مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ در راهرو باریک یک مدرسه قدیمی، مردی میانسال با کیف دستی چرمی از کنار دانشآموزان میگذرد و به کلاس ادبیات میرسد. روی میز، کنار تخته، چند بریدهروزنامه و دو کتاب تاریخ میگذارد. تاریخ برای او فقط ترتیب زمانی رخدادها نیست، تمرین فهم گذشته برای امروز است. او جوری از تاریخ حرف میزند که دانشآموزان سراپا گوش میشوند. او از رویدادهایی میگوید که سرنوشت ملتها را عوض میکند و آنها را به سمت جهانی انسانیتر و عادلانهتر راهنمایی میکند.
نامش محمود است. زاده تهران است و نوجوانیاش را با «کیهان بچهها» سر میکند. عاشق نوشتن و خواندن است. ذوق نوشتن را هم نخستینبار در همانجا عملی میکند. بعدها که در دانشگاه تربیت معلم پذیرفته میشود و زبان انگلیسی میخواند، مسیر زندگیاش با خواندن و نوشتن انس بیشتری میگیرد. برای گذراندن کارشناسیارشد تعلیموتربیت به انگلستان میرود و با دست پر به ایران برمیگردد. ایدههای قدیمیاش را از سر میگیرد و تاریخ را برای عموم روایت میکند. او طوری تاریخ را روایت میکند که برای همه قابلفهم باشد.
درسی مثل تاریخ، وقتی در ساختار آموزش کشور به کار میآید که پیوندش با امروز دیده شود. محمود روی میز تحریرش، کنار نسخههای «داستانهایی از عصر ناصرالدینشاه» و «هزار و یک حکایت تاریخی» پوشهای برای ایدههای تازهاش دارد. او خیلی زود به نویسنده و پژوهشگری تبدیل میشود که تاریخ اسلام و تاریخ معاصر ایران را برای نسلهای جوان روایتپذیر میکند.
با لحنی یکنواخت و صدایی آرام حرف میزند، اما جملههایش شبیه به چکش روی ذهن افراد فرود میآید. او نگاه ویژهای به تاریخ قاجار دارد. در میان دهها جلد کتابی که مینویسد، یکی از باقی برایش عزیزتر است. برای او نوشتن از امیرکبیر، فهم منش و مرامی است که ایران تا به ابد، نیازمند آن است. وقتی امیرکبیر به وزارت رسید، جامعه ایران بر امواج ریاکاری و تملق سوار بود. یک وزیر قاجاری میتواند تا همیشه الگویی برای امروزمان باشد.
فردی که ۱۷۰ سال پیش برای ایران، هم دولت ساخت، هم مدرسه و هم روزنامه. امیرکبیر الفبای نظم مالی بود. او به پاسخگویی و شفافیت باور داشت و اصلاح آموزش را، اصلاح ایران میدانست. او خود را نماینده مردم میدانست و نه نماینده دربار و به روزی باور داشت که دست بیگانه از خاک وطن کوتاه میشود. امیرکبیر پایهگذار ستونهایی شد که امروز هم کشور به آنها تکیه دارد. کتاب «داستانهایی از زندگانی امیرکبیر» طی دههها، بارها تجدید چاپ شد و با نسخهها و شمارگان تازه در دسترس آدمها باقیماند.
محمود کمی بعدتر، «امیرکبیر و دیدگاهها» را هم به تحریر درآورد. کتابهای او به جای نگاه خطی و زماندار به تاریخ، نگاه و اندیشه امیرکبیر را منعکس میکند. وقتی به فردی، چون او لقب «شهید فین» نسبت داده میشود، نیمه مهم ماجرا از دست میرود. انتقال الگوی اصلاح، نباید قربانی بازی با کلمات شود. او کسی بود که راه ایستادگی در برابر فساد، قلدرمآبی و خودکامگی را میدانست و محمود حکیمی کسی بود که با قدرت قلمش، بین کتابها و ذهن روزمره، مسیری تعاملی ساخت.
محمود حکیمی تا واپسین روزهای عمر، نوشت و روایت کرد. او در سیام شهریور ۱۴۰۳ از دنیا رفت. فهرست آثار به جا مانده از او بسیار بلند است؛ از مجموعه بیستویکجلدی «تاریخ تمدن یا داستان زندگی انسان» گرفته تا کتابهای «داستانهایی از عصر ناصرالدینشاه»، «هزار و یک حکایت تاریخی»، «در مدرسه مولانا»، «در مدرسه پروین» و نیز زندگینامههای معاصر مانند «زندگینامه، اندیشهها و مبارزات دکتر مصدق» و «رودخانه خروشان عشق: سیدحسین فاطمی».
در کنار تاریخ، او به متون کلاسیک هم نزدیک میشد. گلستان و بوستان را بهشیوه «به اهتمام» برای نسل تازه آراست. در دهههای شغلیاش، بین نقشهای آموزشی و مدیریتی فرهنگی در نظام آموزشی رفتوآمد کرد و بعدها، بیش از پیش به پژوهش و تألیف روی آورد.
او در تهران و در بیمارستان شریعتی چشم از جهان فروبست. تاریخ معاصر ایران وامدار شخصیتهایی، چون اوست. ایدهها و الگوهای تاریخی باید به زبان عمومی برگردانده شود و از کلاس درس تا خانه، در گردش باشد. بدون تاریخ، حال پیش نمیرود. اگر دانش، در قاب دانشگاه بماند، سیاست عمومی لاغر میشود و اگر تاریخ بیپشتوانه علمی باشد، سطحی میماند. حکیمی بین این دو پل زد.
امثال «امیرکبیر» را از متن کتابخانه به متن گفتوگوهای روزمره آورد و برای نسل جوانتر، تخیلی تاریخی ساخت. تاریخ اگر خوب روایت شود، میتواند عادت فکر کردن را بسازد و جامعهای که عادت به فکر کردن دارد، دیرتر در گردنههای تکراری خطا گیر میکند. بدرود او، پایان یک «صدا» ست؛ اما مسیر روایت تاریخ، همچنان باز است.