مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ حالوهوای محرم که از راه میرسد، حسینیه بوی آشنایی دارد. مهرهای بیشتری از جعبه بیرون میآیند و کتابهای جلدکوفته مقتل روی رحل مینشینند. مقتلخوانی در چنین فضایی است که معنا پیدا میکند. مقتلخوانی نه مرثیهخوانی رها، که قرائت رویداد، بر مدار سند است. راوی، کتاب را باز میکند و پیش از هر آهی، زمان و مکان مینشاند.
از مدینه تا کربلا، از دوم محرم تا ظهر عاشورا و... را یادآور میشود. کلام آهسته راه میرود، اما از پا نمیافتد. هر جا روایت به سراشیبی تصمیم میرسد، مکث میآید، سکوتی کوتاه که وزن عبارت را روشنتر کند. در این سنت، شوق گریه مهم است، اما کافی نیست. شنونده باید بفهمد چه کسی چه گفت، کجا ایستاد و چگونه انتخاب کرد.
فارسی و عربی کنار هم مینشینند، آیات و روایات در حاشیه واقعه میدرخشد و شهادت شاهدان با لحن یکنواخت راوی صیقل میخورد. مقتلخوانی با همین خونسردی آگاهانه از لغزش به سمت افسانه دور میماند. مقتلخوانی خطوط قرمز تاریخ را میشناسد و اگر جملهای بالبال بزند، آن را به صفحه برمیگرداند. نظم اجرا نیز بخشی از معنای مقتلخوانی است. راوی فریاد نمیزند، بر سوز بیمهار تکیه نمیکند و هر جا جمعیت میخواهد زودتر به فرجام برسد، او به آغاز بازمیگردد تا ترتیب وقایع پاس داشته شود.
نتیجه، مجلسی است که اشک را از «تأثر» به «دانستن» پیوند میزند؛ شنونده با چشم خیس از در بیرون میرود، اما در ذهنش مسیر کاروان، نامها و لحظهها مرتب شدهاند. این همان مدرسه آرامی است که نسلها را تعلیم میدهد. منبری که در آن، کلمه پیش از آنکه بسوزاند، توضیح میدهد.
ظهر عاشورا که جمعیت به خروش میافتد، او بیهیاهو از پلهها بالا میرود. عمامه را صاف میکند و کتاب را میگشاید. لحنش هیچوقت به اصرار نمیافتد. با همان آهنگ شمردهای که از نجف با خود آورده، صفحهبهصفحه پیش میرود. «آیتا... محمدحسین سیبویه حائری» مقتلخوانی را به استاندارد برمیگرداند.
روایت او بر ستون متنهای معتبر تکیه میکند و در کلامش، فارسی و عربی چفت میشوند. مجلس عزاداری تبدیل به کلاس عمومی تاریخ میشود. در حسینیه نجفیهای مشهد، اجرای سالانه او به دو زبان، شاخص وقار و دقت است. مجلسها با کمترین نمایش، بیشترین اثر را میگذارند. شاهدان از سالها مجلس میگویند که چگونه ساعتها بیخستگی ادامه مییابد.
راوی به جای تهییج، توضیح میدهد و به جای اغراق، ترتیب میچیند. همین پایبندی است که او را به عنوان احیاگر درستخوانی مقتل معرفی میکند. هرازگاهی که فیلمی از مجلسش دستبهدست میشود، پیرمرد سپیدرویی را نشان میدهد که در نقطه اوج از منبر فرود میآید، میان مردم میایستد و همراهشان سینه میزند. او دوباره و دوباره به کتاب بازمیگردد. احساسی که از متن دور شود، در نظر او بیثمر است.
این دو حرکت پیدرپی، همدلی تن و انضباط متن امضای اوست. در روایتش، نامها مثل میخ بر صفحه مینشینند و مکانها با یک اشاره روشن میشوند. راوی اجازه نمیدهد مجلس به قشون تشبیهها سپرده شود. او زندهکننده آیین مقتلخوانی در ایران پس از انقلاب است. عقلانیت آرام اوست که جمع را در سکوت مینشاند و واژهها را چنان میچیند که اشک، نه از اغراق، که از فهم برآید.
او در سال ۱۳۰۶ خورشیدی در کربلا به دنیا آمد. کودکیاش در سایه منارهها و در مکتبهای عربی گذشت. پدرش، آیتا... محمدعلی سیبویه حائری، از خاندان علم بود و حلقه درس و نقل کتاب در خانه جریان داشت. نوجوان که شد، نجف برایش هم شهر بود و هم مدرسه؛ فقه و اصول و تفسیر را پی گرفت.
در محضر استادانی، چون امام خمینی (ره) و آیتا... خویی درس خواند و بعد خود بر مسند تدریس نشست. مسجد جامع شیخ طوسی در نجف یکی از پایگاههای او شد. منبری که در آن، درس و وعظ از هم جدا نبود. سالهای حزب بعث، اما روزگار سختی ساخت.
فشارها که بالا گرفت و اخراج روحانیان آغاز شد، او نیز در۱۳۵۷ به ایران کوچ کرد و مشهد را خانه کرد. در این شهر، تدریس حوزه را ادامه داد، مدرسهای به نام امام حسین (ع) بنا نهاد و از همانجا سنت مقتلخوانی روز عاشورا را اینبار به فارسی و عربی سامان داد. سالهای پایانی با بیماری گذشت. سرانجام روز دوازدهم آبان ۱۳۹۴، در هشتادوهشتسالگی، در مشهد درگذشت.
پیکرش از حسینیه نجفیها تا حرم مطهر تشییع و در بقعه خواجهربیع به خاک سپرده شد. او طلبهای بود که میان کتاب و جماعت ایستاد و آموخت که روایت، اگر متکی به متن نباشد، دیر نمیپاید. پس از مرگش، رسم هر ساله ادامه یافت. شاگردان و دوستداران همان ساعت و همان کتاب را پاس داشتند و نام او در ابتدای مجالس مقتلخوانی عاشورا تکرار شد. میراثش نه فقط چند مجلس پرمستمع که روش خواندن دین و مذهب است.