صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره تنهایی آزیتا لاچینی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون | صدا، دوربین، تنهایی

  • کد خبر: ۳۶۳۶۷۰
  • ۱۴ مهر ۱۴۰۴ - ۱۵:۴۴
برای آزیتا لاچینی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون که این روز‌ها در انزوا و تنهایی به سر می‌برد.

به گزارش شهرآرانیوز؛ خانه اسدا... خان شلوغ بود و وقتی سفره ناهار از این سر خانه تا آن سر خانه پهن می‌شد و بچه‌ها، یکی یکی از راه می‌رسیدند، آن وقت شاید معصومه خانم آرام و بی‌صدا از تن‌پوش نقش همسر آقامصطفی بیرون می‌آمد و پنهانکی می‌رفت جایی پشت صحنه و بغض بی‌وقتش را فرومی‌خورد و به تمام سال‌های رفته فکر می‌کرد.

به آرزوی زندگی کردن در میزانسن خوشبختی توی اتاق میهمان. همان‌جایی که شاید می‌شد ظهر جمعه بچه‌ها و نوه‌ها را جمع کرد دور یک سفره و فکر کرد زندگی آن‌قدر‌ها که می‌گویند بی‌رحم و عبوس نیست. منشی صحنه جزئیات صحنه ورود اسدا... خان را برای چندمین بار بررسی می‌کند و خانم لاچینی، بار دیگر بلند می‌شود. چادر معصومه خانم را سر می‌کشد و می‌رود تا برای آذر مادری کند.

کاری که بیش از هرچیز در این دنیا زندگی کرده. وقتی هنوز خیلی کوچک بود. مادر شدن به خودی خود آدم را یک‌شبه چندین و چند سال بزرگ می‌کند، اما سیزده سالگی هنوز وقت شانه کردن موی عروسک‌ها بود. شاید خانم لاچینی بار‌ها عکس دخترش را توی چشمان کمند امیرسلیمانی دیده بود و دلش برای لبخند دورش تنگ شده بود. اما طفل آذر را که بغل می‌گیرد، تمام تنش می‌شود آتش زیر خاکستر. 

حفره سیاه دل‌تنگی برای حبیبش، عمیق و عمیق و عمیق‌تر می‌شود. حبیب چند ماه بیشتر نداشت که روی دستان بی‌پناهش تلف شد. داغش هنوز عین روز اول نبض می‌زند. بار‌ها و بار‌ها خودش را پشت نقاب نقش‌های رنگ به رنگ مخفی کرده، اما آن جریحه توی نگاهش، کتمان نمی‌شود. سینه‌اش، مزار کودکی است که در روزگار نوجوانی از دست داد و راه برای خطوط پیشانی‌اش باز شد. اول داغ حبیب و بعد کوچ زودهنگام همسرش.

اگر با معلم زبان انگلیسی‌اش، آقای لاچینی آشنا نمی‌شد، خدا می‌داند چطور می‌توانست زخم‌های باز دلش را پشت رول‌های رنگ به رنگ پنهان کند. آقای لاچینی، دست خدا بود که خانم لاچینی را از زمین بلند کرد و پس از آن با ورود به دنیای بازیگری، پنج بار دیگر لذت مادری را چشید. با این همه هرگز آن سفره شلوغ و حلاوت سرشار قاب‌های ایرانی توی خانه‌اش پیدا نشد. آقای لاچینی هم رفت پیش حبیب. بعدتر پسر دیگرش و این آخری‌ها، دخترش. 

همیشه همه چیز آن‌طور که می‌خواهی پیش نمی‌رود. او حالا یک بازیگر بازنشسته تنهاست که در میانه نهمین دهه زندگی‌اش پس از تجربه صد‌ها نقش کوتاه و بلند، هنوز مادر است. ما او را با حرفه‌اش می‌شناسیم و او خود را با زخم‌هایی عمیق و جاندارش. او همچنان در نقش مادری داغ‌دار، در برابر دوربین‌های سرنوشت نشسته است. گاهی سکوت می‌کند. گاهی لبخند می‌زند. گاهی به گریه می‌افتد. اما همچنان زیبا، صبور و آرام است.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.