به گزارش شهرآرانیوز؛ در دنیای سریالهای شبکه نمایش خانگی، «اجل معلق» به کارگردانی عادل تبریزی، یکی از آن آثاری است که شروعی تلخ و آشفته داشت، اما در ادامه، بخشی از خرابیهای اولیه اش را جبران کرد و حالا به اثری سرگرم کننده تبدیل شده است. هرچند این جبران مافات نیز به طور کامل موفقیت آمیز نیست، اما دست کم مخاطب را پای قصه نگه میدارد و گاهی از او خنده میگیرد.
قسمت اول «اجل معلق» شاید یکی از ضعیفترین افتتاحیهها در میان سریالهای طنز سالهای اخیر باشد. اپیزودی پر از شلوغ کاری، بدون انسجام، با شوخیهای دم دستی و بیرون زدگیهای نامتوازن. عربدههای پی درپی شخصیت ها، تکیه کلامهای تصنعی، المانهای اغراق شده و لحن عصبی و بی قرار دیالوگ ها، نه تنها خنده مخاطب را به دنبال نداشتند، بلکه او را به ادامه سریال نیز دلسرد و بدبین کردند.
عجیبترین بخش این قسمت، تیتراژ ابتدایی سریال بود که در نهایت ناهماهنگی با فضای اثر، به تجربهای آزاردهنده بدل شد؛ تیتراژی که خوشبختانه در قسمتهای بعدی کنار گذاشته شد و تغییر یافت، وگرنه میتوانست زودتر از موعد، تماشای سریال را برای بخشی از مخاطبان خاتمه دهد.
از قسمت دوم، سریال «اجل معلق» سوار بر ریل دیگری شد. حضور بهزاد خلج در نقش اجل، حکم نفس تازهای را داشت که رسما سریالی با حضور عطاران را از پرتگاه نجات داد. خلج، در قامت یک شخصیت فراواقعی، ترکیب جالبی از طنازی، هراس و جدیت خلق میکند که در کنار رضا عطاران، به زوجی متفاوت و تماشایی تبدیل میشوند.
رضا عطاران، طبق انتظار، در نقش داوود سعیدی، همان پختگی و طنازی همیشگی خود را دارد؛ با همان بداهه پردازیهای جذاب و شمایل رئالی که از او انتظار داریم. اما این بار، برخلاف زوج سازیهای قبلی اش، با چهرهای تازه روبه رو میشویم که برخلاف انتظار، به خوبی از پس این نقش برآمده است. خلج در نقش «اجل»، با اجرای فیزیکی کنترل شده، لحن جدی و زبان بدن موقرانه اش، توانسته مکملی شایسته برای ستارهای، چون عطاران باشد.
در نقطه مقابل، عباس جمشیدی فر، که در قسمت نخست به عنوان پارتنر طنز عطاران معرفی شده بود، با گریم اغراق آمیز و شوخیهای فرسوده، کاملا خارج از ریتم سریال قرار دارد. بدتر آنکه حتی در شوخیها نیز دستش خالی است و گاهی به تکرار تکیه کلامهای قدیمی اش در سریال «موچین» روی میآورد.
«اجل معلق» بر پایه ایدهای بکر و خلاقانه ساخته شده است؛ اینکه مردی ساده دل به طور تصادفی در موقعیتی قرار میگیرد که میتواند با فرشته مرگ در تماس باشد. اما این بستر فانتزی، که باید با دقت در جزئیات بصری و روایت تصویری خاص تقویت شود، در اجرا به شدت ضعیف از آب درآمده است. نمونه بارز این ضعف، صحنه باز شدن در برزخ است؛ جایی که قرار بوده نقطه عطفی فانتزی برای «اجل معلق» باشد، اما طراحی و کیفیت اجرایی آن، بیشتر یادآور برنامههای کودک دهه هفتاد تلویزیون است تا یک اثر حرفهای کمدی در سال ۱۴۰۴، آن هم در شبکه نمایش خانگی. این سهل انگاری در طراحی فضاهای فانتزی، ضربهای بزرگ به ظرفیت خلاقانه ایده وارد کرده و از باورپذیری آن کاسته است.
اگرچه سریال «اجل معلق» از قسمت دوم جانی تازه میگیرد، اما این روند، چندان دوام نمیآورد. از قسمت پنجم به بعد، روایت وارد چرخهای تکراری میشود. داستان، به جای پیشبرد دراماتیک و عمقی، فقط به شکل عرضی گسترش مییابد. بارها شاهد تکرار موقعیتهایی هستیم که داوود با افراد در آستانه مرگ روبه رو میشود که این موقعیت یا باعث این میشود که مردم او را به عنوان یک انسان نظرکرده باور کنند یا میکوشد از وضعیت قبض روح افراد پولدار، منفعت مالی ببرد. این الگویی است که چندین بار، با تفاوتهایی جزئی، تکرار میشود؛ بدون آنکه پیچش یا رشدی در شخصیتها و پیرنگ ایجاد کند.
در مجموع، «اجل معلق» یک سریال متوسطِ رو به بالاست؛ نه یک کمدی درخشان و نوآورانه، نه یک شکست مطلق. این مجموعه، از جهت سرگرم سازی و جذب مخاطب عام موفق عمل میکند، اما از نظر تحلیل ایده محوری، پرداخت داستانی و جلوههای ویژه، با یک اثر شتاب زده روبه رو هستیم. پیامهای اخلاقی و اجتماعی نیز اگرچه گاه و بیگاه مطرح میشوند، اما در حد شعارهایی تصنعی باقی میمانند و عمق لازم را ندارند.
فانتزی نهفته در ایده اولیه، قربانی کم دقتی در اجرا و کمبود بودجه در بخش فنی شده و کمدی آن نیز بیشتر مرهون حضور بازیگرانی، چون عطاران و خلج است تا خلاقیتهای روایی و فرمی. «اجل معلق» میتوانست اثری متفاوت و جریان ساز باشد، اما در میان اغراق، تکرار، ضعف اجرایی و ناپختگی در ساختار، تنها موفق شده است به عنوان یک سریال سرگرم کننده و نیمه موفق در ذهن مخاطب بماند.