صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شاهنامه و حماسه‌ای که از آغوش مادر آغاز می‌شود

  • کد خبر: ۳۷۵۵۰۹
  • ۰۷ آذر ۱۴۰۴ - ۲۰:۳۴
روایت فرانک در شاهنامه، بازگویی حقیقتی است ازلی: ریشه هر پهلوان، در دستان مادری است که عشق را با خرد می‌آمیزد.
نفیسه زمانی
نویسنده نفیسه زمانی

به گزارش شهرآرانیوز، شاهنامه یکی از سترگ‌ترین آثار ادبیات پارسی است؛ منظومه‌ای که آوازه‌اش در سراسر جهان پیچیده و فردوسی بزرگ با تکیه بر سرگذشت مردمان ایران باستان، نام مردان و زنان بسیاری را در آن جاودانه کرده است. در آغاز شاهنامه، نام شاهان یکی‌یکی ذکر می‌شود؛ از کیومرث تا جمشید، اما از مادران آنان اثری نیست تا آنکه داستان به ضحاک ماردوش می‌رسد؛ جایی که نخستین‌بار نام مادری در این کتاب جاودانه می‌شود.

آبتین، یکی از جوانانی است که به‌دست ضحاک کشته می‌شود و همسرش داغدار می‌ماند. از دل این اندوه است که فردوسی، نخستین مادر شاهنامه را به جهان معرفی می‌کند:

«خجسته فریدون ز مادر بزاد

جهان را یکی دیگر آمد نهاد»

فردوسی مادر فریدون را «خردمند» می‌خواند:

«خردمند مام فریدون چو دید

که بر جفت او بر چنان بد رسید»

و سپس نام او را می‌آورد:

«فرانک بدش نام و فرخنده بود

به مهر فریدون دل آگنده بود»

فردوسی در معرفی فرانک، نخست مادر بودن او را می‌نشاند و سپس نامش را، گویی که سایه مادرانه او بر هر نام و نشانی ارجح است. روایت آنگاه ادامه می‌یابد.

فرانک، از بیم ضحاک، نوزادش را به نگهبانی در مرغزار می‌سپارد تا گزندی به او نرسد. گاوی به نام «برمایه» را نیز همراه می‌کند تا از شیر او کودک را بپرورند. اما دل مادر تاب دوری ندارد. بیم از گزند ضحاک او را بر آن می‌دارد که فریدون را به جای امن‌تری ببرد: به دامنه‌های البرز و پیر نیکوسرشتی که سرپرستی او را می‌پذیرد. فریدون در پناه آن پیر فربه می‌شود و در شانزده‌سالگی، به جست‌وجوی مادر برمی‌گردد. از او نام پدر را می‌پرسد و فرانک، همانند همه زنان وفادار شاهنامه، شوی خود را به نیکی یاد می‌کند و سرگذشت تلخش را برای فرزند بازمی‌گوید.

فریدون از شنیدن این ماجرا به جوش می‌آید و کمر به نبرد با ضحاک می‌بندد. فرانک از بیم جانش او را برحذر می‌دارد، اما فریدون پاسخ می‌دهد:

«چنین داد پاسخ به مادر که شیر

نگردد مگر ز آزمایش دلیر»

فرانک، دل به دل پسر می‌دهد و او را به خدای نگهبان می‌سپارد. تقدیر چنین است که خیر بر شر پیروز شود و فریدون با یاری کاوه آهنگر، ضحاک را به بند کشد.

اینجاست که نخستین حماسه فرزند فرانک شکل می‌گیرد. اما فردوسی ستایش از این مادر را در همین‌جا رها نمی‌کند. خبر پیروزی فریدون که به فرانک می‌رسد:

«نیایش‌کنان شد سر و تن بشست

به پیش جهان‌داور آمد نخست»

فردوسی با این تصویر، مادرانگی را با نیایش و پیوند با پروردگار در هم می‌تند؛ گویی فره ایزدی نه از شاهان، که از مادرانشان جریان می‌یابد. فرانک به شکر این نعمت، به نیازمندان کمک می‌کند، میهمانی بزرگی برپا می‌سازد و خود رهسپار دیدار فرزند می‌شود. با دستانی پر از جوشن، اسب تازی و پیشکش‌های گوناگون نزد پسر می‌رود تا شکوه مادری را به نهایت رساند.

اما این پایان حضور فرانک نیست. او با فرزندان فریدون و نسل‌هایی که پس از او در شاهنامه می‌آیند، در سایه روایت باقی می‌ماند؛ نامی که در رگ‌و‌ریشه قهرمانان جریان دارد، حتی اگر در متن تکرار نشود. فردوسی با روایت حماسه‌ها و دودمان فریدون، جاودانگی نخستین مادر شاهنامه را رقم می‌زند؛ مادری که شاهنامه را نه با قدرت بازو، بلکه با خردمندی و مهر خویش می‌سازد، تا جایی که دیگر در فصل‌های بعد نمی‌گنجد و نامش فراتر از متن می‌ایستد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.