شاید فیلم «جری مگوایر» (۱۹۹۶) با بازی تام کروز را دیده باشید. اما اگر هنوز تماشایش نکرده اید و در حوزه بازاریابی به خصوص بازاریابی محتوایی فعال هستید «جری مگوایر» میتواند فیلم شماره یک شما باشد.
عماد پورشهریاری | شهرآرانیوز - حتی اگر جزئیات این فیلم را به خاطر ندارید، حتما بعد از خواندن این مطلب یک بار دیگر به سراغش بروید و با نگاه بازاریابی محتوایی تماشایش کنید. فقط مراقب باشید درام جذاب فیلم شما را از دنیای بازاریابی محتوایی دور نکند. فیلم ماجرای یک مدیر یا ایجنت ورزشی به نام جری مگوایر است که در یک آژانس بزرگ ورزشی مشغول به کار است. جری ایجنت ورزشکاران زیادی است، اما متوجه میشود کاری که انجام میدهند درست نیست. برای همین مانیفستی مینویسد و در آن اشاره میکند که آینده آژانسهای ورزشی متفاوت از چیزی است که الان در حال انجام است. جری در بیانیه اش مینویسد که هر نماینده (ایجنت) باید تعداد کمتری ورزشکار را پشتیبانی کند تا خدمات بیشتر و پرجزئیات تری بتوان به او ارائه کرد. البته این شرایط به مذاق شرکت خیلی خوش نمیآید و سرنوشت متفاوتی برای جری رقم میخورد.
در فیلم، جری و موکلش، راد تیدول (با بازی درخشان و اسکاری کوبا گودینگ جونیور) که یک بازیکن حرفهای فوتبال آمریکایی است، به دنبال ۲ هدف به هم پیوسته هستند. جری میخواهد شرکت جدیدش را با رویکرد متفاوتش سروشکل دهد. راد هم میخواهد قراردادی با مبلغ بیشتر با تیم خود ببندد.
پول را به من نشان بده
قطعا مهمترین بخش فیلم برای بازاریابی همین جمله است: «پول را به من نشان بده.» فرقی نمیکند بازاریابی محتوایی خودتان را انجام میدهید یا مسئولیت یک مجموعه دیگر را بر عهده گرفته اید. باید به پول برسید. در فیلم، راد، تنها موکل یا مشتری جری، بارها این جمله را به مدیر برنامه هایش گوشزد میکند. او پول بیشتری میخواهد و جری باید او را گرانتر بفروشد. نهایت بازاریابی محتوایی همین است. هر نتیجه دیگر چیزی جز یک پایان شاد خواهد بود.
حماسه در داستان گویی
راد و جری برای رسیدن به هدفشان به یک حماسه نیاز دارند. راد در تمام فصل برای تیمش بازیکن خوبی بوده، ولی در همین حد خوب بودن باقی مانده است. پاداش این معمولی بودن هم یک قرارداد معمولی است. شما هم میتوانید یک برنامه محتوایی خوب داشته باشید و به همان اندازه هم سود کنید، اما اگر میخواهید یکه تاز حوزه کاری خود شوید، باید یک ایده حماسی داشته باشید. در فیلم، بی هوش شدن راد در صحنهای که برای تیمش امتیاز پیروزی را میگیرد و دوباره برخاستنش در برابر تشویقهای تماشاچیان همین لحظه حماسی است.
کمکم کن تا کمکت کنم
در یکی از سکانسهای طلایی فیلم، جری بر سر تنها مشتری اش فریاد میزند و از او میخواهد به او کمک کند تا او هم بتواند قرارداد بهتری برایش ببندد. کمی پیش از این سکانس دیده بودیم که جری و راد در یک مهمانی با حضور رسانه کمی خودنمایی کرده بودند، اما چندان موردتوجه نبودند. بازاریابی محتوا هم دقیقا همین است. هر چیزی که به مخاطب ارائه میشود باید از دل خود برند خارج شود. بزک کردن و جلو دوربین رفتن دردی دوا نخواهد کرد. به عنوان یک بازاریاب محتوایی، باید تلاش کنید بهترینِ واقعی مشتری خود را به مخاطب ارائه کنید.
حفظ راهبرد و برنامه
جری برای ایده بزرگی که دارد یک برنامه یا بیانیه خیلی ویژه نوشته و از آن به مأموریت هم یاد میکند. در طول فیلم، جری بارها شکست میخورد. حتی در آستانه فروپاشی کامل قرار میگیرد، اما رجوع به همین متن از پیش نوشته شده او را به پیش میبرد. این برنامه حتی برای تک عضو شرکت جدید جری تعیین کننده چهارچوب ها، اهداف و به شدت انگیزه دهنده است. مأموریت از پیش تعیین شده نقطه اتکای همه راهبردهای بازاریابی است.
داستان فروشی بهتر از محصول فروشی
جری چندباری تلاش میکند راد را بالاتر بفروشد یا قیمتش را افزایش دهد. حتی به سرمربی تیم التماس میکند، اما قیمت تغییری نمیکند. تا وقتی که راد داستانی نداشته باشد مشتری هم همان هست و خبری از پیشنهاد بالاتر نخواهد بود. وقتی در بازی فوتبال راد به سمت زمین حریف حرکت میکند و به اصطلاح تاچ دان میکند و به زمین میافتد، در واقع داستان خود را ساخته. حالا او یک بازیکن خوب با یک داستان بسیار عالی است. در بازاریابی محتوایی هم ماجرا تفاوت نمیکند. به جای اینکه محصول یا خدمات خود را بفروشید، تلاش کنید قهرمان داستان برند خود باشید.