صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره مادر سردار شهید «محمد ابراهیم همت» که پس از ۳۷ سال بیقراری درگذشت

  • کد خبر: ۴۳۹۳۱
  • ۳۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۸
شب گذشته (۳۰ شهریور) حاجه خانم نصرت همت، مادر سردار شهید محمد ابراهیم همت (فرمانده لشکر محمد رسول الله (ص) در ۹۱ سالگی، دار فانی را وداع گفت تا پس از ۳۷ سال بیقراری بالاخره قرار گیرد.

 به گزارش شهرآرانیوز، مادر شهید همت اگرچه زنی آرام و با صلابت بود، اما چه کسی از بیقراری درون او خبر داشت وقتی هر سال هم‌زمان با سالگرد شهادت فرزندش، به خاطر می‌آورد که چطور آن لحظه آفتابی روز‌های نزدیک به بهاردر اسفند ۶۲ یکباره یخ زد و زندگی حاجیه خانم را برای همیشه زمستانی کرد؛ لحظه‌ای که به جای فرزند، خبر شهادتش آمد. آن روز‌ها در تب و تاب خانه‌تکانی نوروز بود تا در روز‌های استراحت فرزند رزمنده‌اش، همه چیز تمیز و آرام‌بخش باشد. روز‌هایی که هر لحظه انتظار آمدنش را می‌کشید، اما پس از آن فقط قاب عکس‌های محمدابراهیم بودند که برایشان مادر می‌کرد.

مادر شهید همت از همان ابتدای نوجوانی می‌دانست مادری است که قرار است رنج‌های زیادی برای فرزندش بکشد. می‌دانست یک روز باید بایستد و خبر شهادت فرزندش را بشنود. او مادری بود که پذیرفته بود باید یک عمر بیقرار فرزند باشد. شاید به خاطر خوابی که در زمان حاملگی محمد ابراهیم دیده بود و این زندگی سرشار از افتخار فرزند را به او الهام کرده بود.

 وقتی عاقبت بخیری حاج همت در کربلا  امضا می‌شود

ماجرا از این قرار است که مادر شهید همت زمانی که محمد ابراهیم را ۳ماهه باردار بوده، راهی زیارت امام حسین (ع) می‌شود. او خیلی عقیده داشت که برای عاقبت‌بخیری خودش و فرزندش باید به کربلا برود. با اینکه همسرش در ابتدا رضایت نمی‌دهد، اما او را راضی می‌کند. حتی یک تکه طلا می‌فروشد تا همسرش به خاطر هزینه‌ها مانع او نشود. او با جمع فامیلی‌شان به کربلا می‌رود و خانه مادربزرگش که در کربلا بود، مهمان می‌شوند.  

وقتی به کربلا می‌رسند حاجیه خانم حالش بد می‌شود. فامیل تصمیم می‌گیرند او را نزد پزشک ببرند. اما او دکتر نمی‌رود و می‌گوید که می‌خواهد شفایش را از امام حسین (ع) بگیرد. به حرم می‌رود. ۲رکعت نماز زیر قبه امام حسین (ع) می‌خواند و آقا را زیارت می‌کند. مادرشوهرش که همراهش بود از او جدا می‌شود و مادر شهید همت دوباره حالش بد می‌شود. برمی‌گردد خانه و خوابش می‌برد. در خواب در یک خانم قدبلند و برازنده و پاکیزه‌ای با چادر مشکی و دستکش و عینک را می‌بیند که کنارش می‌آید و می‌گوید: درحال زیارتی؟ پاسخ می‌دهد: بله. آن خانم دستش را زیر چادرش می‌کند و یک قنداقه بچه در بغل او می‌گذارد و می‌گوید: این بچه مال شماست، اسمش «محمد ابراهیم» است، مواظبش باش! چند بار این جمله «مواظبش باش» را تکرار می‌کند. مادر شهید ابراهیم همت بچه را بغل می‌کند و از خواب می‌پرد. چادر  را که کنار می‌زند بچه‌ای نیست. ولی حالش بهتر شده بود.
 

بیشتر بخوانید:
 

بیقراری‌هایی که تمام نشد

مادر از همان روز‌های اول کودکی محمد ابراهیم، او را فرزند مظلومی می‌بیند. در جایی گفته بود: خیلی مظلوم بود... بی حساب! از مظلومیتش هرچه بگویم، کم گفته‌ام. مظلومیت پسرم گفتن ندارد.

نزدیک انقلاب که می‌شود، محمد ابراهیم درس و مدرسه را کنار می‌گذارد و می‌گوید: فقط امام! مادر متوجه می‌شود محمد ابراهیم مسیر مشخصی برای خودش انتخاب کرده است. از همان وقت‌ها هم بود که نگرانی و بیقراری هایش برای محمد ابراهیم آغاز می‌شود. این بیقراری را وقتی فرزندش بزرگ‌تر می‌شود، دیپلم می‌گیرد و به دانشسرا می‌رود بیشتر احساس می‌کند. او حتی می‌دانست معلم شدن محمد ابراهیم بیشتر در مسیر پیاده کردن نقشه‌های فرزندش برای مبارزه با رژیم بود.  با اینکه پدر محمد ابراهیم گاهی با فعالیت‌های انقلابی فرزنش مخالفت می‌کرد و برای نگرانی از آزار‌های ساواک برای فرزندش، از او می‌خواست در خانه اعلامیه پنهان نکند، مادر شهید همت هم نگران بود با این حال همیشه فرزند را همراهی می‌کرد.

جبهه رفتن‌های فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول ا…، اما مادر را خیلی بی‌قرارتر می‌کرد. یک بار بعد از ۳ ماه که محمد ابراهیم از جبهه دل می‌کند و به خانه می‌آید، مادر حسابی قربان صدقه‌اش می‌رود و قسمش می‌دهد که زود به زود به او سر بزند.

خبر شهادت محمدابراهیم سخت‌ترین لحظه زندگی حاجیه خانم بود. داشت شیشه‌های خانه را برای عید پاک می‌کرد که دامادش وارد خانه می‌شود و می‌گوید: حال ابراهیم خوب نیست و در یکی از بیمارستان‌های اهواز بستری شده است. مادر خیلی نگران می‌شود و بیقراری امانش را می‌برد. تا اینکه که پسر بزرگترش می‌آید و بدون هیچ مقدمه‌ای وقتی این حالات مادر را می‌بیند می‌گوید: منتظر کی هستی مادر؟ ابراهیم شهید شده است. با شنیدن این خبر مادر بیهوش می‌شود. بیهوشی که ظاهرا چند دقیقه طول می‌کشد، اما پس از آن مادر سال‌های سال در بهت باقی می‌ماند.  

خانواده تابوت محمد ابراهیم را یک شبانه‌روز در خانه نگه می‌دارند. مادر نمی‌توانست از تابوت دل بکند. می‌گفت: عطر ابراهیم به خانه برگشته است.  

پس از آن گفتگو‌های زیادی با حاجیه خانم صورت پذیرفت. روزنامه‌ها، خبرگزاری‌ها و سایت‌ها می‌خواستد بدانند او چطور توانسته است سرداری، چون محمد ابراهیم را تربیت کند! شاید باید این سوال را هم از او می‌پرسیدند که چطور می‌تواند هنوز هم پس از این همه سال این‌قدر بیقرار باشد و این بی‌قراری را تحمل کند.

روز سه شنبه اول مهر، مراسم این بانوی بزگوار در گلزار شهیدان شهرالرضا برگزار می‌شود.

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.