ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه اولین جمعه شب پاییز ۹۹، میدان جانباز مشهد، دلهره از یک شایعه! بمب گذاری در یک مجتمع تجاری مشهد! همان مجتمع تجاریای که «اولین» بود، «شیک ترین» بود، «پرزرق وبرق ترین» بود، پروما!
علیرضا گرانپایه | شهرآرانیوز؛ ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه اولین جمعه شب پاییز ۹۹، ساعات پایانی ۴ مهرماه، میدان جانباز مشهد، همان جایی که محل تجمع تمام آن غولهای سربه فلک کشیده است، همان مجتمعهای تجاریای که حالا کرونا یقه شان را گرفته و خلوتتر از هر زمان دیگری هستند، اما جنس سوت وکوری امشب متفاوت است. دلهره از یک شایعه! بمب گذاری در یک مجتمع تجاری مشهد! همان مجتمع تجاریای که «اولین» بود، «شیک ترین» بود، «پرزرق وبرق ترین» بود، پروما!
شایعه شبیه فیلمهای پلیسی مطرح شد. شبیه سریال «۲۴»، شبیه همان فیلمهایی که یک قهرمان باید در لحظه آخر خودش را به بمب برساند، سیم چین کوچکی دستش بگیرد، دستش بلرزد، عرق کند، دودل شود، دستش را ببرد به سمت سیم آبی، دوربین کات بخورد و استرس مردم شهر را نشان دهد و دوباره به pov قهرمان (نمایی از دوربین که از چشم یک شخصیت تماشاگر را همراه خودش میکند) برگردد، کلوزآپ عرق روی پیشانی اش را بگیرد و تمام! سیم قرمز بریده شود.
نفسها حبس شود، اما بمبی منفجر نشود. شایعه بمب گذاری در پروما وقتی مطرح شد و دهان به دهان که نه، گوشی به گوشی پیچید، چنین صحنهای را در ذهن مردم به وجود آورد. حتما همین طور است که نگرانی حتی به مردم خیابانهای اطراف هم رسیده بود و خانواده هایشان خواسته بودند که در نزدیکی میدان جانباز رفت وآمد نکنند، ولی ماجرا مقابل مجتمع پروما نوع دیگری پیش میرفت. همه چیز عادی بود، به جز چند خودرو ساده پارک شده مقابل این مجتمع و چند مرد میان سال که گعده وار دورهم جمع شده بودند. همین که خودروم را کنار آن چند خودرو دیگر پارک کردم، گعده به هم خورد.
سرعت آمدن یکی از همان افراد میان سال بیشتر از سرعت پیاده شدن من از خودرو شد. توضیح دادم که برای بررسی شایعه بمب گذاری به اینجا آمدم. توضیح کوتاهی داد که هیچ اتفاقی نیفتاده است. کمی که پاپیچ شدم، احتمالا برای از سر باز کنی، برای اینکه بیخیال شوم و بروم پی کار خودم، گفت یک خانم با یک کیف مشکوک وارد مجتمع پروما میشود و با برخورد نیروی امنیتی متوجه میشوند که شک به این کیف اشتباه بوده است. میگویم از سر باز کنی، چون بعد از اینکه چند دقیقه بعد دوباره خودم را برای مصاحبه به مقابل مجتمع رساندم، کلافه شد، سوار خودرو شد و با گفتن حرفهایی زیر زبانش، رفت. رفت و بعد که با آقای بهلولی، مدیر مجتمع پروما، این ادعا را مطرح کردم، به کلی آن را رد کرد!
مردم در فضای مجازی نگران بودند، این را نظرهای زیر پست این خبر در صفحههای مختلف نشان میداد.
محمدرضا دانشورنیا، معاون امنیتی انتظامی فرماندار مشهد هم در همان دقایق اولیه گفت که «طی تماسی اعلام کرده بودند مجتمع پروما بمبگذاری شده، اما پس از بررسی نیروهای انتظامی مشخص شد این خبر کذب و غیرواقعی بوده است. او در ادامه هم این را گفت که «معمولا اینگونه تماسها با دستگاههای انتظامی انجام میشود و آمادگی کامل در محل انجام شده بود.»
حتی وقتی جعفری، معاون سیاسی استاندار خراسان رضوی، نیمه شب مصاحبه کرد و گفت «موضوع پروما صرفا تماس تلفنی از تلفن عمومی بوده که حسب وظیفه و به دلیل وجود جمعیت به وسیله نیروی انتظامی بررسی شده است و در بررسیها مشخص شد خوشبختانه موردی وجود نداشته است»، باز هم نگرانی تمام نشد. کسبه پروما که احتمالا در زمان تخلیه ساعت ۲۲ شب پلهها را یکی دوتا پایین آمده بودند، حالا نگران امنیت مالی خود هستند. نگران اینکه شایعه بمب، بازارشان را کسادتر و قویتر از کرونا عمل کند و مردم را برای حضور در مجتمع نگران کند. به کمک طرح همین نگرانی توانستم مدیر پروما را برای مصاحبه راضی کنم.
مقابل درب پروما، همان جایی که با ساختمان غول پیکرش مشهور شد، با جایزه خودرو ۲۰۶ اش با ترفند تبلیغاتی سالهای قبل که درب مجتمع را بستند و گفتند که اگر کسی سکه یک ریالی با خود همراه دارد یک جایزه ویژه (احتمالا خودرو ۲۰۶) پیش ما دارد. ترفند تبلیغاتیای که دهن به دهن چرخید، ولی کسی نفهمید که واقعا اجرا شده بود یا نه!
از بهلولی، مدیر مجتمع، درباره جزئیات حادثه پرسیدم که گفت: «ساعت ۲۲ تماسی با نیروهای امنیتی گرفته میشود و ادعایی مبنی بر بمب گذاری در پروما میشود. تیم چک و خنثی در محل حاضر میشوند و بدیهی است که اولین کار تخلیه مجتمع است.» نتوانستم شاهدی از همان لحظه تخلیه پیدا کنم، اینکه مردم فهمیدند ماجرا چیست یا نه؟ دلهره درون چشم هایشان مشخص بوده است یا نه؟ به هرحال بمب گذاری، حتی اتفاق نیفتادنش هم ترسناک است! بررسی تیم امنیتی دروغ بودن این ادعا را تأیید میکند و تمام! روی کاغذ همه چیز تمام میشود، این را مدیر مجموعه تأکید میکند که از فردا همه چیز در پروما عادی است. همین که گپ دوسه دقیقهای ما تمام میشود، ۲ پسر جوان به طرف پروما میآیند و میپرسند که آیا مجتمع باز است؟
بهلولی هنوز جمله آخر مصاحبه را به نقطه نرسانده است جوابشان را میدهد، میگوید پروما هیچ وقت این ساعت باز نبوده تا شرایط را عادی جلوه دهد، ولی آن ۲ پسر جوان آمده بودند تا از کار وضعیت غیرعادی سردربیاورند، آمده بودند تا تیم چک و خنثی را با چشم خودشان ببینند. همان سیم چینهای داخل فیلم را، همان دودلی بریدن سیم قرمز یا آبی را. چه کسی توانسته است در دنیا شایعه به وجودآمده را با یک خبر و مصاحبه از مدیر و مسئول مربوط پایان دهد؟ بمب گذاری دهن به دهن چرخیده و سختترین کار حالا پاک کردنش از ذهن آدم هاست.