گفتوگوی شهرآرانیوز با دکتر جعفر خیرخواهان، درباره ضعیف شدن طبقه متوسط و تأثیر آن بر تحولات سیاسی و اجتماعی آینده کشور
علی قدیری | شهرآرانیوز؛ «مرگ طبقه متوسط»، «ضعیف شدن طبقه متوسط»، «فقیر شدن طبقه متوسط»، «لاغر شدن طبقه متوسط» و... ازجمله تعابیری است که سیاستمداران، اقتصاددانان و جامعهشناسان در سالهای اخیر در ایران بارها بر آن تأکید کردهاند.
پژوهشگران و تحلیلگران کوشیدهاند تا بخش عمدهای از تحولات سیاسی و اجتماعی کنونی در کشور را با چنین تعابیری بررسی و تحلیل کنند و درباره آینده این روند هشدار دهند. این تعابیر در نگاهی اجمالی بدان معنی است که اگر تا پیش از این طبقات اقتصادی به سه دسته بالا، متوسط و ضعیف تقسیم میشدند، امروز دیگر این سه دسته در قالب دو دسته بالا و پایین بررسیشدنیاند و سیل به زیر کشاندن طبقه متوسط بهسمت طبقه ضعیفِ درآمدی درحال فراگیر شدن است.
ماراتن افزایش قیمت کالاهای مصرفی، مدتهاست شروع شده است و شتاب افزایش قیمتها درحال پیشی گرفتن از طبقه متوسط درآمدی است و این طبقه تاب مقاومت در برابر هجمههای سنگین قیمتی را از کف داده است و این یعنی گسترده شدن طبقه فرودست. گسترده شدن طبقه فرودست به معنی به حاشیه رفتن دغدغههای طبقه متوسط و درگیر شدن این طبقه با رفع نیازهای اولیه است. اما بهراستی طبقه متوسط چگونه تعریف میشود و چه ویژگیهایی دارد؟ ضعیف شدن این طبقه به چه معناست و چه تأثیری بر تحولات سیاسی و اجتماعی میگذارد؟ برای پاسخ به سوالاتی از این دست، سراغ دکتر جعفر خیرخواهان، اقتصاددان، مترجم و پژوهشگر، رفتهایم.
خیرخواهان در گفتگو با شهرآرانیوز، در پاسخ به این پرسش که طبقه متوسط چگونه تعریف میشود و چه مختصاتی دارد، گفت: «اگر جامعه را شامل سه گروه اقتصادی فقیر، متوسط و ثروتمند بدانیم، طبقه متوسط باید از حداقل امکانات اقتصادی بهرهمند باشد».
وی افزود: «براساس سلسلهنیازهای مازلو، زمانی که فرد حداقل نیازهای فیزیولوژیکیاش تأمین شود، به سمت خودآگاهی و بها دادن به شخصیت خود میرود. برخلاف طبقه فقیر، تمام وقت طبقه متوسط صرف این نمیشود که چگونه نیازهای اولیه خود را تأمین کند و درنتیجه زمانی برای کار دیگری نداشته باشد. طبقه متوسط، چون دغدغه معیشت ندارد، بهسمت محصولات فرهنگی نظیر کتاب، سینما و عضویت و فعالیت در گروهها و انجمنهای مختلف میرود تا با تجمیع نیروها، یا بتواند خود اقدامی موثر انجام دهد یا از دولت مطالبه کند.
درنتیجه وجود طبقه متوسط به نفع حکومت و تقویت آن هم هست؛ چراکه با شهروندانی آگاه مواجه است که حقوق خود را مطالبه میکنند و این موضوع، حکومت را به پاسخگویی وامیدارد. در این مسیر که میتوان از آن به توسعهیافتگی تعبیر کرد، هم جامعه و هم دولت تقویت میشود و این چرخه خودتقویتشوندگی، همان تجربهای است که در کشورهای پیشرفته شاهد آن هستیم».
مترجم کتابهای «راه باریک آزادی» و «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی» همچنین در پاسخ به این پرسش که اساسا فقیر یا ضعیف شدن طبقه متوسط در ایران به چه معناست، گفت: «هر فردی که وضعیت زندگی خود را با مثلا ۱۰ سال پیش مقایسه میکند، متوجه اُفت زندگی شخصی و اجتماعیاش میشود. تورم سهمگین، بیکاری و ورشکستگی کارخانهها ازجمله علل این وضعیت است. طبق آمارهای رسمی، ما ۳۰ درصد فقیرتر شدهایم. خبر بدتر آنکه نابرابری هم بیشتر شده است. این یعنی ثروتهای طبقه ثروتمند، نجومی افزایش پیدا کرده است و طبقه فقیر و متوسط بیش از ۳۰ درصد فقیر شدهاند. شورشها و اعتراضات اخیر در همین راستا تحلیلپذیر است. جامعهای میتواند فقیر شود، اما نابرابری را تجربه نکند و مردم احساس کنند که همه فقیر شدهاند و این مشکل همگانی است، پس کمتر احساس نارضایتی کنند. اما متأسفانه باوجود اینکه بخش عمدهای از مردم تحت فشارند، شاهدیم اخباری منتشر میشود نظیر محاکمههای مفسدان اقتصادی که رشوه گرفتهاند یا مثلا در فضای مجازی، برخی مرفهان بیدرد عکسهایی در اینستاگرام منتشر میکنند که خواسته یا ناخواسته سبب خشم و نارضایتی فقرا میشود و آنان را ترغیب میکند که علیه وضع موجود حرکت کنند.»
خیرخواهان درباره خطر فقیر یا ضعیف شدن طبقه متوسط و تأثیر آن بر تحولات آینده سیاسی و اجتماعی کشور نیز گفت: «خطر ناپدید شدن طبقه متوسط یا هدایت طبقه متوسط بهسمت طبقه فقیر، برای حکومت این است که ضربهگیر آن از بین میرود و این به معنی حرکتهای تودهوار مردم است. طبقه متوسط در حفظ وضع موجود، منافعی دارد که اجازه حرکتهای تودهوار و برهم خوردن نظم موجود را نمیدهد. اما زمانی که طبقه متوسط، ضعیف یا فقیر میشود، اکثریت احساس میکنند که چرخه اقتصادی برای آنان نفعی ندارد و وضع موجود هیچگونه چشماندازی برای بهبود وضعیت آنان ترسیم نمیکند؛ درنتیجه حضور آنان در حرکتهای اعتراضی افزایش مییابد. اگر هم فضای آزاد برای اعتراض نباشد، تخریبها آغاز میشود که غیرمستقیم به همه آسیب میزند. طبقه فقیر وقت و توان چندانی برای بررسی، تحلیل و نقد اندیشههای مختلف ندارد و درنتیجه بهسادگی فریب میخورد».
این پژوهشگر اقتصادی با اشاره به اینکه این روند تنها به ایران اختصاص ندارد، افزود: «این اتفاقی است که در سالهای اخیر در آمریکا و کشورهای اروپایی هم شاهد بودیم. در آمریکا ترامپ رأی آورد و در برخی کشورهای اروپایی هم پوپولیستها انتخاب شدند. با تغییر و تحولات فناوری در جوامع غربی و روباتیک شدن بسیاری از صنایع و همچنین ورود بسیاری از کالاها از چین، کارگران کممهارت آمریکایی بیکار شدند و همه بهسمت ترامپ جذب شدند؛ ترامپی که حرفهای بیمعنی و بیمنطق میزد، اما میتوانست توده را جذب کند. این فرایند که برخی وعدههایی بدهند بدون آنکه امکان عملی شدن داشته باشد، بسیار ضربهزننده است و ما نیز در جامعه خودمان تجربهاش کردهایم. بسیاری از مشکلات کنونی کشور ناشی از سیاستهای دولت احمدینژاد است؛ ایدههای افراد متوهمی که از پختگی و فهم لازم برخوردار نبودند و شعارهای بیپایه سردادند که هم در آن زمان جامعه را منحرف کرد و هم آثار آن در دهههای بعد نمایان شد، پس با ضعیف شدن طبقه متوسط و فقیر شدن اکثریت جامعه، این امکان به وجود میآید که جامعه هر روز توسط برخی به سمتی کشانده و منحرف شود و این اتفاق خوبی برای هیچ کشوری نیست؛ چراکه ثبات و امکان برنامهریزی و سیاستگذاری بلندمدت را از بین میبرد».