معمولا در دنیای سینما فیلم را به اسم کارگردان آن میشناسند. مثلا میگویند سینمای هیچکاک، سینمای بیلی وایلدر، سینمای کیارستمی، سینمای فلینی و.... چارلی کافمن در این میان یک استثناست.
دستقیچی | شهرآرانیوز - معمولا در دنیای سینما فیلم را به اسم کارگردان آن میشناسند. مثلا میگویند سینمای هیچکاک، سینمای بیلی وایلدر، سینمای کیارستمی، سینمای فلینی و.... چارلی کافمن در این میان یک استثناست. او از معدود فیلمنامهنویسهایی است که فرقی نمیکند کارگردانش که باشد، در هرحال فیلم را به نام او میشناسند و میگویند فیلمی است متعلق به سینمای چارلی کافمن. فیلمنامههای پیچیده ذهنی، تخصص اصلی اوست. کافمن سال ۱۹۹۹ اولین فیلمنامه سینمایی خود را با نام «جان مالکوویچ بودن» نوشت و نامزد جایزه اسکار شد.
سال ۲۰۰۲ وقتی پیشنهاد شد از روی یک کتاب فیلمنامهای اقتباسی بنویسد، بهجای آنکه کار اصلیاش را انجام دهد، فیلمنامهای درباره خودش، یعنی چارلی کافمن، نوشت که سعی میکند از روی یک کتاب فیلمنامه اقتباسی بنویسد و در این کار به مشکل خورده است. در فیلم «اقتباس» نام دونالد کافمن، برادر دوقلوی چارلی، هم بهعنوان فیلمنامهنویس درج شده بود و در خود فیلم هم این شخصیت حضور داشت. به این ترتیب وقتی اقتباس در بخش بهترین فیلمنامه نامزد دریافت جایزه اسکار بود، نام چارلی و دونالد کافمن در کنار هم اعلام شد، اما بعد کاشف به عمل آمد که چارلی کافمن کل آکادمی را سر کار گذاشته است. او اصلا برادری ندارد و سرگذشت دونالد در فیلم اقتباس بهکلی ساخته و پرداخته ذهن عجیب و غریب چارلی است.
چارلی درنهایت سال ۲۰۰۴ با نوشتن فیلمنامه «درخشش ابدی یک ذهن بیآلایش» بار دیگر نامزد اسکار شد و اینبار مجسمه طلایی را به دست گرفت. با مقدماتی که ذکر شد، باید بدانید فیلم عاشقانهای که چارلی کافمن آن را نوشته باشد، با بقیه آثار رمانتیکی که دیدهاید، تفاوت بسیار دارد. رابطه عاشقانه جوئل بریش و کلمنتاین رو به نابودی است. کارشان مدام دعوا و اتهامزنی است. به این ترتیب و در آستانه روز ولنتاین، رابطه به پایان میرسد، اما جوئل نمیتواند از فکر کلمنتاین بیرون بیاید. او که در معرض فروپاشی روانی است، به مرکزی تخصصی مراجعه میکند که مدعی است میتواند خاطرات بد را از ذهن مشتریانش پاک کند. جوئل از آنها میخواهد کلمنتاین را از ذهن او حذف کنند. در این راستا اولین گام این است که تمام وسایل متعلق به کلمنتاین را از خانه جمع کند و تحویل مرکز دهد. پزشکان نقشهای از ذهن و خاطرات جوئل آماده میکنند و یکبهیک شروع به حذف آنها میکنند. جوئل که ذهنش پر از خاطرات بد روزهای آخر با کلمنتاین است، وقتی بار دیگر وارد خاطرات اولیه خود با او میشود، تازه ارزش عشق خود را میفهمد و دیگر نمیخواهد این خاطرات را از دست بدهد، اما، چون بیهوش است، نمیتواند جلو دکترها را بگیرد. به این ترتیب جنگی تمامعیار بین جوئل و پزشکان در ذهن او آغاز میشود. جایی که جوئل سعی میکند با وارد کردن کلمنتاین به خاطرات غیرمشترک، او را از دید متخصصان مخفی کند و در گوشه ذهنش نگه دارد. فیلمهای کمدی رمانتیک معمولا فرمول مشخصی دارند. ۲ نفر که قاعدتا نباید به هم برسند، به کمک نیروی عشق و اتفاق به وصال هم درمیآیند، اما وقتی کافمن قرار است فیلمی رمانتیک بسازد، مفهوم عشق بهعنوان یک حس متعالی به چالش کشیده میشود. آیا عشق فقط از خاطرات مشترکی که بین ۲ نفر وجود دارد حاصل میشود یا یک حس ماورایی و یک کشش ناخواسته است؟ کارگردانی فوقالعاده بخشهای ذهنی و بازی زیبای جیم کری و کیت وینسلت از دیگر مؤلفههایی است که به هرچه بهتر شدن فیلمنامه کافمن کمک شایانی کرده و این فیلم را در بین بهترین آثار تاریخ سینما، در رتبه۹۶ قرار داده است.