از روزهای اولی که ترس کل وجودمان را گرفته بود و نشاندادن آرامش کادر درمان آراممان میکرد تا حالا که پزشکان و پرستاران بیمارستانها یکییکی به کرونا مبتلا میشوند و ترس کل وجودشان را گرفته است، خونسردی ما در فعالیتهایمان آنان را نگرانتر میکند.
محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ حالا دیگر نه از کلیپهای رقصشان خبری هست، نه از هشتگهای سپاس کادر درمان. الآن دیگر کسی هم سر از پنجره بیرون نمیآورد تا یک دقیقه کادر درمان را تشویق کند. حالا انگار کار بهجایی رسیده که دلودماغی برای رقصیدن نمانده است، چون همه یادشان رفته است؛ همین که هر روز کرونا را نادیده میگیرند، یعنی خستگیها و بیتابیهای کادر درمان را هم نادیده میگیرند. ۵ ماه از شیوع کرونا در ایران میگذرد و در همین مدت سیر انتشار پیام، ویدئو یا صدای ضبطشده از سوی سفیدپوشان متفاوت بوده است.
از روزهای اولی که ترس کل وجودمان را گرفته بود و نشاندادن آرامش کادر درمان آراممان میکرد تا حالا که پزشکان و پرستاران بیمارستانها یکییکی به کرونا مبتلا میشوند و ترس کل وجودشان را گرفته است، خونسردی ما در فعالیتهایمان آنان را نگرانتر میکند.
چقدر شنیدیم و دیدیم که «همون پزشکی که توی ۱۰ دقیقه صدای ضبط شده التماس میکرد از خونه نیاین بیرون، کرونا گرفت و مرد» یا «این کلیپه که پرستاره میگه ۲۳ روزه بچهمو ندیدم» یا «ببین این پرستار اهوازیه چقدر قشنگ برای مریضش شعر میخونه!» و هیچکدام حریف ما نشد. کادر درمان با همه سختیهایی که پیش از این در فعالیتهایشان داشتند، حالا بهخاطر ارتباط مستقیم با کرونا، بیشتر سختی میکشند و شاید باید بیشتر هم مورد توجه قرار بگیرند.
درست در همین روزهایی که افرادی را بدون ماسک در شهر میبینیم، درست در همین روزهایی که هر از گاهی ویدئویی در فضای مجازی به چشممان میخورد که جوانکی میگوید به کرونا و ماسکزدن اعتقادی ندارد، درست در همین روزهایی که همچنان عدهای به برپایی مراسمها و تجمعها نه نمیگویند و درست در همین روزهایی که نفس در سینه خیلیهایمان تنگ شده است و بیقرار روزهای بدون کرونا هستیم، پرستارها و پزشکان زیادی جانشان را کف دست گرفتهاند و یکتنه به جنگ این ویروس رفتهاند.
جدا از اینکه چرا کسانی که باید کاری بکنند و چرا کسانی که باید رعایت کنند، کاری نمیکنند و رعایت نمیکنند، از فرق سر تا نوک پای خود را در گرمای مردادبا کاور میپوشانند و از یک اتاق به اتاق دیگر میروند به امید اینکه یک نفر دیگر را هم از شر کرونا خلاص کنند، حتی شده است با پای شکسته و عصا به دست. مثل پرستار آیسییوی بیمارستان امام رضا (ع) در مشهد که این روزها مشغول خدمترسانی به بیماران مبتلا به کروناست. صحبتهایش که در فضای مجازی دستبهدست شد، خیلیها برایش طلب صبر و سلامتی کردند، خیلیها آرزوها و دعاهای خوب نثارش کردند و خیلیهای دیگر هم خستهنباشید و خداقوت گفتند.
خودش میگوید: «کارکنان درمان خستگیناپذیر دارند کار میکنند و از مریضان شما مراقبت میکنند»، اما نمیتوان کتمان کرد که جدال با کرونا آنها را هم فرسوده کرده است.
او میگوید بهدلیل رعایتنکردن فاصله اجتماعی، ماسکنزدن و رعایتنکردن مسائل بهداشتی در خردادبا یک غافلگیری وحشتناک روبهرو شدیم که اصلا انتظارش را نداشتیم و به حال ناخوش خودش و همکارانش هم اشاره میکند: «باتوجهبه اینکه آمار فوتی ما افزایش یافته است، در این دوره واقعا بچهها از نظر روحی خیلیخیلی حال بدی دارند.» فداکاریهای کارکنان درمان البته نقل یکقصه و ۲ قصه نیست. از همان روزهای ابتدایی، کرونا قلبهای زیادی را اندوهگین کرده و جانهای زیادی را از آنها گرفته است، مثل نرجس خانعلیزاده.
این روزها هم کیانا نخعی آنطور که میگویند، فقط ۱۰ روز بعد مادرشدنش جانش را بهدلیل کرونا از دست داد و نه خودش طعم مادربودن را درستوحسابی چشید و نه فرزندش توانست امنیت آغوش او را احساس کند. هنوز مردم در بهت شیوع کرونا بودند که خبر شهادت دکتر شیرین روحانیراد بر اثر ابتلا به بیماری کرونا رسانهای شد. این شهید از پزشکان بیمارستان «شهدای پاکدشت» بود که روایت شهادت و ایثارش چیزی کمتر از روایتهای ایثار رزمندگان در جنگ تحمیلی نداشت. انتشار تصویر و کلیپهایی از این پزشک شهید، بهدلیل کمبود کادر پزشکی درحالیکه سرم بهدست داشت و در حال ویزیت و معالجه بیماران مشکوک به کرونا بود، در شبکههای مجازی و رسانهها صحنههایی ناب از عشق و ایثار را بهنمایش گذاشت.
به تمام این سختیها اضافه کنید کمبود دستگاههای اکسیژن و برخی امکانات دارویی و بیمارستانی، ابتلای حدود ۱۲ هزار نفر از کارکنان درمان به کرونا که با این روال امکان افزایش آن هست، نیروهای حاذقی که از دست رفتند و جایگزینشدن آنها مدتهای مدید زمان میبرد و مشکلات شغلی قشر پرستار را که بارها سعی کردهاند آن را به گوش مسئولان برسانند. با این شرایط تلاش جدی و وسواسگونه ما برای رعایت نکات بهداشتی، بهاحتمال کوچکترین کاری است که میتوانیم برای برداشتن باری از روی دوش این جماعت سپیدپوش و مهربان برداریم.