و امتیازاتی که، چون الماس بر سرنوشت تیمها میدرخشند. ده تیم، درگیر رقابتی دیوانهوارند؛ چهار بردهها در کمین، پنج بردهها با نیمنگاهی به جدول؛ و ایران؟ تیمی که اگرچه بلیت بازگشت به وطن را نخریده و نیروی تازهای هم به جمعش اضافه نشده، اما چیزی در آستین دارد که در هیچ جدول و رنکینگی ثبت نمیشود: غرور ملی و جسارتِ عبور از پیشفرضها.
در چنین هیاهویی، ایران باید راهش را از دل ترافیک سنگین جدول باز کند. باید در بازی اول مقابل لهستان میزبان، پرچم جسارت را بالا ببرد. میدانیم که لهستانیها در خانهشان به کسی رحم نمیکنند، اما مگر نه اینکه در خاطره جمعیمان، بارها با ضعیفترین ترکیبمان برابرشان ایستادیم، نفسشان را گرفتیم و گاهی هم بردیم؟
پس این بار هم ممکن است. این بار هم میشود. اگر لهستان کلید صعود را پنهان کرده، ایران باید آن را با پنجههای طلا پیدا کند.
بعد از آن، چین، فرانسه و بلغارستان در کمینند. هرکدام قصهای هستند؛ اما قصه ایران میتواند متفاوت باشد. شاید از دل این چهار بازی، سه پیروزی سر برآورد؛ شاید همان قدر که دیگران در امتیاز گرفتن از همدیگر درماندهاند، ایران مسیر خود را با وحدت و انگیزه باز کند.
نظام ناعادلانه قرعهکشیها، بیعدالتی در انتخاب میزبانها، و سنگینی بازیهای فشرده چیزی از ارزش و امید این نسل کم نمیکند. آنها نه با حرف، بلکه با سرویسهای سهمگین، دفاعهای جانانه و پاسهای زیرکانه، میتوانند ثابت کنند که در مسیر آمادهسازی برای آوردگاههای بزرگی، چون المپیک و قهرمانی جهان، لیگ ملتها هم میدان شکوه است.
ایران شاید در ظاهر در موقعیت پیچیدهای باشد، اما مگر ققنوس در آتش زاده نمیشود؟
هفته سوم، هفته سومین ست سرنوشت است. ستی که اگر با جسارت آغاز شود و با ایمان ادامه یابد، شاید پایانش طلایی باشد.
امید، واژهای است که از دل زمین والیبال ایران هرگز ریشه نمیکَنَد.