احتمالا اسم «اثر پروانهای» را شنیدهاید. منظور از اثر پروانهای این است که تغییرات کوچک در شرایط اولیه، میتواند به نتایجی وسیع و پیشبینینشده در کل سیستم منجر شود.
دستقیچی | شهرآرانیوز - احتمالا اسم «اثر پروانهای» را شنیدهاید. منظور از اثر پروانهای این است که تغییرات کوچک در شرایط اولیه، میتواند به نتایجی وسیع و پیشبینینشده در کل سیستم منجر شود. مثلا در جهان پیچیدهای که در آن زیست میکنیم، ممکن است بال زدن یک پروانه در ایران موجب ایجاد طوفان در کشوری دیگر بشود. این نظریه توجه بسیاری از داستانپردازان و فیلمسازان را به خود جلب کرده و آثار متعددی بر اساس آن ساخته شده است. فیلم «بدو لولا بدو»، نخستین فیلم سینمایی تام تیکور، نیز در زمره همین فیلمها قرار میگیرد. لولا تماسی از نامزدش، مانی، دریافت میکند. مانی میگوید پولهای رئیسش را که نزدیک به ۱۰۰هزار فرانک بوده، در قطار جا گذاشته و یک بیخانمان آن را برداشته است. حالا رئیس حتما او را میکشد. لولا ۲۰دقیقه فرصت دارد ۱۰۰هزار فرانک جور کند و به مانی برساند. انتخاب لولا که برای تهیه پول سراغ چه کسی برود، تعیینکننده ۳ پایان متفاوت برای فیلم است.
گرفتار در زنجیر زمان
تام تیکور در «بدو لولا بدو» علاوه بر اثر پروانهای، به نظریات ارسطو در باب زمان و مکان هم توجه داشته است. ارسطو بر خلاف افلاطون زمان را یک امر طبیعی حاصل از گردش شب و روز نمیداند، بلکه زمان را بهعنوان میزان حرکت تعریف میکند. لولا در این فیلم با بیشترین سرعت ممکن شروع به حرکت میکند، اما علاوه بر او، افراد دیگری همچون یک آمبولانس، یک گروه از زنان راهبه، یک زن با کودکی در کالسکه که لولا به او تنه میزند، یک بیخانمان، مانی، پدر لولا و... در فیلم حضور و حرکت دارند که هرکدام از آنها هم در این ۳ اپیزود انتخابهای متفاوتی میکنند و در نتیجه نهایی فیلم تأثیر خود را بهجا میگذارند.
این میزان اهمیت عنصر زمان تا اندازهای است که درعمل هرلحظه از فیلم را به یک بزنگاه کلیدی و تعیینکننده تبدیل کرده است. آن هنگامی که نه فقط هر کنش و واکنش و رویداد روشن و معینی، بلکه هر ریزکنش و ریزرفتار ولو نامحسوس (حتی اگر در حد یک نگاه ساده به نگهبان بختبرگشته باشد) بسته به شتاب یا آهستگی زمان یا نوع و نحوه متفاوت وقوعش و البته میزان دخالت احتمالات و عنصر تصادف در آن، میتواند مولد بزنگاهی محوری و تعیینکننده در قصه موقعیت نحیف، اما پرجزئیات فیلم باشد. بهطوریکه چندثانیه زودتر یا دیرتر، وقایع و رویدادها و موقعیتهایی اساسا متفاوت با موقعیت مشابهش در ۲۰ دقیقه قبلی را رقم بزند. نتیجه فیلمی است سرپا و پرتحرک با ۳ پایان کاملا متفاوت. در یک اپیزود لولا کشته میشود. در یک اپیزود مانی از بین میرود و در دیگری هردو رستگار میشوند. تفاوت این ۳ پایان هم تنها در چند تفاوت کوچک در مسیر دویدن لولاست. این قصه جذاب، ساده و پرکشش طی این سالها و با وجود فیلمهایی همچون «عطر؛ داستان یک قاتل»، «بینالمللی»، «اطلس ابری» و «شاهزاده و جنگجو» که همگی آثاری تحسینشده هستند، همچنان بهعنوان بهترین اثر تام تیکور به لحاظ مطابقت فرم و محتوا شناخته میشود. در ایران هم بهرام توکلی در فیلم «من دیهگو مارادونا هستم» برای روایت سرگذشتهای متفاوت شخصیتهای پرتعداد قصه، بهطور واضح از این اثر تام تیکور الگوبرداری کرده است.