الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ در سالهایی که کودکان بیش از هر زمان دیگری در قاب دوربین زندگی میکنند، شبکههای اجتماعی به آلبوم خانوادگی تازهای تبدیل شدهاند، آلبومی که البته فقط دست «خانواده» نیست. کافی است یک عکس بامزه یا یک ویدئوی ساده از کودکی منتشر شود تا در چند ساعت راهش را به صفحه صدها و هزاران نفر باز کند، اما پشت این اشتراکگذاریهای رنگی و صمیمانه، پرسشی مهم پنهان است، آیا ما واقعا شادی کودکمان را نشان میدهیم یا نیاز خودمان به دیده شدن را؟
در همین باره و در مطلب امروز، به سراغ دکتر فائزه فکور روانشناس تخصصی کودک و نوجوان رفتیم و از او درباره آسیبهایی که والدین ناخواسته از این طریق به کودکان خود وارد میکنند پرسیدیم. در ادامه نظرات وی را میخوانید.
در سطح آشکار، والدین میگویند هدفشان «ثبت خاطرات» است، اما در سطح عمیقتر، بسیاری از این اشتراکگذاریها پاسخی است به نیاز والد به دیدهشدن، تأیید اجتماعی و احساس موفقیت در نقش والدگری. پژوهشهای اخیر در روانشناسی رسانه نشان میدهد هر «لایک» و بازخورد مثبت، همان سازوکار پاداش مغزی را فعال میکند که در روابط انسانی چهرهبهچهره رخ میدهد. یعنی والد نهفقط کودک، بلکه بازتاب خودش را در چشم دیگران میبیند.
این پدیده که در ادبیات علمی Sharenting (اشتراکگذاری مداوم تصاویر کودکان توسط والدین بدون درنظر گرفتن حریم خصوصی آنها) نام گرفته، نوعی «نمایش والدگری» است، جایی که مرز میان عشق، خودابرازی و نیاز به تأیید جمعی محور میشود. والد ممکن است باور داشته باشد در حال «مستندسازی» است، اما در واقع درگیر نوعی خودافشاگری غیرمستقیم از طریق تصویر کودک است.
خاطرهسازی سالم با احترام به مرزها همراه است، اما وقتی والدین تصاویر خصوصی فرزند را در دسترس صدها یا هزاران نفر میگذارند، دیگر در قلمرو «خاطره» نیستند. حریم خصوصی، حتی برای کودک خردسال، بخشی از شکلگیری احساس «خود» است.
وقتی والد بدون رضایت یا آگاهی کودک تصاویرش را منتشر میکند، پیام پنهانی که منتقل میشود این است؛ «بدنت، چهرهات و احساساتت متعلق به من است.» همین پیام درونی، بعدها میتواند به ضعف مرزهای شخصی، آسیبپذیری در روابط و ناتوانی در ابراز «نه» منجر شود.
از دید رشدشناسی، هویت کودک در تعامل میان تجربههای درونی و بازخوردهای بیرونی شکل میگیرد. حال اگر بخش بزرگی از بازخوردها، نه از دنیای واقعی بلکه از فضای مجازی بیاید، کودک زودتر از موعد وارد مرحله «خودنمایی بیرونی» میشود.
او یاد میگیرد که لبخند، اشک یا حتی رفتارهای سادهاش بازخوردی عمومی دارد. این تجربه زودهنگام میتواند دو پیامد داشته باشد:
هر دو مسیر، خودپنداره طبیعی را مخدوش میکنند.
در مطالعات اخیر درباره «هویت دیجیتال کودکان» آمده است که نسل امروز، پیش از آنکه خود را در آینه ببیند، تصویرش را در اینترنت میبیند. این پدیده بهظاهر بیضرر، مرز میان «من واقعی» و «من نمایشی» را در ذهن کودک جابهجا میکند.
در مواردی، والدین از فرزندشان برای ساخت محتوای خندهدار یا تبلیغاتی استفاده میکنند. این شکل از بهرهبرداری روانی، مرز ظریفی دارد با حمایت واقعی از استعداد کودک. تفاوت در نیت نیست، در مالکیت است، اگر کودک مالک حضورش باشد، تجربهای رشددهنده است، اگر صرفا ابزار باشد، تجربهای است فرساینده.
کودکی که بارها «نمایش داده میشود»، یاد میگیرد احساساتش ابزار جلب توجه است. بعدها در روابط نزدیک، یا دچار وابستگی شدید به دیدهشدن پیدا میکند یا از ترس قضاوت، خودش را پنهان میکند.
کودکانی که در فضای مجازی مورد تمسخر یا قضاوت قرار میگیرند، بسته به سن و سطح ذهنسازیشان، واکنشهای متفاوتی دارند. خردسال ممکن است واکنش هیجانی نشان دهد، اما در سنین دبستان به بالا، واکنشها درونیتر میشود، شرم، اجتناب، اضطراب اجتماعی و افت اعتمادبهنفس. در موارد شدید، کودک نسبت به والد خشم و بیاعتمادی پیدا میکند، زیرا در ذهنش والد به جای محافظ، تبدیل به عامل افشاگری شده است. این شکاف عاطفی اگر ترمیم نشود، اثرش تا نوجوانی باقی میماند.
در روانشناسی رشد مفهومی وجود دارد به نام «رضایت آگاهانه کودک». معنایش این نیست که کودک از نظر قانونی تصمیمگیر است، بلکه یعنی حق دارد درباره بدن، تصویر و اطلاعاتش نظر بدهد. از حدود هشتسالگی به بعد، کودک میتواند بفهمد «انتشار عکس» یعنی چه. بیتوجهی به این حق، پیام ضمنی دیگری دارد: «نظر تو اهمیتی ندارد.» چنین تجربههایی میتواند پایه شکلگیری احساس بیقدرتی در نوجوانی باشد.
رسانههای اجتماعی والدین را به مصرفکننده لحظهها تبدیل کردهاند. والد بهجای حضور در رابطه، در حال مستندسازی آن است. کودک نگاهش را از بازی به لنز دوربین میچرخاند، تا مادر لبخندش را «ثبت کند». این تغییر جهت نگاه، همان لحظهای است که حضور عاطفی جای خود را به نمایش میدهد.
رشد هیجانی کودک بیش از هر چیز نیازمند «نگاه پاسخدهنده» والد است، نگاهی که نه از پشت دوربین، بلکه در دل رابطه اتفاق میافتد.
برخی والدین میپندارند اگر چهره کودک را با ایموجی بپوشانند، خطر رفع میشود، اما در واقع، دادههای تصویری فراتر از چهرهاند، موقعیت مکانی، صدا، حرکات، حتی دکور خانه میتواند اطلاعات قابلردیابی ایجاد کند. سانسور چهره، گامی آگاهانه است، اما جایگزین مسئولیت نمیشود.
در جامعهای که هنوز مفهوم حریم خصوصی نهادینه نشده، نمایش فرزند در فضای عمومی نوعی «زبان نمادین» است، والد با آن میگوید: من خوبم، زندگیام منظم است، خانوادهام شاد است. این میل به نمایش در واقع پوششی است بر اضطراب اجتماعی و رقابت پنهان برای دیدهشدن. سلبریتیها و والدین تأثیرگذار در شبکههای اجتماعی نیز با اشتراک زندگی خصوصیشان، الگوی جدیدی از والدگری میسازند، والدِ شاد، فعال و همیشه در حال نمایش، اما این الگو با واقعیت روانی کودک سازگار نیست، چون کودک به جای آرامش، در صحنه دائمی زندگی قرار میگیرد.
اگر والدین دریافتهاند که در گذشته بیاحتیاطی کردهاند، بهترین کار «سکوت از سر ترس» نیست، بلکه گفتوگو با کودک است. اعتراف صادقانه، توضیح ساده و حذف یا محدودسازی دسترسی به محتوا میتواند اثر جبرانی قوی داشته باشد. کودک از این طریق پیام مهمی میگیرد: «حق داری احساساتت مهم باشد.» همین پیام، پایه سلامت روان در آینده است.
افتخار به فرزند، بخشی از پیوند والدینی است، اما وقتی به نمایش بدل میشود، کودک از «سوژه عشق» به «ابزار اعتبار» تبدیل میشود. افتخار سالم یعنی حمایت، نه نمایش. یعنی شوق رشد کودک، نه تصویرش. والد آگاه، به جای انتشار لحظه، لحظه را زندگی میکند.
جهان دیجیتال فرزند ما را از بدو تولد در معرض دید قرار میدهد، اما مسئولیت اصلی هنوز بر دوش والد است. هر بار که میخواهیم عکس کودکی را منتشر کنیم، باید از خودمان بپرسیم:
آیا این عکس، خاطرهای خانوادگی است یا محتوایی عمومی؟
آیا کودک من بعدها از دیدنش احساس رضایت خواهد کرد؟
آیا میخواهم از عشق بگویم، یا از تصویر عشق؟
پاسخ صادقانه به همین سه سؤال، شاید بهترین راهحل برای حفظ کرامت و امنیت روانی کودک در عصر شبکههای اجتماعی باشد.