به گزارش شهرآرانیوز؛ در دل روسیه سرد و پهناور، جایی میان مه غلیظ صبحگاهی و بوی گندمِ تازهچیدهشده، کودکی زاده شد که تقدیرش این بود جهان را با کلماتش تکان دهد. لف نیکلایِویچ تولستوی، نویسندهای بود که نه تنها در ادبیات، بلکه در فلسفه، اخلاق، دین، سیاست و حتی زندگی روزمره ریشه دواند و از همان نخستین سالهای زندگیاش روحی ناآرام داشت؛ روحی که به جای تسلیم شدن، همیشه پرسش میکرد.
تولستوی در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در خانوادهای اشرافی، اما پریشان چشم به جهان گشود. هنوز پنجساله نشده بود که مادرش را از دست داد و اندکی بعد پدر نیز از دنیا رفت. این تنهایی زودرس، مانند سایهای بلند، تمام عمر با او ماند؛ سایهای که بعدها در لایههای سرگشته و حقیقتجوی آثارش جان گرفت.
در سالهای جوانی، تولستوی میان شهوت زندگی اشرافی و حس عمیق پوچی گرفتار بود. دانشگاه را رها کرد، در قمار غرق شد، شبهای بیپایان خوشگذرانی را تجربه کرد و بارها تلاش کرد آدم بهتری شود، اما دوباره به همان دایره تکراری برگشت و همین کشاکش، اولین جرقههای فلسفه اخلاقی او را روشن کرد.
سالها بعد، هنگامی که در جنگ قفقاز برای نخستین بار با مفهوم مرگ آشنا شد، نگاهش به انسان تغییر کرد. یادداشتهای جنگیاش، بهویژه «داستانهای سواستوپل»، او را بهعنوان نویسندهای تازهنفس و انسانی ژرفاندیش به جامعه ادبی جهان معرفی کرد.
رمان جنگ و صلح داستانی است که تولستوی سالها برای نوشتنش جنگید؛ نه فقط با کلمات، بلکه با خودش. او در این شاهکار، تاریخ را زنده کرد، روان انسان را کالبدشکافی کرد و نشان داد جنگ، بیش از هر چیز، جدال انسان با معنای زندگی است.
آنا کارنینا اثر درخشان دیگر تولستوی است؛ روایتی از عشق، خیانت، درد، سقوط و عصیان که جهان اشراف را آینهای کرد برای نمایش ترسها و ضعفهای انسان. آنا، شاید بیش از هر شخصیت زن دیگری در ادبیات، بازتاب شکنندگی روح انسان است.
این آثار و سایر نوشتههای لئو تولستوی، شخصیتی چندبعدی از او ساختند؛ نویسنده بزرگ، یک آموزگار اخلاق، و یک انسان که برای کشف و افشای حقیقت آرام نداشت.
تولستوی میان دو جهان گرفتار بود؛ جهان ادبیات خانواده و جهان معنویتی که او را به رهایی از مال، شهرت و تعلقات اطرافش دعوت میکرد. این تضاد، آرامش را از چشمان او ربود و سالهای پایانی عمرش را پر از اندوه کرده بود.
در پی این بحرانهای روحی پیدرپی، تولستوی تصمیم گرفت از خانه و شهرتش فاصله بگیرد. در یک نیمهشب سرد، پنهانی از خانه گریخت تا شاید در سکوت روستاهای روسیه معنایی را که عمرش را صرف جستنش کرده بود، پیدا کند. اما در میانه این سفر بیمار شد و چند روز بعد، در سن ۸۲ سالگی چشم از جهان فروبست.
مرگ تولستوی با پایانی تراژیک، اما عمیق همراه بود؛ مردی که تمام عمر به دنبال حقیقت دوید، در نهایت در گمنامی، دور از تجمل، اما نزدیک به آرمانهای خودش جان باخت.
تولستوی فقط یک رماننویس نبود. او آغازگر نهضتهای فکری شد که بعدها بر چهرههایی، چون گاندی و مارتین لوتر کینگ تأثیر گذاشت. فلسفه مقاومت بدون خشونت، نقد بر سرمایهداری و نگاه اخلاقیاش به انسان، میراثی است که هنوز هم جهان به آن نیاز دارد.