صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

پرونده پلیسی برای رابطه عاشقانه دختر ثروتمند و پسر فقیر | عشق آتشین، زیر چرخ های خودروی نامزد

  • کد خبر: ۳۸۲۸۰۸
  • ۱۰ دی ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۴
مهسا درباره آشنایی اش با بهنام گفت: فکر می‌کردم زندگی یک فیلم است و من نقش اول یک داستان عاشقانه هستم.
سعید جلائیان
خبرنگار سعید جلائیان

به گزارش شهرآرانیوز؛ سه ماه و پانزده روز پیش، دختری جوان به نام مهسا در محدوده سناباد تصادف کرد و در این سانحه از ناحیه پا، کمر و دست آسیب دید. او از خانواده‌ای ثروتمند بود که چند ماه قبل با پسری جوان به نام بهنام نامزد کرده بود. مهسا در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود به خانواده اش می‌گفت که انگار حافظه اش را از دست داده است و چیزی از تصادف یادش نیست. در طی دوران بستری مهسا، خبری از نامزدش نبود و حتی یک بار نیز به عیادت همسرش نیامد.

وقتی مهسا به خانه بازگشت، باز هم خبری از نامزدش نبود. دختر جوان در این مدت با بهانه‌هایی مانند مشغله کاری، مأموریت و سفر می‌کوشید غیبت نامزدش را توجیه کند. تا اینکه شب یلدا رسید، والدین مهسا با تصور اینکه میان دختر و دامادشان اختلاف ساده‌ای پیش آمده است، برنامه‌ای مفصل برای حضور بهنام ترتیب دادند، اما آقای داماد نه تنها نیامد، بلکه به تماس‌ها و پیام‌های آن‌ها نیز پاسخی نداد.

مهسا که شاهد این ماجرا بود، سرانجام بغضش ترکید و رازی را فاش کرد که بیش از سه ماه در سینه اش نگه داشته بود. او درحالی که اشک می‌ریخت به خانواده اش گفت که دیگر کاری با بهنام ندارد، زیرا او بوده که این بلا را سرش آورده است. دختر جوان در طول بلندترین شب سال با خانواده اش حرف زد و صبح روز بعد برای شکایت از نامزدش به دادگاه و کلانتری رفت. با ثبت اظهارات حساس و عجیب این خانواده، سرهنگ رجبعلی صفایی، رئیس کلانتری سناباد، با صدور دستوراتی تخصصی تیمی از مأموران این مرکز پلیس را مسئول رسیدگی به این پرونده کرد.

در کافی‌شاپ با هم آشنا شدیم

ماجرای این پرونده از جایی شروع شد که خانواده دختر جوان از اتاق خارج شدند تا مهسا بتواند بدون رودربایستی از والدینش، اتفاقاتی را که بین او و نامزدش افتاده تعریف کند. مهسا درباره آشنایی اش با بهنام گفت: فکر می‌کردم زندگی یک فیلم است و من نقش اول یک داستان عاشقانه هستم. در حال تحصیل در ترم آخر کارشناسی بودم که یک روز غروب پاییزی با بهنام در یک کافی شاپ آشنا شدم.

او پسری مهربان بود که من را با شوخی هایش مدام می‌خنداند. پس از مدتی کوتاه، به او دل بسته شدم. بهنام وقتی به من پیشنهاد ازدواج داد، موضوع را به خانواده‌ام گفتم. پدرم وقتی متوجه شرایط اقتصادی و اجتماعی بهنام شد، گفت که جسدت را هم روی دوش این پسر نمی‌گذارم. او حتی خودش تحقیق کرد و گفت که تفاوت زیادی بین خانواده‌های ما وجود دارد. من، اما گوشم به این حرف‌ها بدهکار نبود.

عشقی که یک ماهه فروکش کرد

دختر جوان اشک هایش را پاک کرد و توضیح داد: من شرایط تحصیلی‌ام خیلی خوب بود، اما با ورود بهنام به زندگی‌ام، در همان ترم مشروط شدم. روزبه روز بیشتر عاشق بهنام می‌شدم. من همه کار می‌کردم تا در چشم بهنام بدرخشم. حتی مطابق میل او لباس می‌پوشیدم و با بسیاری از دوستانم قطع رابطه کردم. در مقابل، اما با خانواده‌ام رفتار بدی داشتم.

حتی کار را به جایی رساندم که والدینم را تهدید کردم که اگر اجازه ندهند بهنام و خانواده اش به خواستگاری‌ام بیایند، از خانه فرار می‌کنم. تهدیدم کارساز شد و خانواده‌ام با خواستگاری بهنام موافقت کردند. روز خواستگاری با خانواده‌ام اتمام حجت کردم که درباره مسائل مالی از بهنام چیزی نپرسند. باوجوداین، خودم هم تفاوت را احساس می‌کردم.

مهسا با اشاره به شغل پدر و برادرش، ادامه داد: پدر و برادرم صاحب چند طلافروشی هستند، اما خانواده بهنام شرایط اقتصادی خوبی نداشتند. خود بهنام هم دیپلمش را کامل نگرفته بود. با همه این ها، به دلیل اینکه تهدید به خودکشی کردم، پدرم علی رغم میل باطنی اش به نامزدی و عقد ما رضایت داد. به یک ماه هم نرسید که فهمیدم آن زندگی رؤیایی که من با بهنام تصور می‌کردم، سرابی بیش نبوده است.

یک ماه بعد از عقد، به رفتار بهنام مشکوک شدم. ظنّم وقتی بیشتر شد که متوجه شدم او یک تلفن همراه دیگر دارد و گاهی اوقات هرچه با او تماس می‌گرفتم پاسخ نمی‌داد. سرانجام به پیشنهاد یکی از دوستانم تصمیم گرفتم که یک روز تعقیبش کنم. بهنام را از در خانه پدرش تعقیب کردم تا اینکه دیدم به یک آپارتمان کوچک رفت. 

بعد متوجه شدم این خانه مجردی او و دوستانش است. خیلی عصبانی شدم و با بهنام دعوای شدیدی کردم. او آپارتمان را پس داد، اما ظن من نسبت به او برطرف نشد. یک ماه بعد دوباره بهنام را تعقیب کردم و دیدم همراه یک زن دیگر وارد یک خانه مجردی دیگر در محدوده سناباد شد.

ماجرای دومین آپارتمان مجردی

دختر جوان پس از نوشیدن یک لیوان آب، اضافه کرد: برای پیداکردن مدرک، تصمیم گرفتم دفعه بعد که بهنام با یک زن وارد خانه مجردی شد، با پلیس تماس بگیرم تا مدرک داشته باشم. یک هفته او را تعقیب کردم تا اینکه دیدم بهنام داخل یک آپارتمان رفت و چند دقیقه بعد نیز یک زن، وارد آن واحد مسکونی شد. خیلی عصبانی شده بودم.

گوشی همراهم را درآوردم که با پلیس تماس بگیرم، اما دیدم بهنام از آپارتمان بیرون آمد و به سمت خودرویش رفت. نتوانستم خودم را نگه دارم و به سراغش رفتم. به شانه اش زدم و از او پرسیدم: «اینجا چه غلطی می‌کنی و آن زن که بود؟» بعد هم گفتم صبر کن با پلیس تماس بگیرم.

شماره پلیس را گرفتم، بهنام عصبانی شد. اول اطراف را نگاه کرد و وقتی مطمئن شد که تنها هستم، شروع به کتک زدن من کرد. او سوار خودرو شد و با زنی که در خانه بود هم تماس گرفت که فرار کند. رفتم و مقابل خودرویش ایستادم. گفتم باید صبر کنی تا پلیس بیاید، اما او با خودرویش من را کنار زد و رفت. بعد هم که در بیمارستان بودم، پیام داد و تهدیدم کرد که به دیگران چیزی نگویم.

نامزدم توهمی و بدبین است!

با توجه به اظهارات زن جوان، تحقیقات پلیس آغاز شد. بهنام پس از احضار به کلانتری، همراه یک وکیل در این مرکز حاضر شد. مرد جوان نه تنها منکر ادعا‌های مهسا شد، بلکه نامزدش را بدبین، متوهم و شکاک معرفی کرد.

در ادامه تحقیقات، مأموران با هماهنگی مقام قضایی به سراغ دوربین‌های مداربسته رفتند. اگرچه زمان زیادی از این حادثه گذشته بود و بسیاری از تصاویر دردسترس نبود، در جریان تحقیقات گسترده پلیس در این محدوده سرانجام تصاویری به دست آمد که بخشی از اظهارات زن جوان را تأیید می‌کرد. با تکمیل تحقیقات پلیس، بهنام به دادسرا معرفی شد تا قانون درباره اش تصمیم گیری کند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.