مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ در آستان قدس رضوی، شعر فقط ذوق شخصی نبود. شعرسرایی در حکم منصبی بود با شرح وظایف روشن و ملکالشعرای آستان، شاعر رسمی حرم میشد. او قصیده و تاریخ میسرایید و در مجلس سلام و اعیاد مذهبی میخواند. برای رویدادهای مهم آستان، تاریخنگاری منظوم بر عهده ملکالشعرا بود و گاه ابیاتش، سر از کتیبهها و بالای ورودی رواقها درمیآورد. کار او، پیوند دادن زبان آیین با حافظه شهر بود.
شعر ملکالشعرا، هم حرمت حریم امن رضوی را نگه میداشت و هم وقایع را با دقت ثبت میکرد. بهخاطر مجموع اینها بود که ملکالشعرایی در آستان قدس جایگاه ویژهای داشت و اگر تا پیشتر شاعران درباری به چشم میآمدند و در مدح پادشاهان قلم میزدند، ملکالشعراهای آستان، شاعر شهر و زیارت میشدند و در هالهای معنوی فرو میرفتند. مدح امام رضا (ع)، قرائت در مراسم رسمی، ساختن مادهتاریخ برای تعمیر گنبد و رواق و سرودن برای مناسبت ملی و مذهبی که در حرم برگزار میشد، بخشی از این شرح وظایف بود.
در تاریخ این منصب، چند نام شناخته شده وجود دارد، از میرزا مینای تربتی و محمدکاظم صبوری گرفته تا محمدتقی بهار، محمدحسن میرزا نادری و در پایان دکتر قاسم رسا که با درگذشت او، عملا این منصب قدیمی خاموش شد و او به عنوان آخرین ملکالشعرای آستان شناخته میشود و همین امروز هم میتوان ردپای او را در نیممصرعهایی دید که بر کتیبه مسجد بالاسر مانده است.
اشعار او تا همین حالا هم به یادگار با سنگ و لعاب درآمیخته و بر معماری حرم، نقش بسته است. آستان قدس به چنین صدایی نیاز داشت، زیرا شعر در این آستان نقش دوگانه داشت، هم حس زیباشناختی فضا را تأمین میکرد و هم حافظه روایی شهر و حرم را تقویت میکرد.
قاسم رسا، در سال۱۲۹۰ خورشیدی به دنیا میآید. کودک است که با خانواده از تهران راهی مشهد میشود. از همانجا خود را پرورده خاک زیارت میداند. مسیر رسمی زندگیاش پزشکی است، اما نفس دوم او شعر است. تمرین قصیده آیینی میکند و غزلهایی با زبان کلاسیک شعر میسراید.
او در محتوا، آستانهمحور است و هسته مرکزی اشعارش را مدح امام رضا (ع)، توصیف آیینهای حرم، شکرانه مرمتها و رخدادها و همراهی اجتماعی با رنج و امید مردم شهر شکل میدهد. در فرم، جانب سنت را میگیرد، قصیده خراسانی با شاکله روشن، لغتگزینی کماغراق و انسجام منطقی ابیات را در دستورکار قرار میدهد.
همین تلفیق سنت محکم و کارکرد امروزی سبب میشود دیوانش، علاوه بر خوشخوانی، کارکرد سند هم داشته باشد. در شعر پیرو مکتب سعدی است و در مضمون، به پندهای اخلاقی، اجتماعی و ملی ضریب میدهد. او پزشک است و این دقت شغلی در شعرش هم پیداست. بیحشو مینویسد، با وزن خوشقدم و قافیه تمیز. در اشعارش نشانهشناسی شهری را تقویت میکند.
مدام به رواقها و صحنها، به مرمت گنبد، به ایوانها و چراغانی شبهای خاص اشاره میکند. در قصاید، لحن متین است و در غزلها، نازکخیال و شفاف؛ اگر از ستم میگوید، به عدل منتظر پل میزند و اگر از شادی زیارت میگوید، به امنیت خاطر ختم میکند. این همه باعث میشود که لقب ملکالشعرایی آستان قدس، نه یک عنوان تزیینی بلکه تعریفی از کارنامه او باشد.
قاسم رسا، در سیر تاریخی مشهد، شاعری بود که نقش ثبت آیینها را بر عهده گرفت. او حلقه آخر زنجیرهای شد که به آستان قدس اعتبار یک آرشیو زنده شعر داده بود. زنجیرهای که در آن، شعر صرف احساس نبود و سازوکار ثبت داشت. حافظهای بسیار قوی داشت و در بدیههسرایی، کمنظیر بود. جایگاهش در تاریخ شهر، از همین نقطه معنا مییابد که او توانست شعر آیینی را در قامت یک خدمت فرهنگی رسمی نگه دارد، خدمتی که هم به مراسمها صدا میداد و هم به کتیبهها متن میداد.
او صورتی بهروز از منصبی که ریشهاش در سنت بود، اما کارکردش با نیازهای معاصر هماهنگ شد، ارائه میداد. در دوره رسا، شعر رضوی از تشریفات فاصله بیشتری گرفت و به اطلاعرسانی آیینی نزدیک شد. او آخرین نگهبان سنتی بود که قرنها، زبان رسمی حرم بود. رسا در زندگی شخصی، کمحاشیه زیست، پزشکی آراسته و شاعری دقیق که دفترش را سبک نگه داشت و بهجای انبوهنویسی، اثر ماندگار خواست. دیوانش در چاپهای گوناگون دستبهدست شد و ابیاتش، در چند جا، بر دیوار حرم نشست.
قاسم رسا در ۲۵آبان ۱۳۵۶ خورشیدی درگذشت و با رفتن او، آستان قدس دیگر ملکالشعرایی منصوب نکرد. مجموعه اشعار او با عنوان «کلیات اشعار دکتر قاسم رسا» در هفت بخش از جمله قصاید، غزلیات، مثنویات، رباعیات و... گردآوری و منتشر شد و به پاس همه خدمات او و تعهداتی که داشت، پیکرش پس از فوت، در حرم رضوی و در صحن عتیق یا همان انقلاب، جایی روبهروی پنجره فولاد به خاک سپرده شد.