به گزارش شهرآرانیوز؛ با «شاهنامه» فردوسی، سنت حماسهسرایی در ادبیات فارسی جانی دوباره گرفت، چنانکه تا قرنها پس از آن شاعران و داستانسرایان بسیاری کوشیدند تا با الهام از این اثر سترگ منظومههایی پهلوانی بیافرینند. این منظومههای متأثر از «شاهنامه» را میتوان به دو دسته اصلی تقسیم کرد: دسته نخست آثاری هستند که به شرح زندگی و دلاوریهای نیاکان یا فرزندان پهلوانان اصلی «شاهنامه» میپردازند.
این آثار درواقع تلاشی برای تکمیل شجرهنامه پهلوانی و پر کردن حلقههای مفقوده در روایت فردوسی بودند. منظومههایی، چون «گرشاسبنامه»، اثر اسدی توسی، که به سرگذشت جد رستم میپردازد و «فرامرزنامه»، «بانوگشسبنامه» و «برزونامه»، که هریک به ماجراهای فرزندان و نوادگان رستم اختصاص دارند، در این گروه جای میگیرند.
دسته دوم منظومههایی هستند که ادامه منطقی تاریخ اساطیری و پهلوانی ایران پس از پایان «شاهنامه» را روایت میکنند. این آثار معمولا با شرح سلطنت بهمن، پسر اسفندیار، آغاز میشوند و وقایع پس از آن را به تصویر میکشند. «بهمننامه» و «کوشنامه» از نمونههای برجسته این جریان به شمار میروند. در کنار این دو جریان اصلی، برخی داستانها و شخصیتها که ریشه در ادبیات عامیانه و شفاهی داشتند، بهتدریج، به حلقه داستانهای پهلوانی راه یافتند و موضوع منظومههایی مستقل شدند.
«قهرماننامه» یکی از برجستهترین نمونههای این پیوند میان ادبیات رسمی و فرهنگ عامه است که داستان پهلوانی به نام «قهرمان» را روایت میکند، شخصیتی که گرچه در «شاهنامه» فردوسی حضور ندارد، در روایات متأخر به یکی از حلقههای کلیدی در تبار پهلوانان سیستان بدل میشود. به تازگی چاپ تازهای از تصحیح نسخه فارسی «قهرماننامه» عرضه شده است.
اصل داستان «قهرماننامه» را، پیش از آنکه به قالب منظوم درآید، ابوطاهر طرسوسی، داستانپرداز و نویسنده پرکار قرن ششم هجری، در قالب یک اثر منثور به نام «قهرماننامه» یا «قهرمان قاتل» به رشته تحریر درآورد. (صفت «قاتل» ناظر به دیوکُشی قهرمان است.) این اثر، که در زمره ادبیات عامه قرار میگیرد، به دوران پادشاهی اساطیری هوشنگ شاه و دلاوریهای پهلوانان او میپردازد. خلاصه داستان از این قرار است:
قهرمان را، که از نسل تهمورث دیوبند است، در کودکی، دیوان میربایند و به کوه قاف میبرند. او در آنجا تحت تعلیم دیوان قرار میگیرد تا اینکه به دنیای آدمیان بازمیگردد و با هوشنگ شاه، پادشاه هفتاقلیم، روبهرو میشود. قهرمان، پس از آگاهی از هویت خود، به خدمت هوشنگ شاه درمیآید و در نبردی بزرگ با «رای برین»، پادشاه هندوستان، شرکت میکند. او پس از پیروزی در این نبرد، به یاری «شهبال شاه پری» در گلستان ارم میشتابد و با شکستن طلسمهای بسیار دوباره به نزد آدمیان بازمیگردد. سرانجام قهرمان با
«سرو خرامان»، دختر رای برین، ازدواج میکند و پس از کنارهگیری هوشنگ شاه خود بر تخت پادشاهی مینشیند. از این داستان نسخههای متعددی به زبانهای فارسی، ترکی، ازبکی و کردی در دست است.
در کنار نسخههای منثور، منظومهای به زبان کردی (گویش گورانی) از این داستان وجود دارد که حدود سههزار بیت دارد. این منظومه منسوب به درویشقلی کرندی است و نسخههایی از آن نزد برخی خاندانها نگهداری میشود. اهمیت این منظومه در آن است که ارتباط قهرمان با خاندان پهلوانی سیستان را بهصراحت بیان میکند. در این روایت، قهرمان بهعنوان پدر نریمان معرفی میشود و بدین ترتیب جایگاه او بهعنوان جد بزرگ رستم تثبیت میگردد. این پیوند، که در ادامه به آن میپردازیم، کلید درک نقش قهرمان در سیر تحول داستانهای پهلوانی پس از «شاهنامه» است.
یکی از جنبههای جذاب در مطالعه شخصیت قهرمان تلاش روایات متأخر برای پیوند دادن او به شجرهنامه پهلوانان «شاهنامه» است. درحالیکه در بسیاری از نسخههای منثور اشاره مستقیمی به ارتباط او با خاندان سیستان نشده است، «طومار شاهنامه نقالی» محفوظ در کتابخانه مجلس این ارتباط را بهروشنی برقرار میکند. بر اساس این طومار، نسب قهرمان چنین معرفی میشود: «این طفل از اولاد گرشاسب دیوبند میباشد.»
در جایی دیگر، او «پسر فریدون، نبیره گرشاسب، اولاد کیمردشاه و نوه تهمورث دیوبند» خوانده میشود. بر همین اساس، سام نریمان اینگونه معرفی میشود: «در شهر زابلستان جوانی است از اولاد نریمان و قهرمان قاتل و گرشاسب دیوبند که اسم او سام است.» سهراب، پسر رستم، نیز نسب خود را اینگونه به قهرمان میرساند: «پدرم رستم بن زال بن سام بن نریمان بن قهرمان قاتل است.» این شجرهنامه نشان میدهد که قهرمان، نهتنها یک پهلوان، بلکه یک شاهزاده نیز محسوب میشده است.
این تلاش برای وارد کردن قهرمان به تبارنامه رستم به یکی از مناقشات متنی جالب در شاهنامهپژوهی دامن زده است. در «شاهنامه» فردوسی، به شخصیتی به نام «کریمان» اشاره میشود:
همان سام پور نریمان بُوَد
نریمان گُرد از کریمان بُوَد
برخی از ادبا مانند علامه دهخدا و میرجلالالدین کزازی معتقدند که «کریمان» در اینجا اسم خاص نیست، بلکه جمع «کریم» به معنای «بزرگواران» و «آزادگان» است و فردوسی آن را برای رعایت قافیه با «نریمان» به کار گرفته است. ازسویدیگر، منابعی، چون «برهان قاطع» و بسیاری از روایات نقالی و منظومههای پهلوانی متأخر «کریمان» را نام خاص پدر نریمان دانستهاند.
پژوهشگران بر این باورند که واژه «قهرمان» (در پهلوی: nākuhrum) از نظر آوایی و نوشتاری به «کریمان» بسیار نزدیک است و -به احتمال زیاد- این دو واژه بهتدریج بهجای یکدیگر به کار رفتهاند؛ بهعبارتِدیگر راویان و نقالان که در «شاهنامه» با نام «کریمان» بهعنوان پدر نریمان مواجه شدند و همچنین داستانی مستقل از پهلوانی به نام «قهرمان» را در ادبیات عامه میشناختند این دو شخصیت را یکی دانسته و «قهرمان» را بهعنوان نام اصلی پدر نریمان وارد سنت پهلوانی کردند. منظومه کردی «قهرماننامه» نیز، با معرفی قهرمان به عنوان پدر نریمان، این نظریه را تقویت میکند.
قهرمان در روایات مختلف بهعنوان پهلوانی با ویژگیهای فراانسانی و شگفتانگیز توصیف شده است:
او بسیار تنومند و سترگ است. در نسخه برلین، قد او ۴۵ اَرَش (واحدی به طول ساعد) و پهنای سینهاش ۲۱ ارش ذکر شده است. قدرت او به حدی است که نامش بهعنوان نماد و مظهر دلاوری به کار میرود، چنانکه در طومارها گفته میشود «کاری که تو کردی قهرمان نکرده بود» یا «اگر قهرمان هم باشد، از عهده او برنمیآید».
یکی از شگفتانگیزترین عناصر داستانْ اسبِ قهرمان است که یک موجود دریایی است. این مرکب شش پا دارد، در پیشانیاش چشم سومی نیز هست و شاخی در میان دو ابرویش قرار گرفته است. این موجود بسیار تیزپاست و هیچ سلاحی بر بدنش کارگر نیست.
سلاحهای قهرمان نیز مانند خودش افسانهای هستند. شمشیر او «قمقام» یا «غمغم» نام دارد. کمند او از پوست دیوان ساخته شده و گرز کیومرث را به همراه دارد. این سلاحها، پس از مرگ قهرمان، به پهلوانان نسل بعد، یعنی سام و برزو (نوه رستم)، میرسند و این خود نشانه دیگری از ادغام کامل او در سنت «شاهنامه» است.
«قهرماننامه» نمونهای از پویایی و زایش سنت حماسی ایران پس از «شاهنامه» فردوسی است. این داستان، که از دل ادبیات عامیانه و روایات منثور ابوطاهر طرسوسی برخاسته، با راهیافتن به قالب شعر و پیوند خوردن با شجرهنامه پهلوانان سیستان، جایگاه ویژهای در ادبیات پهلوانی پیدا کرده است.
شخصیت قهرمان، با پر کردن جای خالی پدر نریمان و حل معمای «کریمان» در ابیات «شاهنامه»، نشان میدهد که چگونه فرهنگ شفاهی و کتبی، در تعاملی سازنده، اسطورهها و قهرمانان خود را بازآفرینی کرده و به نیازهای فرهنگی مخاطبان خود در هر دوره پاسخ دادهاند. قهرمان قاتل، پهلوانی که روزگاری در داستانهای نقالان میزیست، سرانجام، به همت شاعران و راویان گمنام، به یکی از نیاکان بزرگترین پهلوان ایران، رستم دستان، بدل شد و نام خود را در تاریخ پرفرازونشیب ادبیات حماسی ایران جاودانه ساخت.