مرضیه ترابی | شهرآرانیوز؛ در دنیای امروز که توسعه کالبدی و تغییرات سریع بافتهای شهری، خاطرات جمعی را تهدید میکند، تعیین یک روز به نام (روز مشهد) برای یک دیار، فراتر از یک نامگذاری نمادین است. این روز را باید لنگرگاهی برای تثبیت هویت به شمار آوریم. هویت یک شهر، تنها در خیابانها، ساختمانها و زندگی روزمره آن خلاصه نمیشود.
روح شهر را باید در گسترهای وسیع و تاریخی دید، گسترهای که ممکن است عمقی به طول چندهزار سال داشته باشد. در گذر زمان، آدمها میآیند و میروند، اما این روح باقی است و همچون فانوس دریایی در طوفانی مهیب، نشانی برای آیندگان خواهد بود تا بتوانند از آنچه گذشته است، مطلع شوند و پاسدار چیزی باشند که هستند و دارند.
روز مشهد، فرصتی استثنایی برای بازخوانی هویت و ریشههای تاریخی این شهر است؛ شهری که پیدایش آن بر بستر اعتقادات دینی رقم خورد و برخلاف بسیاری از شهرهای قدیمی تاریخ، دلیل شکل گرفتن آن، ارادت به وجود مقدس ثامنالحجج (ع) و امنیت ناشی از حضور آن ولیخدا در این سرزمین مقدس و بابرکت بود؛ بنابراین، برای کلانشهری مذهبی و تاریخی همچون مشهد که دلیل وجودیاش همواره در سایه بارگاه ملکوتی امامرضا (ع) تعریف شده است.
تعیین یک روز که پیونددهنده ابعاد مذهبی و تاریخی با کنشگریهای اجتماعی و سیاسی مردم باشد، اقدامی حیاتی برای حفظ «هویت مستقل شهری» است. گزارشی که در ادامه میخوانید، درصدد است تصویری برگزیده از این هویت مستقل را در روز مشهد، پیش روی شما خوانندگان عزیز و ارجمند قرار دهد.
پیش از هرچیز، ابتدا باید درباره چرایی برگزیدن این روز سخن بگوییم. انتخاب روزها برای نامگذاریهای شهری معمولا براساس تولد مفاخر، تأسیس شهر یا رخدادهای بزرگ تاریخی صورت میگیرد. درباره مشهد، شورای فرهنگ عمومی استان خراسانرضوی، پس از بررسیهای متعدد، روز «۱۰ دی» را بهعنوان روز مشهد انتخاب کرد.
این روز یادآور یکی از خونینترین و درعینحال سرنوشتسازترین روزهای انقلاباسلامی در این شهر پرقدمت است. طی روزهای نهم و دهم دیماه۱۳۵۷ خورشیدی، مشهد شاهد کشتاری بیسابقه توسط نیروهای رژیم پهلوی بود. در متون تاریخی از روز ۱۰ دی با عنوان «یکشنبه خونین مشهد» یاد میکنند.
بعد از واقعه هجوم عوامل رژیم پهلوی به بیمارستان شاهرضا، شهر بهتدریج از کنترل نیروهای امنیتی خارج شد و درگیریهای پراکنده از پنجم دیماه شدت گرفت. این درگیریها بهویژه در محدوده مقابل استانداری، در روز نهم دیماه، افزایش یافت و تعدادی از مردم در آن هجوم، به شهادت رسیدند.
درگیری متقابل هرلحظه شدیدتر میشد و خبر از فردایی سخت و خونین میداد. روز دهم دیماه تانکها وارد خیابانهای مشهد شدند و دیوانهوار به مردم حمله کردند. تعداد زیادی از شهدا و مجروحان، عابران معمولی بودند و بهصورت مستقیم در راهپیماییها حضور نداشتند. این اقدام بهویژه در خیابانهای بهار و ارگ و نیز چهارراه نادری باعث بروز درگیری شدید میان مردم و مأموران نظامی رژیم شد. حتی مردمی که در صفهای نان و نفت ایستاده بودند هم از این هجوم گسترده مصون نماندند.
آمار شهدای آن روز هیچگاه به تحقیق معلوم نشد. تخمینها در آثاری مانند «انقلاب اسلامی در مشهد» از شهادت بیش از چهارصد نفر خبر میدهند. وسعت کشتارهای وحشیانه رژیم چنان بود که روزنامههای اطلاعات و کیهان مورخ ۱۱ و ۱۲ دیماه، گزارشهای مفصل و تصاویر تکاندهندهای از یکشنبه خونین مشهد منتشر کردند.
برخی از پژوهشگران معتقدند که یکشنبه خونین، در عمل به حضور رژیم در مشهد خاتمه داد و شاید بتوان گفت که مشهد، زودتر از هر شهر دیگری سقوط رژیم پهلوی را جشن گرفت. این روز، بهعنوان یک نقطه عطف در تاریخ معاصر مشهد و بلکه ایران، بهعنوان روز شهر ما برگزیده شد تا بتواند نقطه ثقلی برای گفتن از هویت و تاریخ مشهد مقدس باشد.
مشهد شهری با پیشینه هزارودویستساله است؛ این نخستین نکتهای است که باید آن را برای مرور هویت مستقل این شهر در روز آن مورد توجه قرار دهیم. هر چند که از منظر تاریخی، مشهد از دوره تیموری و به خصوص «عصر گوهرشاد» به بعد، جایگاه شهری پیدا کرد و پیش از آن، چنانکه «مقدسی» در «المسالک و الممالک» اشاره میکند، آن را با عنوان «شهرچه» (شاید نزدیک به اصطلاح امروزی شهرک) معرفی میکردند. محوریت تأسیس شهر، همانطور که اشاره کردیم، قرار گرفتن مضجع شریف امام رضا (ع) در این ناحیه بود که درواقع روی بخشهایی از زمینهای روستای سنابادِ نوغان قرار داشت.
مشهد در ادوار اولیه تاریخش، رشدی آرام داشته است؛ جمعیت زائران در این شهر، همواره بر مجاوران فزونی داشت و افرادی که قصد مجاورت داشتند هم عموما در نوغان و نیز اندکی در سناباد رحل اقامت میافکندند که فاصلهاش با روضه منوره رضوی اندک بود. دلیل این وضعیت، احتمالا فقدان زیرساختهای اولیه بوده است.
تلاشهای افرادی مانند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی (سپهسالار خراسان در دوره سامانی و حاکم توس) و ابوالحسن عراقی دبیر (وزیر و دیوانسالار دوره غزنوی و بانی مسجد بالاسر) باعث شد که زیرساختهای اسکان زائران، مانند کاروانسراها و آب موردنیاز، به تدریج فراهم شود و همین موضوع، اسباب اقامت دائمی را نیز فراهم آورد. به این ترتیب، رشد جمعیتی در مشهد آغاز شد و با شیبی ملایم ادامه پیدا کرد.
در این رشد تدریجی امتزاج نژادها و اقوام، اصلی بدیهی و انکارناپذیر بود. ازآنجاکه محوریت شکلگیری شهر بر ارادت قلبی به امامرضا (ع) استقرار داشت، افراد بدون اصطکاکهای رایج در فضاهایی از این دست، کنار یکدیگر میماندند و فراتر از آن، به تشریک مساعی برای بهبود اوضاع شهر میپرداختند و همین مسئله باعث قوت گرفتن فرایند توسعه شهری میشد.
نکته دیگری که باید آن را در بررسی تاریخ هویت مشهد، بهویژه در ادوار اولیه شکلگیری جدی بگیریم، انعکاس رویکرد ارادت نسبت به ساحت قدسی امامرضا (ع) در عملکرد حاکمان است. افرادی مانند سلطان محمود غزنوی، با ادعای خواب دیدن، به ترمیم خرابیها و توسعه زیرساختهای زیستی مشهد همت گماشتند؛ این ارادت، خواه واقعی بود و خواه ناشی از تلاش برای جلب قلوب، نتیجه یکسانی داشت و آن افزایش سطح امکان زیست و نیز شکل گرفتن نهادهای موردنیاز شهری در مشهد بود.
این اقدامات ناشی از ارادت، با مسئلهای راهبردی به نام «امنیت» توأمان میشد و به مشهد ماهیت «دارِ اَمان» میداد؛ موضوعی که حتی چنگیزخان و مغولان نیز آن را موردتوجه قرار دادند و بسیاری از جزئیاتش را محترم شمردند. دلیل این احترام، البته اعتقاد آنها به عقاید اسلامی نبود؛ مغولان اصولا به راهبرد تساهل و تسامح دینی باور داشتند و آشکارا از هجوم به مکانهای مقدس میترسیدند. ترکیب ارادت و امنیت، ترکیبی بنیادین در شکلگیری مشهد در قالب یک شهر بود.
در «عصر گوهرشاد»، مشهد که به دلیل نابودی شهرهای بزرگ تابران و نوغان و بسیاری از روستاهای آباد و قدیمی، جمعیتی بزرگ را در خود جا داده بود، با توسعه بنیادین زیرساختها و احداث نخستین اَبَرپروژه عمرانی -مسجد جامع گوهرشاد- دوران جدیدی را از تاریخ خود تجربه کرد و از آن پس، علاوه بر قداست شهر، محوریت سیاسی و اجتماعی شدن در منطقه نیز بر آن افزوده شد.
در دوره صفویه و با احداث باروی اصلی شهر در عصر شاهتهماسبیکم، هویت شهری مشهد به تثبیت نهایی رسید و شهر بهتدریج، چنان از نظر ساختاری تجهیز شد که توانست در دوره نادرشاه، ظرفیت تبدیل شدن به پایتخت ایران را داشته باشد و به مهمترین مرکز سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همه سرزمین پهناور ایران تبدیل شود. این شکوه، با وجود انتقال پایتخت به شیراز و تهران در ادوار بعدی تاریخی، همچنان حفظ شد و اتفاقاتی مانند شورش نادرمیرزا، شورش سالار و... نتوانست بر این موقعیت و ظرفیت تأثیر منفی بگذارد.
پیوند سازمانی و ساختاری شهر مشهد با آستانقدسرضوی باعث میشد که بقای شهر بهدلیل بقای این مکان مقدس، تضمین شود و تداوم یابد. روندی که طی اعصار بعد و تا امروز، برقرار بوده و مشهد را به نخستین کلانشهر ایران در حوزه مذهب و دیانت و دومین شهر راهبردی ایران در عرصه سیاست، فرهنگ و اجتماع تبدیل کرده است.
با وجود آنچه به اختصار درباره هویت تاریخی مشهد در روز آن گفتیم، این روایت به تغییرات جغرافیایی و سیاسی محدود نمیشود. بخش عمدهای از آنچه بهعنوان هویت این شهر هزارودویستساله میشناسیم، بر بستر فرهنگ و نیز زندگی اجتماعی مردم تعریف شده است.
مشهد از دیرباز چنانکه اشاره شد، میزبان اقوام گوناگونی بوده است که از اقصینقاط جهان برای مجاورت با حرممطهر به آن کوچیدهاند. همزیستی مسالمتآمیز ناشی از ارادت و دوستیهایی که بر پایه آن شکل میگرفت، زمینه آمیختگی اقوام را بیشتر فراهم میکرد.
این آمیختگی تنها باعث شکل گرفتن نسل جدیدی از اهالی مشهد نشد، بلکه به آمیختن فرهنگها و آداب و رسوم متعدد در این شهر نیز انجامید. امروزه در فرهنگ و هویت مشهد، میتوان آداب اقوام گوناگون را مشاهد کرد. هرچند که طبعا غلبه با فرهنگ و هویت خراسانی است، اما رگ و ریشههای دیگر فرهنگها را هم میتوان در قالبهای زبانی و رفتارهای اجتماعی و مذهبی رؤیت کرد. از سوی دیگر، وجهی نادیده از هویت مشهد، بر اثر همین ارادت شکل گرفت که تا امروز، چندان محل توجه عموم نبوده است. مشهد مهد هنری شد که به آن ارادت، سخت وابسته بود.
از دوره خوارزمشاهی به این سو، هنر کاشیکاری با اهتمام عبدالعزیز بن آدم (ملقب به حسامالدوله)، یکی از دیوانسالاران خوارزمشاه، به مشهد راه یافت و میراث سترگ کاشیهای سنجری حرم رضوی را با هنرمندی «ابوزید»، کاشیسازی که اصالت از سادات نیشابور داشت، اما در کاشان و در خدمت خاندان هنرمند ابوطاهر کاشی نمو هنری خود را طی کردهبود، جاودانه شد.
در دوره تیموری، هنر کاشیکاری به اوج خلاقیت رسید. کاشیهای مسجد گوهرشاد و مسجد شاه (مسجد ۷۲ تن، آرامگاه امیرغیاثالدین ملکشاه، واقع در انتهای بازار فرش مشهد) گواهی میدهند که شهر چه دوران پرشکوهی را به واسطه هنر هنرمندان کاشیساز آغاز کرده و در چه اعتلایی بودهاست.
این هنر در دوره صفویه و قاجاریه به اوج کمال رسید و تا امروز، بخشی از هویت تاریخی شهر ما را شامل میشود. از سوی دیگر، هنر نقاشی و خطاطی نیز در مشهد، نهادینه شد و به هنری رایج تبدیل گردید. خط نستعلیق به همت بزرگانی مانند سلطانعلی مشهدی، به بالاترین درجه خود رسید و نقاشی را نقاشانی مانند «آقاحسن نقاش» (معاصر با اواخر دوره تیموری و اوایل دوره صفوی) به هنری متداول برای تزیین حرم رضوی و به تبع آن، دیگر اماکن شهر مقدس مشهد تبدیل کردند. در کنار این امور، باید به هنرهایی مانند آشپزی، فرشبافی، شَعربافی، سنگتراشی، انگشترسازی، پارچهبافی و مانند آن نیز، اشاره کرد که هر کدام بار بخش مهمی از هویت تاریخی و مستقل مشهد را به دوش میکشد.
حاصل این هویت اصیل ۱۲۰۰ ساله، مردمانی هستند که با وجود مهاجرت از دیگر مکانها و یافتن شرف مجاورت حرم ثامنالحجج (ع)، مسئولیت حراست از آن را در همه شئونش برعهده گرفتهاند؛ مردمانی که در روزهای مبارزه، چه در عصر مشروطه، چه در نهضت ملی شدن صنعت نفت، چه در انقلاب اسلامی، چه در جنگ تحمیلی و چه در روزگار پرفراز و نشیب پس از آن، نقطه ثقلی را در تاریخ ایران پدیدار کردهاند. مردمانی که اصالتشان با ارادتشان به امام رضا (ع) پیوندی استوار یافته و بقایی همیشگی دارد. روز مشهد، هنگامی است برای گفتن از این زوایای پرشمار و مغفول مانده.