روستایمند گناباد به عنوان روستای ملی صنایع دستی در حوزه سفال برگزیده شده و این موضوع را وزارت میراث فرهنگی تصویب کرده است. البته صحبت ما با مسئولان صنایع دستی استان حاکی از این است که هنوز جواب قطعی و نهایی اعلام نشده است.
فاطمه خلخالی استاد | شهرآرانیوز؛ آن دفعه که قرار بود برای دوستت خانه نوی ببری، ظروف سفالی را از کجا خریدی؟ یادت هست چند مرتبه دیگر هم رفته بودی گلدان برای بالکن خانه ات بگیری، آن جامهای سفالی آبی و آن قدحهای پرنقش ونگار چشمت را گرفت؟ فروشنده هر ۲ بار گفت: کار لالجینه. با خیال راحت ببر. حالا خودت هم هربار پایت به فروشگاههای صنایع دستی باز میشود دنبال سفال لالجین میگردی که شنیدهای جنسش خوب است و اصیل. اگر فروشنده به تو میگفت «کار منده. بردار ببر.» در جوابش چه میگفتی؟ حتما ابرو بالا میانداختی و میپرسیدی: «مند؟!مند دیگه کجاست؟» بعد هرقدر هم او توضیح میداد که روستایمند همین بغل گوش خودمان، توی شهرستان گناباد است و کار سفالش فلان است و بهمان، تو میگفتی: «نه آقاجان! همان لالجین رو بده مطمئن تره.» البته تو تقصیری نداری.
توی مشهد، حتی یک فروشگاه هم به چشمت نخورده که سفالمند داشته باشد تا تو کنجکاو شوی و بخواهی درباره اش بدانی. ما خیلی وقتها ناخواسته روی داشته هایمان چشم میبندیم، خیلی اوقات اصلا نمیدانیم چه سرمایههایی داریم. این ندانستن چیز بدی است. برایمان پشیمانی به بار میآرود. خلاصه اش کنیم. ما این حرفها را زدیم که به شما بگوییم ما رفتیم مند، سه راهی مند، همان جا که خیابان عریضی دارد و وقتی تویش راه میروی بوی ساکت کویر را حس میکنی، همان جا که زیر آسمان فراخش، مغازههای فروش سفال دارند نفس میکشند و کارگاهها در سکوت پرحجمی، به گلها شکل میدهند.
هفته گذشته توی خبرها آمد که روستایمند گناباد به عنوان روستای ملی صنایع دستی در حوزه سفال برگزیده شده و این موضوع را وزارت میراث فرهنگی تصویب کرده است. البته صحبت ما با مسئولان صنایع دستی استان حاکی از این است که هنوز جواب قطعی و نهایی اعلام نشده است. مرحله داوری برگزار شده و تا رسیدن به این برگ زرین، هنوز یک گام فاصله داریم. شنیدن همین خبر باعث شد کفش و کلاه کنیم و برویم ببینیم در این روستای کهن که از هزاره سوم پیش از میلاد، سفالگری در آن رواج داشته، چه خبر است و چرا ما این همه از سفالمند دوریم.
گلهای سرخ توی ذوقمان زد
سه راهیمند جای عجیبی است، عجیب نه از این نظر که چیز خارق العادهای در آن میبینی. اتفاقا آن قدر ساده و ساکت است که خیلی احتمال دارد وقتی از جنوب خراسان در راه برگشت به مشهد هستی، راحت این سه راهی را رد کنی و فقط از پنجره ماشین، نگاهی گذرا به ظروف سفالی ۲ طرف خیابان بیندازی و گازش را بگیری تا به مقصد برسی. اما اگر به هر دلیلی پایت را زمین گذاشتی و رفتی توی مغازهها و با فروشندهها سر صحبت را باز کردی، تازه درون این خیابان معمولی، تپشهایی از هنری کهن را حس میکنی که از قرنها پیش آمده است، تپشهایی آرام و آهسته که تو را نگران متوقف شدنشان میکند.
چند ساعتی پیش از ظهر بهمند رسیدیم. با حسن ترابی، یکی از هنرمندان و استادکاران قدیمی روستا، قرار داشتیم. او در راه آمدن بود و ما تا رسیدنش، وارد اولین فروشگاه شدیم. انواع ظروف سفالی روی قفسهها دیده میشد که نقش و نگار همه شان شبیه به هم بود: گلهایی قرمز با برگهای سبز. چشم نواز نبود. انگار از یک نسخه صدها کپی گرفته باشند. نه اصالتی در آن دیده میشد و نه خلاقیتی. فروشنده نوجوان مغازه به ما گفت که اجناس خام اینجا را از همدان آورده و کار طراحی و لعاب کاری اش را درمند انجام داده اند. امیرحسین با اینکه فقط ۱۴ سال داشت خوب میدانست دارد چه چیزی دست مشتری میدهد و نقشهای قدیمی، ارزش بیشتری دارند: «الان از طرحهای سنتی کم میزنند. کار هر کسی نیست. کم هستند کسانی که بلد باشند. نقاشان الان حرفهای نیستند.»
امیرحسین گفت خیلی از کارهایی که از همدان اینجا میآید، دیگر با دست نیست. با دستگاه است. شاید فروشندههایمند بگویند کار خودشان است، ولی این طور نیست. او گفت حتی بعضیها که خودشان سفال میسازند، خاکش را از همدان سفارش میدهند. حرفهای امیرحسین سؤال پشت سؤال توی ذهنمان میریزد. چرا هنر دست مردمانمند با این همه قدمت، باید این طور جا خالی بدهد و کم بیاورد؟ چرا باید قفسههای این فروشگاه پر از کاسهها و بشقابها و پیالههای سفال سازان همدانی باشد؟ آن هم در حالی که -مطابق آنچه در کتاب تاریخ و جغرافیای گناباد نوشته حسین تنابنده آمده- دست کم از ۵۰۰۰ سال پیش، سفالگری در این منطقه رواج داشته است.
سفالهای جمع آوری شدهای که از حفاریهای باستان شناسی به دست آمده نشان میدهد تا اواخر دوران صفویه، سفال مند، همانند سفالهای دیگر محوطهها و زیستگاههای خراسان بوده است و وجه مشخصی ندارد، اما از اوایل قرن دوازدهم هجری قمری، نوعی سفال جدید با ویژگیهای خاص در مصالح و نقوش در گناباد ظاهر میشود که آن را به نام سفال مند میشناسند. برای یافتن پاسخ این پرسشها خودمان را به آقای ترابی حواله کردیم تا شاید او این گرههای ذهنی را برایمان باز کند.
در گذشته چینی سازی هم درمند رواج داشته
مغازه آقای ترابی باز بود و پسر جوانش داخل ایستاده بود. پدر آمد و ما را دعوت کرد به انتهای مغازه تا روی صندلی بنشینیم. پیش از آن، قفسهها را نگاه کردیم و با دیدن نقشهای سنتی پرنده و پروانه و گل و مرغ و گنجی و اسلیمی و خورشید، دلمان باز شد.
ترابی از پنج سالگی وارد کار سفال سازی شده و حالا ۶۰ سال دارد. پدر و پدربزرگ و اجدادش همه سفال ساز بودند. از صفر شروع کرده است، از خاک شناسی تا رسیدن به پخت ظروف در کوره. همه را یاد گرفته. حرف هایش به ما میگوید کهمند گناباد در قدیم ۲ نوع سفال به نامهای رسی و جسمی تولید میکرده. حالا از هنر سفال جسمی چیزی باقی نمانده است: «آن لیوان را توی ویترین میبینید؟ اینها معروف به چینی سنتی است و ما بهش جسمی میگوییم. از سنگ چخماق درست میشود، اما سفال از خاک رس به عمل میآید. برای ساخت ظرف جسمی، سنگ را با پتک خرد میکردند. در کارگاه پدرم این را دیده بودم. سنگ به اندازه بادام که میشد، داخل دستاس (آسیاب دستی) میریختند و با دست میچرخاندند. مثل ماسه نرم میشد. آ نها را خشک میکردند و قاطی مواد دیگری میزدند و ظروف چینی یا همان جسمی میساختند. اکثر این سفال سازهایی که در این راسته بازار هستند نه فرمولش را بلندند، نه اسمش را شنیده اند.»
تولید کم مند راه را برای سفالهای همدان باز کرده است
دیگر وقتش بود که بپرسیم چرا بعضی مندیها سفال خام را را از شهرهایی مثل لالجین میخرند و فقط کار لعاب کاری و طراحی اش را اینجا انجام میدهند. به این کار که نمیشود گفت محصول مند!
ترابی در پاسخ گفت: «مسئله این است که طرف سفال ساز نیست اصلا، اما دور این کار آمده. یا جایی را اجاره کرده یا مغازهای از خودش داشته. سفال خام پز را از همدان سفارش میدهد. اینجا رویش طراحی و جوهرگذاری میکند و بعد از لعاب کاری به بازار عرضه میکند تا یک چیزی برایش بیفتد.»
خب چرا همین سفال خام را از مندیها نمیخرند؟
چون تولیدکننده کم است. برای من تولیدکننده به صرفهتر است چیزی را که تولید میکنم خودم بفروشم، اما تا جایی که خبر دارم توی همدان حدود ۱۴۰۰ کارگاه هست. الان سرگردان اند و دنبال مشتری. مسئلهای هم آنجا اتفاق افتاده. هر کسی که کارگاه داشته اطرافیانش و بچه هایش همه چسبیده اند به همین کار. ما درمند گناباد بیش از ۱۲۰ کارگاه داشتیم و در هر کارگاه هم هفت هشت نفر کار میکردند. یعنی همه اهالی روستا در قدیم درگیر این کار بودند، ولی الان ما فقط حدود ۱۴ کارگاه داریم. همدان سفالهای ماشینی هم میزنند که ما نداریم.»
چرا آنجا این همه استقبال شده، اما سفال سازانمند به مروز زمان کم شده اند؟
چون آنها تک حرفهای هستند. یعنی هر کسی یک جنس تولید میکند: یکی پارچ و لیوان، یکی کاسه آب گوشتی. مثلا اگر آنجا بروی بگویی ۱۰۰۰ تا کاسه آب گوشتی میخواهم، میگویند مغازه بغل دستی، ولی ما همه ظروف را تولید میکنیم و این کار سختی است.
سفال سازانمند دست به کوزه نمیبرند
ترابی به گلدانها و کوزههایی که بیرون مغازه گذاشته بود اشاره کرد: «درضمن ما نه گلدان سازیم نه کوزه. الان هرچه گلدان و کوزه در مند میبینید از جای دیگری آمده.»
علتش را که پرسیدیم، در جواب گفت: «کوزه گری خودش یک رشته جداست. درمند اصلا نداریم. قدیم درمند و در بیدخت گناباد بوده که استادانش متأسفانه فوت کرده اند. اگر خودم بخواهم گلدان یا کوزه بزنم واقعا علاف شوم. از آن طرف یک کوزه ساز هم نمیتواند ظروف سفالی بسازد. اگر تمرین کنیم، چون دست در گل داریم، میتوانیم، اما قضیه این است که او بابایش کوزه گر بوده، کوزه گری را یاد گرفته. من بابایم سفال ساز بوده سفال ساز مانده ام.»
مندیها دست در ساختن ظروف دارند، کاربردی و تزیینی: فنجان و نعلبکی، پارچ و لیوان، کاسه آب گوشتی، کاسه ماست خوری، انواع پیاله، خورش خوری، برنج خوری، قندان، قوری، قاب، قدح، پاسماوری، انواع شکلات خوری و خیلی ظروف دیگر.
استادکار فوت کوزه گری را فقط به پسرش یادمی دهد
سفالگری هیچ آسان نیست. استادکاری ماهر است که به همه فنون کار آشنا باشد. یعنی فوتش را یاد بگیرد. این طور نیست که سه چهار سال شاگردی کنی و بعد بگویی: «من سفال سازم!» ترابی میگوید: «خیلیها ۱۰ سال کار کردند، اما نتوانستند فوت و فنش را یاد بگیرند. باید دود چراغ موشی بخورند و گرد و خاک این کار را لمس کنند. دست کم ۲۰ سال طول میکشد که یک استادکار ممتاز بشوی.»
ظاهرا ضرب المثل فوت کوزه گری کاملا بجا بوده است. آن طور که از صحبتهای ترابی برمی آید، در حرفه سفالگری یادگیری فنون کار در پی تجربه به دست میآید نه فقط انتقال تجربه از استاد به شاگرد. کسی که استاد میشود رمز و راز کارش را برای خودش و پسرانش نگه میدارد، مثل یک میراث خانوادگی، و فوت کوزه گری را به شاگردش منتقل نمیکند. «می دانید قضیه چیست؟ غیر از پدر و پسر که پدر خودش را علاف پسرش میکند، هیچ استادکاری از بالای چرخش پایین نمیآید که بالای سر شاگردش بایستد و بگوید این را باید این طوری بزنی. پدر فقط به پسرش یاد میدهد و پسر هم به بچه خودش.»
راز و رمز یک عمر را یک شبه نباید گفت
امیرحسین گفته بود بعضیها خاک همدان را برای سفال سازی میآورند. ترابی این موضوع را تأیید کرد. گفت: «همدان خاک خوبی دارد، اما ما از خاک خود گناباد هم استفاده میکنیم. ما در گناباد ۳ نوع خاک داریم که هرکدامش به یک رنگ درمی آید. من، خودم، یک خاک ترکیبی درست کرده ام که نه در لالجین همدان و نه میبد یزد به آن خواهند رسید.» رفت و یک گلدان تزیینی آورد که رنگ خاکش به قرمزی میزد: «خاک این گلدان با همه لعابها سازگاری دارد. هیچ وقت هم ترک نمیخورد. ما بارها امتحان کرده ایم. اول آب داغ ریختیم، بعد با آب سرد. بهش شوک وارد کردیم. ترکیب دیگری هم درست کرده ام که جواب داده است. با این نوع ترکیبات، ما الان یکی از بهترین خاکها را اینجا داریم. در گناباد کورههای آجرپزی یک نوع از بهترین آجرها را تولید میکنند که استقامتشان بالاست و خوش رنگ هم هستند. اینجا خاک هست. اینکه میگویند نیست بهانه است. وقتی نخواهی کار کنی، باید بهانهای بیاوری.» به گفته ترابی، رسیدن به ترکیب مناسب خاک برای هر کسی معنای سرمایه شخصی را میدهد. یعنی سفال سازان فرمول شخصی شان را برای خودشان نگه میدارند و به کسی نمیگویند، مگر به فرزندانشان که قرار است کار پدری را دنبال کنند: «نه فقط سفال ساز، کاشی ساز هم فرمولش را نمیگوید. هیچ صنعتگری نمیگوید، چون سالها زحمت میکشد.»
جای برند مند روی سفالها خالی است
بعد که از فروشگاه ترابی بیرون آمدیم، سری هم به کارگاه و کوره او زدیم که در مرکز آموزش هنرهای سنتی و صنایع دستی شهرستان گناباد قرار داشت. در اتاقهای مختلف مرکز، انواع ظروف خام و نقاشی شده که آماده لعاب کاری و رفتن توی کوره بودند روی زمین چیده شده بود. داخل قفسهها هم ظروف از کوره درآمده با طرح و نقشههای سنتی و امروزی قرار داشت. دستگاه اکسترودر و خمیرگیر و چرخ سفال هم داخل کارگاه بود. حرف که میزدیم صدایمان توی خالی کارگاه انعکاس داشت. بعد ما را به بخش کوره برد که چند پله پایینتر از سطح زمین بود. اینجا بود که از تنفس خاک سفال پرسیدیم و ترابی گفت: «خاک رس میچسبد به گلو و خیلی اذیت میکند. موقعی که خاک کار بلند میشود، ما ماسک میزنیم.»
سؤال آخرمان این بود: «چرا پشت این ظروف، ناممند را نمیآورید؟» جواب این بود: «چون خیلی وقت گیر است.»
این پاسخ قانع کننده نبود، اما بعد از رفتن آقای ترابی، ما در خیابان شهید توانا سراغ فروشگاهها و کارگاههای دیگر هم رفتیم که داشتند کم کم تعطیل میکردند و بعضی هایشان هم بسته بودند و رفته بودند ناهار. در یکی از فروشگاههای بزرگ، با کبری ترابی و همسرش، محمد ترابی، آشنا شدیم که از سرپنجه هایشان اصالت هنر سفالگری میریخت. زن شصت وسه ساله بود و مرد شصت ونه ساله. ترابیها همه با هم نسبت فامیلی داشتند.
زن و شوهر با لهجه محلی حرف میزدند و ما حرف هایشان را یکی در میان متوجه میشدیم. محمدآقا طرحهای روی ظروف را قلم کاری میکرد و کبری خانم داخلشان را رنگ میکرد. در اصطلاح خودشان، جوهر میگذاشت. محمدآقا جلو چشم ما روی یک کاسه سفالینه را با مهارت و سرعت زیاد قلم کاری کرد. دور کاسه را نقش ماهی انداخت و وسطش را خورشید. کبری خانم گفت: «این کار بابای ماست، کار پدربزرگ و جد ما.»
کبری خانم از کارش لذت میبرد و میگفت کار دلشادی است. به خصوص وقتی کرونا نبوده، همه خانمهای فامیل توی انباری کارگاه دور هم جمع میشده و جوهرکاری میکرده اند. توی کارگاه هادی توسلی هم مکث کردیم. دستگاه اکسترودر داشت گلها را هواگیری میکرد. بعد رفتیم کوره سنتی و صنعتی کارگاه را دیدیم که برای پخت ظروف سفالی و سرامیکی استفاده میشود. توسلی گفت خاک سفالش را از بندهای پشت بیدخت تهیه میکند: «آب داخل بندها که تمام میشود، خاکش ترک ترک میشود و ما آن را از صاحب بند میخریم.» لحن توسلی معترض است و گله مند. این گله مندی را وقتی آشکارا بروز داد که از او پرسیدیم: «چرا تعداد کارگاههایمند کم است؟»
جواب داد: «از مسئولان بپرسید که حمایت نمیکنند.» توی فروشگاه توسلی، ظرف و ظروف سفالی دیگر شهرها هم بود. گفت وقتی توی نمایشگاه شرکت میکنند، ظروف همدیگر را میخرند و برای تنوع کارشان میبرند. خوبی کار توسلی این بود که پشت ظروف، ناممند گناباد را نوشته بود. پیش از خداحافظی با این روستا سری هم به مظهر قنات خداآفرین زدیم که برخلاف قنوات دیگر منطقه، آبی شیرین و گوارا دارد. بعد، از آن سه راهی دور شدیم به امید اینکه با ثبت ملی این روستا، نفس تازهای در رگهای کهنمند جریان یابد.
ملی شدن مند رسالت ویژهای بر دوش همه نهادها میگذارد
در ادامه گزارش، به سراغ معاون صنایع دستی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خراسان رضوی رفتیم تا درباره روند ملی شدن روستایمند و اقداماتی که باید برای مطرح شدن این منطقه کهن برداشت گفتگو کنیم. محمد مطیع با بیان اینکه در قدیم کارگاههای سفال سازی زیادی درمند برپا بوده که به دلایل متعددی از جمله هم جواری این روستا با شهر به مرور زمان تعطیل شده اند افزود: «با این حال، هنوز در این روستا ۱۴ کارگاه بزرگ و ۱۱ کارگاه کوچک فعالیت دارند که به طور مستقیم برای ۱۴۰ نفر زمینه اشتغال را فراهم کرده اند.»
معاون صنایع دستی میراث بر این مسئله تأکید کرد که هم جواریمند با شهرستان گناباد که به دلیل قنات قصبه عنوانی جهانی را یدک میکشد، میتواند بر رونق این روستا تأثیرگذار باشد و پای گردشگر را به این روستا باز کند. او افزود: «به همین دلایل بود که پروندهای درباره اهمیت و قدمت هنر سفال سازیمند تشکیل دادیم و برای داوری به وزارت خانه فرستادیم تا بتوانیم آن را به عنوان روستایی ملی معرفی کنیم. در ۱۷ شهریور این داوری برگزار شد و ما الان منتظر نتیجه هستیم که ان شاءا... مثبت و مساعد خواهد بود.»
بعد از ثبت ملی روستای مند، اداره میراث فرهنگی برنامههای ویژه تری برای این منطقه خواهد داشت. از جمله این برنامهها اجرای طرح تیپ خواهد بود. در این طرح، نما و سردر مشترکی برای همه فروشگاههای محصولات سفال اجرا میشود که متناسب با هنر این منطقه است. همچنین تلاش میشود کوچهها و خیابانهای روستا و جادههای منتهی به آن بهینه سازی شود.
مطیع در ادامه این سخنان تأکید کرد: «اگر این روستا ثبت ملی شود، حمایت کل نهادها را میطلبد و میراث فرهنگی به تنهایی نمیتواند برنامههای همه جانبهای را اجرا کند. اداره میراث فرهنگی مهمترین نقش را در ثبت ملی روستا دارد، اما بعد از ثبت، نهادهای دیگر از جمله دهیاری مسئولیت مهمی خواهند داشت و باید نقش خود را ایفا کنند.» بنا به گفته مطیع، نتیجه داوری حدود ۳ ماه دیگر اعلام میشود، اما حتی در شرایط فعلی نیز نمیتوان منکر اهمیت و قدمت روستایمند شد.