صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خاطره‌نگاری یکی از آخرین اجرا‌های زنده محمدرضا شجریان + ویدئو

  • کد خبر: ۴۴۰۱۸
  • ۰۱ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۶
به مناسبت زادروز طلایه‌دار آواز اصیل ایرانی، خاطره‌نگاری امیرحسن سعیدی با محمدرضا شجریان را در واپسین سال‌هایی که استاد قادر به برگزاریی کنسرت بود می‌خوانیم.
به گزارش شهرآرانیوز؛ خسرو آواز ایران امروز ۸۰ ساله می‌شود، بزرگمردی که سلامت و طول عمرش آرزوی بسیاری از هم‌میهنان اوست. محمدرضا شجریان در نخستین روز از پاییز ۱۳۱۹ در عمارتی واقع در خیابان شیرازی ۱۳ چشم به جهان گشود و فرزند مشهد شد. اما دیری نپایید که آوازه و آواز او در سرتاسر ایران و حتی جهان پیچید و او اکنون یکی از بزرگترین موسیقی‌دانان در عرصه بین‌المللی است و هنرش الهام‌بخش بسیاری از هنرمندان و دوستداران اوست.

در ادامه به مناسبت زادروز طلایه‌دار آواز اصیل ایرانی، خاطره‌نگاری امیرحسن سعیدی با محمدرضا شجریان را در واپسین سال‌هایی که استاد قادر به برگزاریی کنسرت بود می‌خوانیم. سعیدی روزنامه‌نگار و نویسنده اهل زنجان است که کتاب «هفت آوا» مجموعه نوشته‌های او درباره موسیقی ایران به قلم اوست.


دیدار نخست: مهر ۱۳۶۸

اولین بار که صدای او را از رادیو شنیدم، سال اول دبیرستان بودم که آوازش با نام «سیاوش بیدگانی» از برنامه گل‌ها پخش شد تا روزی که دانستم نام واقعی اش «محمدرضا شجریان» است، آن نام در لوح دلم حک شد و صدایش شد همدم روز و شبانم. در طول سال‌های جوانی دوستان نزدیکم کسانی بودند که، چون من شیفته آوازش بودند. در خبر‌ها دنبالش می‌کردیم. فهمیدیم که با وجود نیاز مالی شدید، پیشنهاد خواندن در کاباره را در مقابل دستمزد بالا رد کرده است. استعفایش از رادیو در اعتراض به پخش موسیقی‌های مبتذل خوشحالمان کرد و همراهش سرود‌های «سپیده» و «شب نورد» را در انتظار طلوع صبحِ آزادی و غروب دیکتاتوری فریاد کردیم.

روزی که برای اولین بار دیدمش، در یک مهمانی شام و در شهر «ماینز» آلمان بود. از آن روز سی‌سال می‌گذرد. فرصت به دست آمده را از دست ندادم و زودتر از دیگر مهمانان کنارش نشستم و چند ساعت به حرف هایش گوش سپردم و در میان حرف هایش سؤال‌های خودم را مطرح کردم. آن روز از سفر دور و درازی در میانه راه کنسرت‌های اروپائی اش با گروه «عارف» به سرپرستی پرویز مشکاتیان، به ماینز رسیده بود، اما هیچ از خستگی حرف نزد و صمیمانه با مهمانان به خوش و بش نشست و سؤال‌های مرا هم پاسخ گفت.

هنگامی که در پایان شب به ناچار باید او را ترک می‌کردم، گفتم: آقای شجریان، من روزنامه نویس هستم و در این سال‌ها که به این کار مشغولم، با چهره‌های مطرح فرهنگ و هنر ایران برخورد داشته ام، اما هیچ کدام به صمیمیت شما نبوده اند. ممنون که امشب باوجود خستگی راه چنین مهربانانه با من به صحبت نشستید. پاسخی به من داد که هنوز پس از سی‌سال آن را با شگفتی به یاد دارم. گفت: «وظیفه اصلیِ هنر این است که در نهاد انسان اثری ماندگار و خوش بگذارد و او را انسان‌تر کند. اگر من در مقابل شهرتی که از راه آواز‌خواندن به دست آورده ام، ذاتِ انسانی خودم را فراموش کنم و نتوانم با انسان‌های دیگر رفتاری خردمندانه داشته باشم، آن هنر پشیزی ارزش ندارد.»

بوسیدمش و با شادی بسیار «به امید دیدار» گفتم. فردا صبح هنوز در خواب بودم که تلفن خانه به صدا درآمد. دوستی که دیشب مهمانش بودیم، گفت. امشب خانه هستید؟ وقتی پاسخ مثبت شنید، گفت به همسرت بگو غذای ساده‌ای درست کند با آقای شجریان می‌آییم نزد شما. من پر درآوردم. آمدند. گفتیم و خندیدیم و من هیچ فکر نکردم او چرا امشب خود را به دیدار ما در این خانه کوچک و این شام مختصر دعوت کرده است؟ تااینکه هنگام خداحافظی آهسته گفت: دوست دارم شما هم در برگزاری کنسرت‌های اروپائی من همکاری کنید... و در این همراهی و همکاری چه سال‌های خوشی گذشت که شرح آن خاطرات در کتابی خواهد آمد.

آخرین دیدار در «ویسبادن»

استاد محمدرضا شجریان بار‌ها گفته است که شعر آواز‌ها و تصنیف‌هایی را که می‌خواند، بدان گونه انتخاب می‌کند که بتواند با آن‌ها حرفِ دلش را بزند. حالا گویی بدجوری دلش برای خواندن در وطن تنگ شده است که شعر‌های آخرین کنسرت اروپائی اش با گروه «شهناز»، جای جای از این دلتنگی آشکار می‌گوید:

در کجای این فضای تنگِ بی آواز
من کبوتر‌های شعرم را دهم پرواز؟

آخرین تور کنسرت‌های اروپایی شجریان با گروه «شهناز» از شنبه پنجم مهر ۱۳۹۳ در شهر «مالمو» سوئد آغاز شد و پس از برگزاری ۹ کنسرت، یکشنبه چهارم آبان همان سال در لندن به پایان آمد. شجریان به طورکلی از برگزاری این کنسرت‌ها که در مجموع نزدیک به ۱۰ هزار نفر را به سالن‌های معتبر اروپا کشاند، راضی بود. به ویژه که این بار جز دو سازی که در دست آهنگ سازان این کنسرت‌ها بود (تار و کمانچه) بقیه ساز‌های دست این گروه دوازده نفره را ساز‌های ابداعی او تشکیل می‌داد: صراحی، سبو، شهرآشوب، دل ودل، شهنواز، کرشمه، ساغر، تندر... وقتی از او می‌پرسم که پس از گذشت چند سال از ساخت و ارائه این سازها، آیا انتظاراتش از آن‌ها برآورده شده است یانه؟ به نشانه رضایت سری تکان می‌دهد، اما می‌گوید: البته هنوز این ساز‌ها روی صحنه و در اجرا‌های مختلف و در دست نوازندگان کارکشته باید آزمون بیشتری پس بدهند و بهتر شوند.

شجریان که ۳ روز پیش از آغاز کنسرت‌ها هفتادوچهار ساله شده بود، همچنان با صدای جادویی خود و توانائی‌های بی نظیرش دوستداران آواز ایرانی را با فضا‌های جدیدی از موسیقی سرزمینش آشنا می‌کرد. او این بار در گروه «شهناز» یک آهنگ ساز و سرپرست میهمان داشت: سعید فرج پوری که سال‌ها پیش در کنار نوازندگانی، چون داریوش پیرنیاکان، جمشید عندلیبی، محمد فیروزی و مرتضی اعیان عضو ثابت گروه «آوا» بود و با شجریان ده‌ها کنسرت در چهارگوشه جهان اجرا کرد. فرج پوری که حالا عضو گروه «دستان» است و در کانادا اقامت گزیده، در این تور دوباره به شجریان پیوسته بود تا علاوه بر کمانچه دلنشین و زیبایش، با ساخته‌هایی از خود بخش اول کنسرت را آهنگ سازی و سرپرستی کند.
 
موسیقی او به روشنی لهجه وضرب آهنگی کردی دارد و این چیزی است که آن را از زادگاهش سنندج به سینه سپرده و در ساخته هایش به خوبی از آن سود می‌جوید، یعنی بهره گیری از ملودی‌های بومی برای خلق آثاری فراگیر.
میدان داری کمانچه نوازِ کارکشته از همان قطعه نخست آغاز می‌شود؛ مقدمه ده ضربی دشتی با نام «نسیم» که در میان قطعات آن شجریان آوازی با ابیاتی از یک قصیده باباطاهر را سر می‌دهد:

بتا تا زارِ، چون تو دلبرستم
به تن عود و به سینه مجمرستم

و بعد، برای اولین بار غزلی از حسین منزوی را می‌خواند که باز بوی دلتنگی دارد:

عشقت آموخت به من رمز پریشانی را.
چون نسیم از غم تو بی سروسامانی را

تصنیف دشتی «نمی دانم» با شعری از «سایه» پشت بند این آواز است تا باز هم آواز خوان حرف دلش را بزند:‌

نمی‌دانم چه می‌خواهم بگویم
زبانم در دهانم باز بسته است

«غریبانه» اثری از رامین صفائی، قطعه‌ای نوشته شده در حجاز و دشتی برای سنتور است که خود او می‌نوازد، همراه با «تندر» سنتور ساخته دست شجریان که جمشید صفرزاده نوازنده آن است و با تنبک یاشار نیشابوری به صورت سه نوازی اجرا می‌کنند. پس از آن شجریان با ساخته زیبای دیگری از فرج پوری (تصنیف دل بی تاب) با شعر معروف فریدون مشیری، فریاد پرشور خود را سر می‌دهد:
 
‌ای تپش‌های دل بی تاب من‌ای سرود بی گناهی‌ها

۳ قطعه پایانی نیمه نخست کنسرت در آواز «بیات ترک» است. نخست قطعه ضربی «امید»، سپس ساز و آواز و در پایان تصنیف «مدارا» بازهم از ساخته‌های سعید فرج پوری با شعر حافظ. در ساز و آواز بیات ترک با غزل دیگری از حسین منزوی، مجید درخشانی تار بر زمین می‌نهد و «کرشمه» در دست می‌گیرد تا جواب آواز شجریان را بدهد. یکی از موارد نادری که یک ساز ابداعی به صورت تک نوازی آواز را همراهی می‌کند و البته باید گفت که در این راه «کرشمه» هماورد توانایی برای تار نیست.

درخشانی سرپرست گروه «شهناز» که تنظیم قطعات اجرا شده در بخش اول را برعهده داشت، در بخش دوم علاوه بر تنظیم، ساخت یک قطعه، یک تصنیف و یک چهار مضراب را هم به عهده گرفته و دو تصنیف دیگر را خود شجریان ساخته است.
 
قطعه «زمزمه» و تصنیف «صورتگر» با شعر مولانا در ماهور ساخته شده و شعر آواز ماهور هم از مولوی است که این بار فرج پوری با کمانچه جواب آواز را می‌دهد:

گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن
ما مرد نام و ننگیم، از رنگ ما حذر کن

گروه با چهار مضراب «دیدار»، از ماهور به «راست پنجگاه» می‌رسد و پس از آن ساز و آواز افشاری با شعر سایه می‌آید:

گفتم که مژده بخش دل خرم است این
مست از درم درآمد و دیدم غم است این

و بعد تصنیف افشاری ساخته خود شجریان بر روی شعری از سیمین بهبهانی:

برمن گذشتی، سر برنکردی
از عشق گفتم، باور نکردی

شجریان بر این باور بود که ساز‌های ابداعی او زمانی به تکامل می‌رسند که نوازنده خود را به درستی پیدا کنند. نوازنده‌ای که صدای آن ساز و رنگ و بوی آن را عاشقانه دوست داشته باشد. در این میان پنداری «ساغر» یکی از ساز‌هایی است که نوازنده خود را یافته است. «رادمان توکلی» در مقدمه آواز راست پنجگاه، توانایی‌های خود را روی این سازِنو به خوبی نشان می‌دهد و سپس ابیات اول آواز را هم به شجریان جواب می‌دهد تا درخشانی با تار از راه برسد و کار را با غزل سعدی ادامه دهد:

هرکه سودای تو دارد، چه غم از ترک جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش

و تصنیف «بانگ دهل» در راست پنجگاه، آخرین بخش کنسرت است که شجریان روی شعری از مولوی ساخته (یک خانه پر زمستان، مستان نو رسیدند) که یادآور ساخته دیگری است روی همین شعر از زنده یاد پرویز مشکاتیان در آلبوم «مقام صبر»، اما با رنگ و بوی دیگری. اما مگر می‌شود شجریان کنسرتی داشته باشد و مردم بگذارند بی اجرای «مرغ سحر» صحنه را ترک کند...
 
 
 
اجرای تصنیف «مرغ سحر» در کنسرت «مالمو» سوئد

حالا آوازخوان در هشتاد سالگی از صحنه دور مانده‌است. بیمار است و دیگر نمی‌خواند. چه حسرت بزرگی که احتمالا او را دیگر روی صحنه نخواهم دید و همسفرش نخواهم شد. اما خاطرات سفر‌هایی که بخت همراهی با او را داشتم، تا نفس می‌کشم با من خواهد بود و آوازش که تا همیشه در گوش جان مردمان این سرزمین طنین خواهد افکند... زادروزت مبارک استاد، دوستت داریم.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.