به گزارش شهرآرانیوز؛ اگرچه اغلب سفرنامهها مشترکات فراوانی دارند و از ادبیات واحدی پیروی میکنند، این مشترکات از نظر بیان کمی و کیفی یکدست نیستند و هرکدام به گوشهای از همین موضوعات پرداختهاند که اطلاعاتشان مکمل آگاهیهای دیگران است. در مجموع و بهطورکلی باید گفت اطلاعات این سفرنامهها که یکی از جالبترین آنها را در اینجا مرور خواهیم کرد، اطلاعات نادری هستند و در فهم زندگی اقتصادی و اجتماعی و گاهی سیاسی آن روزگار و ابعاد دیگر بسیار مؤثر و روشنگرند.
«سفرنامه سیدحسن موسویاصفهانی از سفر مشهد، مکه و عتبات» از چهارم جمادیالثانی سال١٣١۵ تا ٣٠جمادیالاولی سال ١٣١۶ قمری و مصادف با سفر او به این سرزمینهای مقدس در ٣٢٨ صفحه به خط خودش نگاشته شده و از امتیازات و ویژگیهای خاصی برخوردار است. مهمترین امتیاز این سفرنامه در مقایسه با سفرنامههای دیگر ایرانی و شیعی آن است که نویسنده طی آن مرقد یازده امام را نیز زیارت کرده است. از آن میان زیارت مرقد امامرضا (ع) و معماری آن در سفر مشهد با جزئیات و دقت بیشتری نگاشته شده است.
در تصحیحی که رسول جعفریان با همکاری حمیدرضا نفیسی بر این سفرنامه داشته است، شرححال میرزاحسن موسویاصفهانی به روایت یکی از مریدانش آمده است.
در این شرححال میخوانیم:
«نامش حسن و نام پدرش ابراهیم، فرزند محمد مؤمن، مشهور به آقامیرزا کوچک، فرزند علیرضا، از سادات محترم موسوی اصفهان و همگی اهل علم و ایمان بودند. پدر علیرضا، محمد مؤمن، از علمای مشهور دوره صفویه و صاحب مصنفات و مؤلفات بسیار بود. گویند یکی از علمای بسیارمعتبر معروف بوده در زمان مرحوم شاه سلطانحسینصفوی و کتابخانه او را بارِ هفتشتر میکردند و خیلی مقتدر و مطلع و نافذاالحکم بوده و قبر آن مرحوم در روضه شاهزاده عبدالعظیم در پای در مسجد واقع است. مصنف کتاب حاضر، مرحوم آقای حاجمیرزاحسن موسوی -رحمتا... علیه- در سال١٢۶٧قمری در شهر اصفهان متولد و در سال١٣۴۵قمری هم در همان شهر بدرود زندگانی گفت.»
شاگرد و مرید حسن موسویاصفهانی شصت عنوان کتاب به نام او ثبت کرده و در شرح مسافرتهای زیارتی او نوشته است: «دو سفر به کرمان رفت. یک سفر هم به خراسان برای زیارت آستانقدس حضرت ثامنالائمه -علیهالسلام- مشرف شد و دو سفر به عتبات عالیات و سفری هم در سال١٣١۵قمری به مشهد و پس از آن از طریق روسیه و اسلامبول و مصر به مکهمعظمه و سپس به عتبات عالیات سفر کرده و [چهار روز کمتر از]دوازده ماه مسافرتش طول کشید و در سفر دوم که به عتبات مقدسه مشرف میشد، در همدان خدمت عالم ربانی مرحوم آقای حاجمیرزامحمدباقر اصفهانی که از برجستهترین و بزرگترین شاگردان مرحوم آقای حاجمحمدکریمخان کرمانی بود رسید.»
در این سفر برادر میرزاحسن به نام میرزارضا همراه او بوده و نامش بارهاوبارها تکرار شده است. میرزارضا چهارده سال کوچکتر از سیدحسن، یعنی متولد ١٢٧٧قمری بوده است و بعدها، یازده سال پیش از او، به سال١٣٣١ در راه حج وفات مییابد.
نویسنده فردی روحانی از خاندان علم و سیادت و علاقهمند به مکتب شیخیه، مطلع از نصوص دینی و متدین و متعبد به آن است که پدرش نیز اهل علم بوده و والدینش در وقت نگارش سفرنامه هر دو در کربلا مدفون بودهاند؛ بااینحال او بیشترین توقف را در مشهد داشته است، یعنی پنجاه روز که این مدت، از میزان توقفش در مکه (٢٨روز)، مدینه (یازده روز)، کربلا (شانزده روز)، نجف و کوفه (دوازده روز) و کاظمین (٩ روز) بسیار بیشتر است.
سفر او از چهارم جمادیالثانی سال١٣١۵ قمری (مصادف با دهم آبان١٢٧۶ خورشیدی) آغاز و روز ٣٠جمادیالاولی سال١٣١۶ قمری (مصادف با ٢۵ مهر ١٢٧٧خورشیدی) پایان مییابد. بخش نخست این سفرنامه، روایت سفر مشهد است که تقریبا از لحاظ روش ثبت و نگارش مستقل است، اما بهدلیل اینکه نویسنده بعد از اقامت در مشهد از آنجا راهی حج شده و سفرنامه را ادامه داده است؛ درواقع یک سفرنامه محسوب میشود.
از عبارت نخست او میتوان حدس زد که از اول قصد نگارش سفرنامهای یکپارچه را داشته است و تنها بعد از دیدار مشهد است که سفرنامه را بهصورت روزانه نوشته است: «این سفرنامهای است که مینویسد او را حسنبنابراهیم موسویاصفهانی هنگام مسافرت او به مشهد مقدس حضرترضا (ع) و سایر مشاهد مشرفه حضرترسول (ص) و سایر ائمه هدی (ع).» وی هدف خود از نگارش این سفرنامه را این میداند که «یادداشتی باشد از این حقیر از برای بازماندگان و سایر رفقا و اخوان و تذکره از برای خود این عاصی تبهروزگار.»
نگارش سفرنامه مشهد در روز چهارشنبه، ٢شوال١٣١۵ قمری، تمام شده است و میرزاحسن در پایان سفرنامه مشهد نیز نوشته است که قصد دارد در سفر حج نیز روزنامه سفر خود را بنویسد: «و بهتر آن است که وقایع از اینجا تا مکه معظمه را اگر خدا روزی کرده باشد و از آنجا به بعد را اگر حیاتی باشد، روزنامه کنم و تفصیل هرروزی را از وقت خروج در تلو آن روز معروض دارم تا متبین و واضح باشد و عنوان علیحده برای آن ذکر میکنم و منا... التوفیق و هو خیر رفیق. تمام شد در روز چهارشنبه، دویم ماه شوال هزاروسیصدوپانزده.»
بخشهایی از سفرنامه میرزاحسن موسویاصفهانی که مشهد و حرم مطهر رضوی را در سال ۱۳۱۵ قمری توصیف میکند
بعدازظهر تخمینا دوسه ساعت بهغروبمانده، رسیدیم به طرق. سر سهفرسخی، بلکه زیادتر، گنبد مطهر نمایان است. هرکس هرجا دیده، سنگی و علامتی گذاشته... رفتیم تا اول مغرب، بلکه قدری گذشتهتر رسیدیم به دروازه مشهد مقدس. راه از طرق تا مشهد مثل خیابانی است، از هر دوطرف راه، جوب آبی هست و در کنار هر جوبی درخت، تابستان باصفاست.
آن وقت که ما آمدیم، هم برف بود و هم یخ و بعضی جاها گل و هوا سرد. چندان حظی نبردیم. نزدیک به دروازه قریب نیم فرسخ مانده، حقیر هم پیاده شدم به جهت ثواب و به دروازه رسیده، به خاک افتادیم و خیابان پایینشهر را طی نموده تا رسیدیم به نزدیک بست.
میرزارضا و میرزاعبدالکریم با مالها رفتند به سراغ منزل و حقیر روانه شدم به جهت مشرفشدن و عتبهبوسی، با همان لباس و وضع سفر، در هر دربندی به خاک افتاده، یعنی در بست و در صحن و در رواق مطهر و در حرممطهر و صورت به خاک آن آستانه مبارک همهجا مالیده، شرفیاب حضور باهرالنور آن حضور و ظهور الهی -صلواتا... علیه- شده، رفع همه هموم و غموم و و احزان وارده از برکت آن بزرگوار شد و همه از یاد رفت و بسیاربسیار شکرگزار شدم که دفعه دیگر به این فوز عظیم فایز شدم، نایبالزیاره همه آقایان و دوستان بودم.... روز ورود چهارشنبه [١١ شعبان]نهم یا دهم ماه شعبانالمعظم سنه هزاروسیصدوپانزده بود، یعنی تخمینا نیمساعت از مغرب شب چهارشنبه گذشته وارد شدیم.
منزل اول ورود در کاروانسرای یکی از سادات خدمه آستانه مبارک بود. چندان از حرممطهر دور نبود. اول قبرستان قتلگاه بود. آن شب چوب تری بدست آمده بود، بسیاربسیار سخت گذشت تا گرفت و غیر از دود ثمری نداشت. آن شب به جهت تریِ چوبها و تری همه اسباب و سردی هوا و دیر به منزل رسیدن، بسیار بد گذشت.
اول طلوع فجر رفتیم به حمام شاهوردیخان که در طرف خیابان پایین نزدیک بست واقع است. حمام خوبی بود. آب بسیار داغی داشت. الحمدلله از کسالت بیرون آمده و غسل نموده، به حرممطهر مشرف شدیم.
روز [پنجشنبه، ١٢شعبان]آفتاب خوبی بود... نزدیک غروب، آقامیرزارحیم، شوهر همشیره، آمده به منزل ما و خواهش نمود که نقل و تحویل به خانه او دهیم. ما هم اجابت کرده، مشرف شدیم... از تفضلات و مراحم بیکران حضرت رضا -سلاما... علیه- ملاقات ما بود با همشیره. مدت بیست سال بود که او را ندیده بودیم و یقین به بودن او هم در مشهد نداشتیم. احتمال میدادیم که در قوچان باشند.
بعد از آنکه شنیدیم که در مشهد است، زیاده از اندازه خوشحال شدیم. خواستیم جای دیگر منزل کنیم؛ راضی نشد. در همان اطاق نشیمن خودشان ما را جا دادند و تمام زحمات و خدمات ما را به جان و دل متحمل بود، مثل خانه خودمان، بلکه بهتر به ما گذشت... تا اواخر ماه مبارک رمضان در خانه آنها منزل داشتیم و همهجور زحمتی به آنها دادیم و لایق شأن آقامیرزا رحیم ندیدیم که در منزل او از خودمان خرج کنیم؛ در خرج او بودیم، اما قدر غیرقابلی به او تعارف کردیم. مبلغ پنجتومان پارچه و لباس تعارف نمودیم و از قلت او عذرخواهم.
... بیشتر حظ ما در اینجا از مشرفشدن به حرممطهر بود، بهخصوص شبهای ماه مبارک، نصف شبها سه ساعت، بلکه گاهی زیادتر به صبح مانده مشرف میشدیم. بسیار خلوت بود و حواسجمع بود از عفونت و جمعیت خلق کالانعام ایمن بودیم. احساس میشد که قلب منور میشود و نشاط حاصل میشود و رفع کروب و احزان میشود.
حرم بسیار باشکوهی است. اطرافش همه کاشیهای قیمتی سنگین است و بر آنها، یا سوره قرآنیه ثبت است یا احادیث، مثل آنکه بر بعضی از آنها دیدم نوشته است: «من عرف نفسه، فقد عرب ربَه و الحکم ضاله المؤمن، أینما وجدها أخذها و امثال ذلک.» گفتند سلطانسنجر این کاشی را کرده. کاشیها مدور است و گوشهدار و دور هرآجری نوشته است به خط نسخ و بالای این کاشیهای بشْنه، حاشیه از نیمآجر کاشی است و آن هم مخطوط است به خط رقاع و بالای این حاشیه، حاشیه دیگری است از همین جنس کاشی ولی برجسته، مخطوط به خط ثلث بسیار خوب نوشته است.
آن خطها هم یا آیات قرآنی است یا احادیث است و آن خطوط برجستگیهای خود کاشیهاست. بالای این حاشیه، حاشیه دیگری است از غیر کاشی و بر آن قصیده فارسی به خط شکسته نستعلیق نوشته است و بالای آن تا سقف مبارک، آیینهکاری است. بسیار خوب آیینه کردهاند. میگویند میرزا آقای صدراعظم آیینه کرده [است].
گنبد مطهر دو طبقه دارد. طبقه زیری از قرار مذکور همان گنبد هارونی است و گنبد رویی را شاه عباس صفوی ساخته و رویش را آجر طلا کرده و، اما قبر مطهر: آقامیرزاباقر خادم در کشیک پنجم میگفت که بر روی خود قبر منور صندوقی از چوب عود است که دانه نشان است و اطراف این صندوق فرش بلور است و بعد از آن ضریح فولادی است مطلا و بر روی آن ضریح دیگری است از فولاد که جواهرنشان است و بعد از آن پنجره برنج دورتادور نصب کردهاند که کسی این جواهر را سرقت نکند و بعد از آن ضریح فولادی است که ظاهر است و دسترس و محل تقبیل خلایق است و در پایینپای مبارک این ضریح دری است از طلا و جواهرنشان که مرحوم فتحعلیشاه ساخته و تقدیم کرده.
میگویند نودهزارتومان قیمت این در است و جلو این در را شیشه نصب کردهاند که دانهها محفوظ باشد و در هرگوشه از این ضریح مبارک قبههای طلا نصب است و روی آن هم دو قبه دیگر در ابتدا و انتها نصب است از طلا و دانهنشان و وسط این قبه، پری بلند است از طلا و دانهنشان؛ و اصل حرم محترم مربع و مستطیل است و قبر هارون میگویند در وسط گنبد و قبر مبارک حضرت پیش روی او از طرف بالای سرش واقع است. از این جهت است که مسافت مابین قبر مطهر و دیوار حرم کم شده است که یک آدم بیش نمیتواند عبور کند.
... مسجد بالای سر مبارک دورتادورش کاشی است، نه از جنس کاشی حرممطهر و بالای آن تا سقفش آیینه است. میگویند مرحوم محمدولیمیرزا آیینه کرده، اوقاتی که حکومت خراسان داشته، خودش هم در طاقنمایی که از رواق وارد میشوی در این مسجد، سمت دست راست دفن است.
سنگی در دیوار طرف قبر او نصب است که نوشته است: این قبر به عبد عاصی روسیاه تبهروزگاری است که امید ندارد به جز به لطف خدا و پیغمبر خدا (ص) و ائمه هدی (ع)... بسیاربسیار خوشم آمد از اینجور مضمون، با اینکه در عداد ظلمه و اهل دنیا بود، این طور اظهار عجز و خشوع کرده و بسا آنکه به همین واسطه خدا او را بیامرزد؛ و در مقابل قبر او قبر حاجیمیرزا نصرا... که یکی از اعاظم و مشاهیر علما بوده میباشد و بر سنگ منصوب برای او برخلاف این القاب زیاده از اندازه ثبت است. نمیدانم بعد از با خاک یکسانشدن با خدا هم میتوان اظهار فضل و جلال کرد.
بعد از حرممطهر و این مسجد، رواقی است در پشت سر. اطرافش از دورتادور سنگ منقش است، یعنی منبت که بر روی نقشها ورق طلا زده است... میگویند شجاعالدولهقوچانی آیینه کرده است... توحیدخانه هم دورتادورش سنگ منقش است به نقش گلوبته و بالای آن حاشیه نوشته و بعد از آن تا سقف آیینه. میگویند میرزامحمدخان سپهسالار سابق آیینه کرده، قبرش هم در ایوان کوچکی است که در توحیدخانه مقابل قبر مطهر واقع است... دورتادور دارالحفاظ سنگ منقوش و منبت است و بالای آن حاشیه مخطوط و بالای آن با سقف همه آیینه.
میگویند حسامالسلطنه مرحوم آیینه کرده؛ قبرش هم در آنجا در توی ایوانی است و همچنین قبر عباسمیرزای نایبالسلطنه و جلالالدوله، پسر مرحوم شاه شهید، میگویند در همانجاست، هریک در طاقنمایی... وارد دارالسیاده میشوی، آن هم آیینهکاری است و دورتادورش کاشی است و بالای آن کتیبه به خط شکسته نستعلیق.
میگویند: رکنالدوله والی، آیینه کرده. در وسط، ایوان طویلی است که میگویند میرزاحسینخان سپهسالار آیینه کرده و قبرش هم در همانجاست و از این دارالسیاده بیرون میروی به طرف دست چپ، وقت خروج، میرسی به دری از نقره که میگویند انیسالدوله ساخته و از آن در وارد ایوان مسجد گوهرشاد میشوی و از طرف دست راست که بیرون میروی، اول میرسی به پنجره نقره که بالای سر مبارک رو به مسجد بالاسر واقع است؛ و از آنجا میگذری میرسی به در نقره و وارد میشوی به دالانی که سنگ آبی از یک تکهسنگ یکپارچه در آنجاست.
میگویند این یکپارچه ریگ است و از آنجا بیرون میروی، به در نقرهای میرسی و وارد ایوان طلا میشوی. میگویند نادر اینجا را طلا کرده و اطرافش سنگ مرمر است. میگویند ظهیرالدوله سنگ کرده و مقابل این ایوان در وسط صحن مقدس و نهر جاری در صحن، سقاخانهای است که سنگ آبش یکپارچه سنگ مرمر ممتازی است.
میگویند نادر آورده و این سقاخانه را او ساخته و روی سقف این سقاخانه آجرهای طلا فرش شده. میگویند خانی از صاحبان مناصب طلا کرده... در پایینپای مبارک، از در پایین پا که بیرون میآیی، دارالسیاده است؛ آن هم آیینهکاری است. میگویند امینالسلطان آن را آیینه کرده و از این دارالسیاده میروی به ایوان طلای صحن نو. میگویند عضدالدوله به حکم شاهشهید ناصرالدینشاه از وجه گندم دهات خود حضرت در زمان گرانی طلا کرده.
قبرستان واقع در برابر حرم و صحن محترم، مشهور به قتلگاه است و صحیح آن است که قطعگاه باشد، چرا که میگویند که این مکان باغ حمیدبنقحطبه بوده و بسیار بزرگ بوده که گنبد خشتی در وسط آن واقع بوده. حضرت از او خریدهاند. مأمون گفته به او که از آن جناب پس بگیرد. صبح که آمده، دیده تمام درختهایش قطع شده به اعجاز حضرت. از این جهت او را قطعگاه گفته، والعلم عندا؛ و این قطعگاه، قبور از اندازه و شماره بیرون دارد که همه متصل به هم است و جای خالی مطلقا ندارد.
بعضی از علمای بزرگ هم در آنجا دفناند؛ مثل شیخ ابوعلیطبرستانی، صاحب مجمعالبیان. سنگ مرمر بزرگی بر روی قبر اوست و مثل فاضل بسطامی که آن هم نزدیک همین قبر است و هر دو قبر کنار قتلگاه رو به طرف راهی که از بازار سنگتراشها میآیی، واقع است و بعد از این قبرها مکانی و خانهای است که مشهور به قدمگاه است.
آنجا در اطاقی، سنگی نصب است که جاپا دارد. میگویند جاپای حضرت امیر -علیهالسلام- است و سنگی دیگر در آنجاست که هریک از دو طرفش بر روی سنگ گذاشته است؛ مثل دیگی که بر سر بار باشد. میگویند این سنگی که حضرترضا -علیهالسلام- شکم مبارک بر آن مالیدهاند و صحت اینها معلوم نیست؛ اسباب مداخلی است برای مردم.
از دروازهپایین که وارد این خیابان میشوی تا دروازهبالا که بیرون میروی، از راست و چپ متصل به هم دکان است که عمده بیع و شرای مشهد در آنجا میشود و مدرسهها و حمامها و کاروانسراها بسیار در این خیابان هست. بهخصوص مدرسههای متعدد به فاصلههای کم در آن دیده شد. کرایه زمین این دکاکین را میگویند به اسم حضرت میگیرند و صرف آستانه مبارک میشود. کسی میگفت در سال نودهزار تومان میشود. العهده علی الراوی.
میگویند حضرت هزاروپانصد خدمه دارند و دو آشپزخانه دارند. یکی مال خدمه است که در صحن نو واقع است و یکی مال زوار که در خیابانبالا، دست چپ وقت رفتن واقع است و میگویند در هر شبانهروزی دویست مجمع ناهار و شام از کارخانه حضرت برای اجزای آستانه مبارک بیرون میآید و میگویند تمام مشهد، چنانچه در طومار حضرت ثبت است، ملک حضرت بوده و از املاک زمان خودشان بوده و الان بیع و شرای خانهها و غیر از مادر قباله، همه به اسم اجاره و استجاره حضرت نوشته میشود و تفاصیل اوضاع حضرت بیش از این است که در اینجاها گنجد؛ طومار مخصوصی لازم دارد.