صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

زمستانی که تمام نشد | اخوان ثالث از دریچه نگاه بزرگان ادب

  • کد خبر: ۳۵۴۲۲۴
  • ۰۴ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۲
سال‌ها از زمستان‌های شعر اخوان می‌گذرد، اما صدا و پرسش‌های او هنوز با زندگی امروز ما هم‌ساز است.
به گزارش شهرآرانیوز، اخوان را نمی‌شود فقط در کتاب‌ها پیدا کرد. او در هوای سرد زمستان‌های مشهد هم هست، در حسرت‌های تلخ و در شادی‌های کوتاهِ نسلش. وقتی «زمستان» را می‌خوانی، تنها شعر نمی‌خوانی؛ انگار وارد اتاقی می‌شوی که پنجره‌اش یخ زده و صدای آدم‌ها در گلو مانده است. اخوان شاعرِ همان لحظه‌های بی‌پناهی‌ست که زبان از گفتن می‌ایستد. کتاب‌هایی مثل «آخر شاهنامه» یا «از این اوستا» فراتر از عنوانشان، یادآوری هستند از اینکه ما هنوز با همان پرسش‌ها و همان زخم‌ها درگیر مانده‌ایم. اخوان را نمی‌خوانیم، چون فقط شاعر بزرگی است؛ می‌خوانیم، چون صدایش هنوز با زندگی‌مان تناسب دارد؛ مثل آینه‌ای قدیمی که تصویر امروز ما را هم بازتاب می‌دهد. در یادنامه «ناگه غروب کدامین ستاره»، صدا‌های دیگر هم به او رسیده‌اند؛ فروغ فرخزاد، رضا براهنی، عبدالحسین زرین‌کوب و جلال آل احمد، هر یک اخوان را از دریچه‌ی خود دیده‌اند. آنچه در ادامه می‌آید، روایت آن دیدارهاست.

فروغ فرخزاد: حرف‌هاى اخوان حرف‌هاى کوچکى نیستند

م. امید، اخوان به هر حال در ردیف نیما وشاملو است. یکى از آن آدم‌ها است که اگر هم دیگر شعر نگوید، به‌حد کافى گفته. شعر اخوان به شکل خیلى صمیمانه‌اى، هم مال این دوره است وهم مال خود اخوان. زبانى که اخوان درشعرش به وجود آورده براى من همیشه حالت زبان سعدى را دارد. مشکل است که آدم کلمات خیلى رگ و ریشه‌دار و سنگین زبان فارسى را بیاورد پهلوى کلمه‌هاى زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچ کس نفهمد، یعنى این کار را آن قدر ماهرانه و صمیمانه انجام بدهد که آدم بى آنکه متوجه بشود بگَذرد. مثل شعر سعدى و کارى که او با کلمات عربى می‌کرد، اما این ظاهر شعر است. اصل کار حرفى است که با این کلمات زده مى‌شود. حرف‌هاى اخوان حرف‌هاى کوچکى نیستند. از غزل‌ها و قصیده‌هایش که بگذریم آن قدر به ما نزدیک است که انگار در خودمان دارد حرف مى زند. به نظر من او کامل است. یعنى شعرش هم فرم دارد هم زبان جا افتاده وشکل کَرفته، هم محتوى قابل تعمق وهم فضاى فکرى ودید.

فقط به نظرم می‌رسد که بعضى وقت‌ها او، خودش هم فریفته مهارت‌ها و تردستیهایش در بازی با کلمات مى‌شود، البته این جزء خصوصیات شعر اوست به‌هر حال او در جایی نشسته است که دیگران باید سعى کنند به آنجا برسند.

عبدالحسین زرین‌کوب: از این ارغنون کهنه صدایى تازه برخاست

شعر اخوان ثالث چیز دیگر است. این چیز دیگر نه فقط در لحن صداى او، که زبانش را از آنچه در نزد اقران معمول است ممتاز مى‌دارد، منعکس است بلکه بیشتر دو صداقت رندانه‌اى که در این لحن «غریبه» انعکاس دارد نمایان می‌شود. حتى در اولین مجموعه شعرش که «ارغنون» نام داشت و بعد‌ها مجموعه‌ای از ارغنونیات دیگر را هم شامل شد طلوع امن لحن روستایى، اما بکلى غیرروستایى دیده مى‌شد. از این ارغنون کهنه صدایى تازه، که زبانش صلابت زبان دیرینه سالان خراسان را داشت برخاست و بى‌آنکه از سنت‌هاى دیرینگان انحراف چشمگیرى پیدا کند، مایه‌هاى تازه‌اى در آهنگ خویش داشت. اما در زمستان که سر‌ها در گریبان و نفس‌ها در سینه بود. صداقت رندانه وى در آهنگ نا آشناى این زبان، به نحو بارزى دلگرم کننده بود؛ صلابتى که در این زبان غریبه انعکاس داشت، شاید دنیاى حماسه را، که داشت فراموش می‌شد، احیا می‌کرد.

رضا براهنی: اخوان از «زمستان» به طرف آخر شاهنامه رفته است

مطالعه دقیق زبان اخوان، نشان می‌دهد که اخوان سه منبع اساسى براى زبان خود داشته است. مکتب خراسانى، شعر ایرج و زبان نیما. منظورم این نیست که او زبان و بیان دیگران را به کلى نادیده گرفته فقط به لحن و بیان این سه منبع اکتفاء کرده است.

بلکه منظورم این است که اخوان بیشتر با استفاده از نحوه ترکیب‌سازى زبانى در مکتب خراسانى، طریقه استفاده ایرج وار از زبان عامیانه، به سوى زبان شعرى و حتى قالب نیمایی آمده، بعد درگیرودار همین تأثیر‌ها و شیوه‌هاى مختلف، از زمستان به طرف آخر شاهنامه رفته است و اگر سه چهار قطعه از اشعار زمستان را بر داریم و به آخر شاهنامه منتقل کنیم، مثل قطعات «زمستان» «آواز کرک» (که تا حدى به تقلید از شب‌پره و آن شعر زیک و زیک زیک‌زائى نیما سروده شده)، «چاووشى» و «باغ من»، دیوان زمستان تبدیل خواهد شد به عرصه زورآزمایى سبک‌ها و آدمهاى مختلف براى خورد کردن امید، که خوشبختانه آخر شاهنامه نشان می‌دهد که امید نه فقط خورد نشده، بلکه از لبیرنت تودرتوى مکاتب مختلف، سالم عبور کرده، صاحب یک شیوه مشخص ویک خرد هوشیار زبانى شده است.

جلال آل احمد: سرمایی که در شعر زمستان مانده، تجربه زیسته ماست

تازگی‌ها دو کتاب ازچاپ درآمده است؛ و ما دراین دو کتاب با سه نفر سروکار داریم. با سه نفر غریبه، اما همزبان. یکى از این دو کتاب بحثى است در سیاست و اقتصاد؛ و دیگرى دفتر شعرى است. اولى به قلم "تیبورمنده" و به ترجمه خلیل ملکى و دومى به قلم مهدى اخوان ثالث م. امید. نخستین این سه تن اصلاً مجار است که فعلاً به زبان فرانسه مى‌نویسد.

دومى آنها آذربايجانى و از تركان فارسى نويس. و ثالث آنها خراسانى به تهران گريخته اى، وارث زبان درى. و با اين همه بُعد منزل _ زبان هرسه يكى است. آخر سفرى روحانى است. اولى و دومى به كمك هم و به استعانت ارقام و اعداد - كنه وضع سياست و اقتصاد جهان امروز را مى‌شكافند؛ و بتفصيل فراوان حقيقت و افسانه را در اين زمينه از هم باز مى‌نمايند وبراى آينده بشريت راه می‌جويند. اما آخرى به زبان شعر و با كلامى موجز و سنگين زمزمه وحشت‌آورى رابه گوش مى‌خواند كه اگر نشنويم به چنان فريادى بدل خواهد شد كه تك بيت افسانه يا حقيقت را به زحمت از درون غلغله گوش خراشش مى‌شود شناخت. زمزمه شاعرانه مردمانى كه گرفتار چنان حقايق نفرت آور سياسى واقتصاديند. يكى را بی‌دیگری نمى‌توان فهميد.

شاید مسئله این نباشد که اخوان را چگونه بخوانیم؛ مسئله این است که چرا هنوز به او برمی‌گردیم. هر بار که زمستان را ورق می‌زنیم، می‌بینیم سرمایی که در شعرش مانده تجربه زیسته ماست. اخوان هنوز هم ما را به پرسشی دعوت می‌کند که پاسخی روشن ندارد: آیا شعر می‌تواند سنگینی زمانه را تاب بیاورد؟ یا تنها کاری که می‌کند این است که ردّی از این سنگینی را ثبت کند، مثل جای پا در برف.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.