کشتی همیشه میدان بازوهای قدرتمند بوده، اما گاهی یک فینال جهانی به ما یادآوری میکند که هیچ بازویی بیذهن قوی نمیتواند حماسه بسازد. رحمان عموزاد، شیربچهی مازندرانی، در فینال جهانی کاری کرد که سالهاست چشم جامعهی کشتی به انتظارش بود: او همان ژاپنی را که در المپیک زخم عمیقی بر روح و روانش زده بود، در کمتر از پنج دقیقه به زانو درآورد و ضربه فنی کرد.
بیایید این شاهکار ورزشی را از زاویه روان شناسی ورزشی تحلیل کنیم. از روزهای تلخ المپیک تا شب پرشکوه فینال جهانی، عموزاد بارها و بارها در ذهنش این نبرد را زندگی کرده بود. هر تمرینش نه صرفاً یک حرکت کشتی، بلکه بازآفرینی صحنهای بود که باید در آن انتقام ورزشی بگیرد. او با هر تکرار، گویی بر پیکرهی ترس میتاخت و بر روحیهی شکست غلبه میکرد.
پژمان درستکار، سرمربی تیم ملی، پس از مسابقه گفت: «این شیربچه سخت تمرین کرده بود، سخت انگیزه داشت و به حرف گوش میداد.» این جمله شاید ساده به نظر برسد، اما پشت آن فلسفهای عمیق نهفته است. سخت تمرین کردن یعنی روزها و شبهایی که جسم در مرز خستگی است، اما ذهن، همچنان در میدان است. انگیزه داشتن یعنی زنده نگه داشتن آتشی که هیچ کس نمیتواند خاموشش کنند.
آنچه عموزاد انجام داد، بیش از هر چیز یادآور قدرت روانشناسی ورزشی است. سالهاست کارشناسان میگویند که در نبردهای بزرگ، تفاوت قهرمان و شکستخورده فقط در فنون نیست، در ذهن است. ذهنی که میتواند از زخم شکست پلی بسازد برای فتح دوباره. عموزاد نشان داد که چگونه میتوان شکست المپیک را تبدیل به سوختی برای شعلهی پیروزی کرد.
کشتی ایران مدتها بود چنین حضوری پرشور و چنین انتقامی شیرین را ندیده بود. اگر کادر فنی و روانشناسان ورزشی چنین نقشی در آمادهسازی ذهنی عموزاد داشتهاند، باید به آنها دستمریزاد گفت. چون در روزگار امروز، کشتی فقط بر تشک گرفته نمیشود؛ پیشتر از آن، در ذهن ورزشکار آغاز میشود.
رحمان عموزاد در آن شب تاریخی، تنها یک حریف ژاپنی را ضربه فنی نکرد. او سایهی سنگین شکست المپیک را هم بر زمین زد؛ و این شاید بزرگترین پیروزی او باشد: نشان دادن اینکه ذهنی از فولاد، میتواند سرنوشت را دوباره بنویسد.