گروه ورزش| مربینماها چه افرادی هستند و چه عواملی باعث شده است این افراد در سالهای اخیر در فوتبال و فوتسال استان رشد کنند؟ آسیبهایی که این جریان ممکن است به بدنه فوتبال و فوتسال بزند، چیست و راهکار مقابله با آن چه می تواند باشد؟ آیا آنها بیماری هستند یا نتیجه یک بیماری ؟ اینها، پرسشهایی کلیدی و مهم است که در گفتوگو با 4 مربی ارزنده فوتبال و فوتسال استانمان مطرح کردهایم. قاسم زردکانلو مربی و پیشکسوت فوتبال، عباس چمنیان مربی و مدرس فوتبال، محمد بابایی مربی و مدرس فوتبال و فوتسال و آرمین رهبر مربی فوتبال و کارشناس رسانه، چهرههایی هستند که در اولین میزگرد تخصصی شهرآراورزشی شرکت کردهاند و درباره این موضوع مهم که نمود عینی آن هر روز بیشتر میشود، به گفتوگو نشستهاند. شما را به خواندن این بحث که حاوی نکات ارزنده بسیاری است، دعوت میکنیم.
قاسم زردکانلو
مربی و پیشکسوت فوتبال
فوتبال ما عشق و تعلیم و تریبت میخواهد. گمشده فوتبال ما عشق است.
عباس چمنیان
مربی و مدرس فوتبال
چالش اصلی این است که افراد از مدرک مربیگری خود چگونه استفاده میکنند.
محمد بابایی
مربی و مدرس فوتبال
کسی که گواهینامه موتور دارد، نباید راننده اتوبوس شود.
آرمین رهبر
مربی فوتبال و کارشناس رسانه
تا جایگاه و شخصیت مربی درست نشود، مربینماها از بین نمیروند.
قاسم زردکانلو: جامعه، جریان مربینماها را تقویت می کند
اول از همه باید از خودمان بپرسیم چه کسی مربی است؟ چه کسی مربینماست؟ اصلا چه مسیری باید طی شود تا یک نفر مربی شود؟ در چه فضایی یک نفر مربی میشود؟ چه انگیزههایی برای مربیشدن دارد؟ ما تاکنون فکر کردهایم تا ببینیم کسی که میخواهد مربی یا معلم شود، باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ آیا هر کسی میتواند مربی شود؟ هر کسی میتواند در جایگاهی قرار بگیرد که بچههای مردم را در اختیارش بگذارند تا به آنها آموزش بدهد؟ این مسئله خیلی مهم است. به نظر من در رابطه با مربی، کار از بنیاد و اساس خراب است؛ یعنی اینکه ما باید کل فوتبالمان را نگاه کنیم و ببینیم چه عواملی باعث میشود برخی مربی، برخی مربینما و بعضیها مربیهای منحرف شوند و برخی مربیان باشخصیت بشوند؟ ما باید ببینیم جامعه ما چه چیزی را طلب میکند؟ رسانههای ما چه چیزی را گنده میکنند و آن را تحت الشعاع قرار میدهد تا دیده شود؟ این باعث میشود تا ما از دل این تفکر و دیدگاه، مربیان مختلف را در سطح جامعه بروز بدهیم. آیا الان یک مربی آرام و متین و باشخصیت و بادانش جایی در این فوتبال دارد؟ حرفش به جایی میرسد؟ میتواند کار بکند؟ چه کسانی باید تشخیص بدهند که این مربی میتواند کار بکند؟ کسانی که مربیان را تأیید میکنند؟ کسانی که مربیها را استخدام میکنند؟ پس اول ما باید تفکرات آنها را بررسی کنیم و ببینیم آنها دنبال چه چیزی هستند.
الان در فوتبال خراسان، ما همهچیز داریم. مربی تحصیلکرده، مربی کلاسدیده، مربی بادانش، مربی باشخصیت، مربی که اگر زمان داشته باشد تفکرات فوتبالی خود را به جامعه ما تزریق بکند؛ ولی آیا کسانی که این آدمها را تعیین میکنند، تخصصی در این زمینه دارند؟ مشکل ما اینجاست. مشکل ما مربی نیست. کسانی که میآیند دوره مربیگری را میگذرانند، باید از نظر شخصیتی، روانی و اجتماعی گزینش شوند. فوتبال یک جاذبه دارد و همه دوست دارند به آن ورود کنند و خودشان را نشان بدهند. شما ببینید در این بیستسیسال اخیر مربیانی که بیشتر در فوتبال این مملکت چرخیدند، از چه کانالی آمدند و در این فوتبال ماندند؟! چه رفتار و کرداری داشتند؟ چه در لیگ یک، چه در لیگ برتر، چه در لیگهای استان، مربیانی موفق بودند که برای فوتبال حاشیه درست کردند، مربیانی بودند که سوژه درست کردند.
هیچ وقت یک مربی باشخصیت و بادانش که روی شأن و مقام معلم و مربی حرکت کرده، نتوانسته است خودش را نشان بدهد. اعتقادم این است که ما مربینما نداریم، ما خودمان کسانی را در کار مربیگری جذب میکنیم که شرایط اجتماعی را نگاه میکنند و این نوع رفتار و کردار را یاد میگیرند. وقتی یک نفر میآید کل فوتبال را در دست میگیرد و هیچی از فوتبال نمیداند، میروند به او میگویند این آدم را مربی بگذار و او هم میگذارد! ما کجای کارمان درست است که این یکی درست باشد؟ به نظر من داستان کلاسهای مربیگری و گرفتن مدرک هیچ اشکالی ندارد اما کسی که وارد کار میشود، باید کنترل شود. کنترل شخصیت شود. کنترل روانی شود. ببینیم این آدم عقده نداشته باشد. ظرفیتهای بالا داشته باشد تا بتواند درست حرکت کند. ما مشکلمان اینجاست. مشکلمان در مدیریت است.
عباس چمنیان: چالش اصلی این است که افراد از مدرک مربیگری خود چگونه استفاده میکنند
به اعتقاد من ما 2 دسته افراد داریم که در فوتبال در جایگاه مربی کار میکنند؛ کسانی که مربی هستند و کسانی که ادای مربی را درمیآورند که شما آن را مربینما اطلاق میکنید. البته این فقط در فوتبال ما نیست و ما در تمامی قشرها و مشاغل، چنین دستهبندیهایی را داریم؛ یعنی مثلا کسانی که معلم هستند و کسانی که ادای معلمها را درمیآورند، یا کسانی که مدیر هستند و کسانی که به جای مدیران به اشتباه تکیه زدهاند. بنابراین در اینکه ما مربینما داریم یا کسانی هستند که ادای مربیها را در میآورند، شک ندارم که این اتفاق وجود دارد. شاید یکی از دلایلی که شما طرح این موضوع را داشتید، این است که الان تعداد کسانی که ادای مربیها را درمیآورند، خیلی بیشتر از کسانی است که واقعا مربی هستند. وقتی در مورد شاخصهای مربی و مربیگری صحبت میکنیم، از یک طرف آن را به رسالت معلمی که شغل انبیاست نسبت میدهیم، میبینیم خیلی از کسانی که در ظاهر به جایگاه مربیگری تکیه زدهاند، کسانی هستند که از این ویژگیها برخوردار نیستند. شاید فقط یکی از شاخصهایی که میشود ارزیابی کرد که آیا واقعا این فرد مربینماست یا مربی واقعی، مدرک مربیگری اوست. ما میدانیم که شاخصهای دیگری هم در کنار این قضیه وجود دارد. اینکه همه در کلاسهای مربیگری شانس ارتقای دانش، اطلاعات و یادگرفتن مبانی مربیگری را دارند، فینفسه یک اقدام ارزشمند است؛ حتی برای کسانی که هیچ سابقهای در کار مربیگری ندارند. اماچالش اصلی اینجاست که هر کسی از آن جایگاه چه با مدرک و چه بی مدرک، چطور استفاده کند.
ما افراد خیلی زیادی داریم که بهمعنای واقعی مربینما هستند و در هیچ کلاس مربیگری هم تا الان شرکت نکردهاند و کسانی را هم داریم که بالاترین سطوح مربیگری را طی کردند، اما واقعا مربینما هستند. همانقدر که در نقطه مقابلش ما کسانی را داریم که هیچ کلاس مربیگری را طی نکردند، مثل زحمتکشانی که در سطح محلات کار میکنند، ولی با دلسوزی تمام و صرف وقت تمام، معلمی و مربیگری میکنند؛ چون هم از علاقه معلمی و مربیگری و هم از پتانسیلش برخوردارند. بنابراین بهتر است ما بحث مربینماها و مربیهای واقعی را به هم گره نزنیم. به اینکه آیا این کلاسهای مربیگری باعث شده ما مربینما زیاد داشته باشیم یا نه؟ حتی قبل از اینکه کلاسهای زیاد مربیگری هم در سطح استان و کشور برگزار شود، باز ما مربینماهای زیادی داشتیم، کمااینکه همین الان هم داریم. به نظر من طرح این موضوع که ما کسانی که واقعا در اندازه جایگاه با قداست مربی هستند و کسانی که اصلا ویژگیها و توانمندیها و حتی ارزشهای انسانی مطرحشدن به عنوان یک معلم و مربی را ندارند تفکیک کنیم، لازم است. در رشد و توسعه فوتبال 4 رکن اساسی تأثیرگذار است؛ مدیران، مربیان، بازیکنان و رسانهها. یعنی این 4 رکن هستند که میتوانند فوتبال یک کشور را متحول کنند و میتوانند آن را به نابودی بکشانند. اگر یکی از این 4 رکن مشکل داشته باشد، آن 3 رکن دیگر میتوانند سایه بیندازند؛ اما ما متأسفانه همواره شاهد آن هستیم که 2 رکن از این 4 رکن در بیشتر مواقع مشکل دارند. به نظر من هرچه رسانهها بتوانند در زمینه تفکیک این 2 بخش یعنی مربینماها و مربیهای واقعی بهتر عمل کنند، میتوان امیدوار بود که مدیران تصمیمات بهتری بگیرند و مربیان بدانند که چه جایگاه مهم و خطیری در اختیارشان است و ما سره و ناسره را از هم تفکیک کنیم.
محمد بابایی: باید بر کار مربیان نظارت وجود داشته باشد
من معتقدم اگر کمیته آموزش ما کلاسهای متعددی را برگزار میکند و مربیان زیادی را پرورش میدهد، در عرصه فوتسال یا فوتبال، این نمیتواند ایراد باشد. ایراد از آنجا شکل میگیرد که قبل از آنکه مربیان وارد آن کلاس شوند، باید توسط یک کارگروه از باتجربهها و پیشکسوتان و آنهایی که اهل فن هستند و دانش و سواد این کار را دارند، تأیید شوند. اتفاقی که رقم نمیخورد. ما در بحث بازیکن میگوییم پیدا کردن استعدادها و بعد پرورش آن، اینجا در بحث مربیان باید از ردشدن مربیها از آن فیلترها و ورود به کلاس و نظارت بر کار آنها بگوییم. هر دوره از مسابقاتی که در یک شهر و استان برگزار میشود، قطعا باید زیرنظر کمیته مربوطه در هیئت باشد و خود کمیته باید یکسری قوانین را برای تیمهای شرکتکننده بگذارد که اگرشصتهفتاد تیم میخواهند در مسابقات شرکت کنند، حتما باید مربی دارای مدرک مربیگری داشته باشند. خب این مربی که دارای مدرک است فیلترها را قبلا گذرانده و موفق شده است مدرک هم بگیرد؛ یعنی گواهینامه رانندگی را بگیرد و بتواند این 4 تا مسافر را به مقصد برساند. ما برای اتومبیلی که 4 تا مسافر دارد، اینقدر دغدغه داریم که این راننده باید گواهینامه داشته باشد تا بتواند پشت فرمان بنشیند. حالا ما یک اتومبیل یا یک وسیلهای را میخواهیم دست رانندهای بدهیم که حداقل 25 سرنشین دارد. حالا آیا ایشان گواهینامه و صلاحیت این کار را دارد یا ندارد؟ و البته بحث نظارت هم هست. زمانی که این تیمها صاحب مربی گواهینامهدار میشوند، صددرصد این مسائل ضدفوتبالی و ضدارزشی باید مورد نظارت ویژه قرار بگیرد. وقتی نظارت باشد، اگر من از وظایفم تخطی کردم، میتوانند تا آنجا پیش بروند که گواهینامه من را باطل کنند. همینطور که یک راننده بعد از چند بار تخلف، گواهینامهاش باطل میشود. پس شغل مربیگری در فوتبال ما شغل بسیار حساسی است؛ اما متأسفانه در بحث نظارت بر عملکرد مربیان، هیچ کاری نکردیم.
آرمین رهبر: جریان حاکم بر فوتبال، مربیها را مربینما می کند
مقصر اصلی در این ماجرا را جریان حاکم بر فوتبالمان میدانم. همین اول یکسری عدد و رقم را بگویم. سال گذشته کمیته آموزش فدراسیون فوتبال یکسری آمار را اعلام کرد که ما 40 مربی پرولایسنس، 1050 مربی ای لایسنس، حدود 10هزار مربی B و C و 23 هزار مربی C ایران داریم! یعنی ما حدود 34هزار مربی داریم. حالا بیاییم این عدد را از یک بُعد دیگر نگاه کنیم. ما 16 تیم در لیگ برتر داریم که چند تای آنها مربی خارجی دارند. 16 تیم در لیگ دستهیک داریم که باز چندتای آنها مربی خارجی هستند. 28 تیم در لیگ دسته2 و 5 تا گروه سیزدهتیمی در لیگ دسته سوم کشورمان داریم؛ یعنی کلا 125 تیم در جایگاه لیگ کشوری داریم. یعنی باید حداقل برای آن 1100 مربی پرولایسنس و ایلایسنس شرایطی را فراهم کنیم که بتوانند کار مربیگری انجام بدهند.
معتقدم پروسه آموزش را نمیتوان متوقف کرد؛ اما میتوان به آن جهت داد. من فکر میکنم بهترین رئیس فدراسیون تاریخ فوتبال ایران، صفاییفراهانی بود. ایشان آمدند و مدتها مطالعه کردند و مشاورههای مختلف گرفتند و دیدند ما در بُعد آموزش دچار خلأ هستیم. به همین خاطر هم برای مربیان و هم برای داورانمان یک برنامهریزی آموزشی از کنفدراسیون فوتبال آسیا خواستند. از یک جایی به بعد ما باید کمیت را تا حدی متوقف کنیم. 34هزار مربی و این چرخه همچنان بهسرعت ادامه دارد. آخرش میخواهیم به کجا برویم؟ باید به دنبال کیفیت برویم. کیفیت چطور به دست میآید؟ کیفیت همانطور که برای بازیکنانمان به دست میآید، برای مربیانمان هم به دست میآید. کلاسرفتن در فوتبال مثل رشتههای فنیمان در دانشگاه است؛ یعنی ممکن است یکی برود و بالاترین مدرک سطوح دانشگاهی را بگیرد، اما از یک بچهای که 9 ماه رفته فنی و حرفهای و کار عملی کرده است، کمتر کار بلد باشد.
این واقعیت است که فوتبال یک فرایند عملی است؛ یعنی در نهایت دانشتان باید به شما کمک کند تا در لحظات خاص بتوانید تصمیمات خوبی بگیرید. اینکه میگویم جریان حاکم مقصر است، به این دلیل است که از میان 4 رکن اساسی مدیران، مربیان، بازیکنان و رسانهها، من مدیران و رسانهها را بهشدت مقصر میدانم. ما مدیرانمان با تفکر نتیجهگرایی باعث شدند که این بلبشو به وجود بیاید. ما در همین شهر مدیرانمان میروند سرپرست از بیرون استان میآورند بهواسطه اینکه بیاید روی داور تأثیرگذار باشد. میخواهم بگویم آن کسی که ما الان به او میگوییم مربینما، مقصر نیست، ما او را به این سمت میبریم. آنقدر نتیجه برای آنها مهم است که هیچچیز دیگر برایشان مهم نیست. اما در مورد رسانه، بهترین برنامه ما، برنامه90بوده که20 سال این برنامه روی آنتن بود؛ با کیفیت بالا و بیننده زیاد. ببینید واقعا چقدر الگوهای خوب معرفی شد و چقدر مشکلات فوتبال مطرح شد، چرا؟ چون مشکلات جذاب بود. اما این جذابیت مشکلات، منِ مربی را که تازه مربی شدم وسوسه میکند. میبینم این هفته آن کسی که فحش داده روی آنتن است، هفته بعد آن کسی که جنجال کرده، هفته بعد آنکه دعوا کرده، خب با خودم میگویم من هم دوست دارم روی آنتن بروم. الان هدف مربیگری برای خیلیها شهرت و پول است، مثل زمان قاسمآقای زردکانلو و قدیمیهای ما نبوده که بهخاطر عشق به فوتبال آمدند. ما چون مثل رشتههای دیگر مانند رشتههای رزمی کمربند نداریم که بگوییم شما باید این مرحله را طی کنید و به مرحله بالاتر بروید، کسی که رفته مدرکC گرفته بلافاصله بعد از آنکه پیراهن بازیکنی را درمیآورد، به خاطر برخی ارتباطات، فردا در لیگ برتر مربیگری میکند. این بهزعم شما مربینماها این طرف رسانه را دیده، آن طرف نگاه مدیران باشگاه و واقعیت فوتبالمان را دیده است. من اصلا این افراد را مقصر نمیدانم. ما چهکار کردیم؟ یک کلاس میگذاریم بچهها را بمباران اطلاعات میکنیم. اطلاعاتی که در فاصله زمانی کوتاه مطرح میشود و 4 روز بعد هیچکدام را یادشان نخواهد بود. واقعیت فوتبال این نیست. من چرا میگویم بازیکنانمان از مربیان جلو هستند؟ چون آنها رفتند بیرون و کار را یاد گرفتند و سینه به سینه به هم یاد دادند. ما الان یک باشگاه خصوصی به نام شهرخودرو در شهرمان داریم که من مطمئنم با حداقلهایی که بخواهند یک تیم راهی لیگ برتر کنند، در شرایط کنونی باید 50میلیارد خرج کنند. چه اشکالی دارد که مصطفی صداقت جوان و چند مربی جوان دیگر بروند کنار تیمهای اروپایی، لیگ بلژیک، اتریش و... چیزی یاد بگیرند؟ کاری که وحیدهاشمیان و مهدی مهدویکیا کردند. نگاه چرخه آموزشمان خیلی کمی است.
همهاش میخواهند مربی تولید کنند، اما به فکر این نیستند که این مربی باید به روز شود. ما این بچهها را آموزش میدهیم و بعد به امان خدا ولشان میکنیم. بعد خودش میرود مسیرش را پیدا میکند و فکر میکند درست است! خیلی اتفاقها هم میافتد و خیلی رفتارها هم از او سر میزند. فوتبال پُر از ریزه کاریهاست و ما فقط باید برویم و در جریانش قرار بگیریم. الان عباس چمنیانی که جامجهانی رفته است، با چمنیان قبل از جامجهانی خیلی توفیر میکند.
ما هنوز مربی لیگبرتریمان روزی 2 ساعت سر تمرین میآید و باقی روز استراحت میکند! یعنی دنبال بهروزنگهداشتن خودش نمیرود. میخواهم بگویم فرایند مربیگری فقط آموزش نیست. ای دوستانی که در کمیته آموزش تشریف دارید، لطفا نگاه کمیتان را از امروز به نگاه کیفی تغییر بدهید. این بدان معنا نیست که فرایند آموزش را متوقف کنید.
قاسم زردکانلو: همیشه برای فوتبال ما از بیرون آدم فرستادهاند
اعتقادم این است که استان خراسان بزرگ، به ویژه خراسان رضوی، ظرفیت بسیار خوبی در همه ابعاد فوتبال دارد. یعنی ما آنقدر به نیروهایی که در همه زمینهها داریم افتخار میکنیم که نهایت ندارد. گمشده فوتبال خراسان، یکدلی، یکرنگی و باورداشتن خود افراد در این استان است. من بهجرئت میتوانم بگویم اگر یک بازی فوتبال لیگ برتری در مشهد برگزار میشود، برنامهای که صداوسیمای ما با مجریان بومی و کارشناسان بومی خود ما برگزار میکند، از نظر فنی، اجرا و... بالاتر از شبکه3 است؛ چون اینها چکیده فوتبال خراسان هستند. پلهپله آمدند و الان به اوج کار رسیدند که میتوانند کارشناس باشند.
در زمینه مربیگری هر موقع فرصتی برای بچههای خراسان پیدا شده است، خودشان را نشان دادهاند. شما تاریخ فوتبال ایران را نگاه کنید، بیشترین بزرگان و بیشترین تأثیرگذاران از خراسان بودهاند. در زمینه بازیکنان شما ببینید چه کسانی تأثیرگذار بودند؟ در زمینه مربی چه کسانی تأثیرگذار بودند؟ در فوتبال ایران همیشه خراسان شاخص بوده است؛ اما همیشه برای ما افراد دیگر تصمیم گرفتهاند. برای ما آدم تعیین کردهاند و آدم فرستادهاند. من الان نمیدانم این حمیداوی که الان آمده، از کجا آمده و به چه شکلی وارد فوتبال ما شده است. وقتی ما میخواهیم سکان فوتبال ما را یک نفر اداره کند، باید شرایط این کار را داشته باشد. وقتی در فوتبال ما محسن ترکی ردصلاحیت میشود، ما چه حرفی باید بزنیم؟! کجای فوتبال ما باید درست شود؟ کسی هم صدایش درنمیآید.
مشکل فوتبال خراسان این است که اگر یک روزی عباس چمنیان به یک جایی میرسد، باید بگردیم دنبال راهکاری که او را جوری بزنیم که دیگر بیشتر از این بالا نرود. اگر آرمین رهبر خوب مربیگری و مجریگری میکند، یکجوری او را بزنیم! اگر محمد بابایی در کلاس تدریس میکند، برویم بگردیم ضعفهایش را پیدا کنیم تا بیشتر از این بالا نرود! مشکل ما این است. خراسان بهویژه خراسان رضوی و مشهد، بهترین نیروها و آدمها را دارد. منتها مشکل ما این است که ما خودمان، خودمان را باور نداریم و سعی نمیکنیم به هم کمک کنیم. یکدلی و اتحاد بین ما وجود ندارد.
همین الان برای من شرمآور است که چطور شده است که ما در انتخابات هیئت فوتبال نتوانستیم چنین میزگردی فراهم کنیم که آقا چه کسی باید رئیس هیئت فوتبال بشود؟ چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ وقتی ما سرچشمه را نمیتوانیم درست کنیم، بقیه را چطور میخواهیم در مسیر درست کنیم؟! ما همه امکانات و شرایط سختافزاری و نرمافزاری و نیروی انسانی برجسته در فوتبال شهرمان داریم؛ اما این مشکلات را هم داریم. چرا باید یکی از خوزستان بگوید محسن ترکی را ردصلاحیت کنید؟! مشکل ما این است که الان اگر آرمین رهبر بخواهد برود مجری90 شود، میگویند تو چه کسی را داری؟! کارش را ببینید، کارنامهاش را ببینید. همه ارزشهای ما شده است رسیدن به پول، شهرت و جایگاه. کجا بهترین جاست، فوتبال! شما بگویید الان آقای تاج را بیشتر میشناسند یا وزیر دارایی را؟ ویژگی فوتبال این است. فوتبال ما شو شده است و جنبههای اخلاقی و انسانی در آن به فراموشی سپرده شده است. در فوتبال ما درایت و تدبیر، مدیریت، بررسی، بحث و کارشناسی نداریم. هر کسی سلیقهای کار میکند. امروز شورای شهر و شهرداری به فوتبال توجه میکند، یک گروه میآیند، فردا این دوستان میروند یک گروه دیگر میآید. فوتبال یک پدیده اجتماعی است و این پدیده در همه ابعاد باید کارشناسی شود، بررسی شود و آدمهایی که صلاحیت دارند در این عرصه کار کنند. هر کسی از هر جا قهر میکند، وارد فوتبال میشود. نتیجهاش هم میشود حضور مربینماها در فوتبال. شما ورزشگاههای ما را نگاه کنید، چقدر به هم فحاشی میکنند؟ اینستاگرام را نگاه کنید. اصلا فرهنگ ابتذال و بیهویتی بر فوتبال ما حاکم شده است.
ما اگر میخواهیم فوتبالمان مسیر درستی پیدا کند، باید سرچشمه را درست کنیم. سرچشمه همه اینها مدیریت سلامت و درست است. ما باید انسانهایی را پای کار بیاوریم که شجاع باشند، دلاور باشندو نترسند. من فکر میکنم همه مدیران ما باید درک کنند که فوتبال با همه رشتههای دیگر ورزشی فرق دارد و یک پدیده اجتماعی خاص است. صفاییفراهانی اگر موفق بود، به این دلیل بود که مشاوران خوبی داشت و آدمهایی را کنار دستش گذاشت که راه درست را به او نشان دادند.
عباس چمنیان: نگاهها در بحث آموزش درآمدی است نه سرمایهگذاری
وقتی صحبت بایدها میشود، همیشه در طول تاریخ جامعه بشری، همه انسانها به دنبال این بودند که هر پدیده و اتفاقی را به اتفاق بهتر بدل کنند. وقتی در مورد مربی صحبت میکنیم و میگوییم باید یک مربی این ویژگیها را داشته باشد، شاید از نظر من آخرینش کلاس مربیگری باشد؛ چون کلاس مربیگری اکتسابی است، اما خیلی از ویژگیها و خصایص اخلاقی مربی، ذاتی است.
باید ویژگیهای ذاتی و درونی یک مربی در فرد وجود داشته باشد تا بعدا این ویژگیها و توانمندیها ارتقا پیدا کند و در زمین یک مربی خوب عمل کند. پس وقتی ما درباره بایدها صحبت میکنیم، یعنی درمورد حقیقتها حرف زدهایم؛ یعنی چیزی که باید باشد. مشکل اساسی جامعه ما، نه فقط در رابطه با فوتبال، این است که همه درباره بایدها صحبت میکنند. به عنوان مثال ما باید در زمینه سیستم حملونقل درونشهری و برونشهری به این استاندارد برسیم. هنوز در مورد بایدها صحبت میکنیم که البته بد نیست؛ چون بایدها به شما راهکار نشان میدهد. وقتی درباره بایدهای سیستم حملونقل درونشهری و برونشهری صحبت میکنیم، در ادامهاش باید گفت که آقای مدیر شما برای این باید، چه برنامهای دارید؛ برنامهای که ما را از واقعیت موجود به حقیقتی که باید، برساند که اصطلاحا به آن تکامل میگویند. بنابراین فاصله بین واقعیت و حقیقت مربیگری ما که چالش اصلی ماست که در این خلأ خیلی مواقع مربینماها میآیند و قرار میگیرند، آن است که این واقعیتها را چه کسی به حقیقت تبدیل میکند؟در اینکه کیفیسازی کلاسهای آموزشی مربیگری ما یک نیاز اجتنابناپذیر است، هیچ تردیدی نکنید.
من خودم یک مدرس هستم؛ ولی همیشه به فرایند انتخاب مدرسان منتقدم. چون این مدرسان هستند که باید مربیان را آموزش بدهند و تبدیل به کسانی کنند که در بستر جامعه مربیگری کنند و هدایت بچههای ما را بر عهده بگیرند، خیلی از مدرسان اصلا صلاحیت و ویژگیهای لازم برای آموزش دادن به مربیان را ندارند. این خودش یک چالش مهم است. تا زمانی که دیدگاه هیئتهای ما به کلاسهای آموزشی، درآمدزایی باشد، ما نمیتوانیم اتفاقهای بزرگی را رقم بزنیم.
همیشه وقتی ما میخواهیم یک واقعیت تلخ را به یک حقیقت شیرین تبدیل کنیم، شما نمیتوانید هم جنبه درآمدزایی و هم آن جنبه را داشته باشید. باید یک نگاه سرمایهگذاری وجود داشته باشد؛ یعنی پرورش مربیان یک سرمایهگذاری است وقتی شما مربیانی را پرورش میدهید که قرار است تمام جوانان و استعدادهای جامعهمان را تحویل اینها بدهیم. در یک کلاس مربیگری تقریبا 24 نفر شرکت میکنند؛ ولی این 24 نفر قرار است هر کدامشان تقریبا 30 نفر زیر دستشان باشد. یعنی حدود 700 بچه را ما در اختیار هر کلاس مربیگری قرار میدهیم. همیشه ما میگوییم کلاس مربیگری به جای اینکه چیز زیادی به مربیان یاد بدهد، باید سرخط را بیاموزد؛ یعنی سرخطها را یاد بدهد و در فاصله یک کلاس و کلاس بالاتر وظیفه مدیران و جامعه است که بستری را فراهم کنند تا بتوانند آن سر خطها را تبدیل به فعالیتهای عملیاتی کنند تا خروجیاش بشود یک مربی بادانش و باتجربه.
وقتی ما در زمینه کیفیسازی کلاسها صحبت میکنیم، بیتردید کلاسهایمان مشکل دارند. وقتی کمیت افزایش پیدا میکند، به تبع آن کیفیت پایین میآید. البته اگر ما استانداردها را رعایت کنیم، میتوانیم ضمن داشتن کمیت، کیفیت را نیز حفظ کنیم؛ به شرط اینکه نگاهمان نگاه سرمایهگذاری باشد، نه نگاه تولید درآمد. چون وقتی نگاهمان تولید درآمد است، طبیعتا هر کسی را ما راه میدهیم. فیلترهایی که دوستان اشاره کردند هم به همین دلیلل عملی نمیشود؛ چون نگاهمان نگاه درآمدی است، ولی تنهاچالش اصلی ما این نیست.
یادمان نرود که انتخاب مربیان در هر باشگاهی، بهویژه باشگاههای تأثیرگذار ما که ممکن است در فوتبال پایه هم باشند، کمااینکه ما بیشترین مربینماها را در فوتبال پایه که در دید نیست و نظارتی بر آن نیست، داریم، این است که وقتی مدیران میخواهند مربی انتخاب کنند، بهجای آنکه به مدرک مربیگری او مراجعه کنند، به چیزهای دیگر نگاه میکنند. اتفاقا اصل چالش اینجاست. انتخاب اشتباه و بدون دانش و حتی برخی مواقع از سر غرض، موجب پدیدآمدن مربینماها میشود.
چرا برخی از مربیان ما که بارها آزمایششان را پس دادهاند و رفتارهای توهینکننده به جامعه فوتبال داشتهاند، باز برای کار انتخاب میشوند؟ مدیران را چه کسانی انتخاب میکنند؟ مدیران رده بالاتر. من نمیخواهم بگویم همه مربینماها باید حذف شوند؛ اما شاید از طریق آموزشهای خاص که در جایگاههای نهادهای فرهنگی هست، شاید مربی اصلاح شود. اما ما مربیانمان اصلا لزومی نمیبینند اصلاح شوند، چرا؟ چون دوباره توسط مدیرانمان به کار گرفته میشوند.
خیلی مواقع مدیرنماها پشت صحنه هستند و مربینماها و تماشاگرنماها در چشم هستند. خیلی از این مدیرنماها پشتسر مربینماها مخفی میشوند بدون اینکه کسی حواسش به آنها باشد. خیلی مواقع این مدیرنماها هستند که مشکلاند. ما میدانیم مربیها تحت فشارند، بازیکنان تحت فشارند، هواداران شرایطی ویژه دارند و این مدیرنماها هستند که موجب میشوند همه این عناصر ناهنجاری از خود بروز بدهند. تا زمانی که مربی بودن جرم محسوب میشود، شما انتظار نداشته باشید مربینماها نباشند.
محمد بابایی: کسی که گواهینامه موتور دارد نباید راننده اتوبوس شود
باید این واقعیت را خود من قبول کنم که اگر بازیکن ملی بودم یا از برترینهای فوتبال ایران بودم، باید مربیگری را از صفر شروع کنم. از صفر شروع کردن کلاسهای متعدد دارد که بین کلاسC و B باید یک پروسه دوساله باشد تا مربی عملکردش زیر ذرهبین و ارزیابی باشد و با عملکرد مثبت این اجازه داده شود که من وارد کلاس B شوم. الان ما در فوتبال ایران کسانی را داریم که در عرض 3 سال همه کلاسها را پاس کردهاند و بدون اینکه با تیمی کار کرده باشند یا دستیار مربی بوده باشند، به لیگ برتر آمدهاند و ما به آنها کار دادیم. دوباره مثال راننده را میزنم. ما چه توقعی داریم به رانندهای که گواهینامه موتورسیکلت دادهایم، از او بخواهیم برایمان اتوبوس براند. خود بازیکن هم باید قبول کند بعد از گذراندن کلاسها چند صباحی دستیاری مربیان را انجام دهد تا تجربه کافی را به دست بیاورد. بعد باز اگر خودش خواست بعد از چند وقت به صورت مستقل کار کند، باید از تیمهای پایینتر شروع کند.
من اگر 4 سال دستیار نشستم، نباید انتظار داشته باشم بلافاصله در تیم لیگبرتری سرمربیگری کنم. شما ببینید در کرهجنوبی یکی از مربیان را بهمدت 5 سال دستیار یکی از بهترین مربیان دنیا میگذارند، بعد به او فرصت میدهند. ما فرکی و مارکار آقاجانیان را داشتیم که هر کدام را سالها دستیار مربیان خارجی گذاشتیم، آخرش چه شد؟ الان این مربیها کجا هستند و چه استفادهای از آنها کردیم؟ الان از صفر وحیدهاشمیان دوباره شروع میکند. میخواهم بگویم ما هیچ پلنی نداریم. در سال 2008 ما 400 مربی الآیسنس داشتیم، الان طبق آماری که آقای رهبر میگوید 1050 تا داریم. این معضلی برای فوتبال ماست؛ چون سطح توقع مربیان را بالا میبریم. من که A آسیا گرفتم، دیگر نمیروم با نوجوانان کار کنم.
انتظار دارم تیم لیگ برتر به من بدهید. بعد ظرفیت تیمهای ما چقدر است؟ 125 تیم. چندتای این 1050 مربی میتوانند تیم داشته باشند؟ بقیه را چهکار کنیم؟ در سال 2008 تیم ژاپن و کرهجنوبی 18 مربی ال آیسنس داشتند!
عباس چمنیان: در مدیران ما باید تغییرنگرش ایجاد شود
دنیا به این سمت میرود که برای آیندهاش از الان روی ژنتیک کار میکند. ژاپن سال2000 گفت ما 2050 قهرمان جهانیم؛ یعنی 19 سال پیش برای 50 سال آیندهاش برنامهریزی کرد. وقتی صحبت میکنیم ژاپن چشمانداز سال2050 را قهرمانی جهان ترسیم کرده است، بقیه کشورها هم متوقف نیستند؛ اما این نشان میدهد که یک پلن دارند. پس حتما باید در سال2022، 2023 به لحاظ ژنتیک بگردند دنبال کسانی که بتوانند ژاپن را در سال2050 قهرمان جهان کنند. الان دنیا میگوید ما به لحاظ ژنتیکی باید کاری انجام بدهیم که قهرمانان آینده تولید شوند. این قهرمان میتواند در عرصه اقتصاد، فرهنگ، فوتبال و... باشد. بنابراین وقتی ما از آن استانداردها فاصله داریم، لااقل در مورد بایدهای عملی باید صحبت کنیم؛ یعنی مدیران ما بیایند در وهله اول یک تغییرنگرش در خودشان به وجود بیاورند و بگویند ما 3 سال تیم را میدهیم به یک مربی که با حداقل هزینهها کارش را بکند.اگر به ژاپنیها بگویید ما برنامه سهساله داریم به شما میخندند، چون آنها برنامه پنجاهساله دارند و اگر به ایرانیها بگویید برنامه سهساله داریم، باز هم به شما میخندند، چون میگویند باید به فکر همین امروز و این فصل باشید! یعنی هر 2 محل چالش است؛ ولی آنجا با آن نوع نگرش و اینجا با این نوع نگاه.
آرمین رهبر: تا جایگاه مربی درست نشود مربینماها از بین نمیروند
به بهبود وضعیت مربیان زیاد خوشبین نیستم. به علت اینکه یک فلسفه و راهبرد مشخص در قله فوتبالمان که همان فدراسیون است، وجود ندارد. ما هنوز در فوتبال باشگاهی، انتخاب مربیان در سطح ملی و... دچار یکسری مشکلات هستیم و نمیدانیم چه میخواهیم. راهبرد درست و الگوی خوبی نداریم.
الان مسئولان فدراسیون ما اعلام میکنند به دلیل مشکلات مالی، ما مربی خارجی برای تیم ملی امید نیاوردیم. بعد آمدند گزینه داخلی فرهاد مجیدی را انتخاب میکنند؛ گزینهای که تازه ردای بازیکنی را درآورده و هیچ تجربه مربیگری ندارد. ممکن است دوره دیده است، اما این آدم تحمل یک نیمفصل استقلال را نداشت. ما فرهاد مجیدی را هم سوزاندیم. چرا این اتفاق میافتد؟ چون همهمان معتقدیم این تقصیر مدیر است. ما در فوتبال ایران 2 دسته مدیر داریم؛ یکی مدیران بخش خصوصی هستند که از جای دیگری آمدهاند و برای من همیشه جای تعجب است که مدیر بخش خصوصی به این چرخه معیوب که هیچ سود مالی ندارد، چرا میآید. شما باید جایی سرمایهگذاری کنید تا یک چیزی برداشت کنید؛ اما واقعا در فوتبال ما این حضور چه دارد، من متوجه نمیشوم! تازه در این جریان برخی هم تخصص آنچنانی ندارند. یکسری از مدیران هم هستند که مدیران دولتی هستند و با این دولت میآیند و با آن دولت میروند. تکلیف آدم با اینها هم مشخص نیست. قصهای که این دولتیها دارند، آن است که فوتبال را این عزیزان بهسمت نتیجهگرایی میبرند و نتیجه آن چیست، آن است که بیارزشترین آدم این چرخه فوتبالیمان مربی بشود! این بیشخصیت شدن مربی باز به سطح تسری پیدا میکند. مربی برای ماندن هر کاری میکند. حداقلش این است که به یک دلال میچسبد تا آن آدم برایش تیم پیدا کند و او را در چرخه نگه دارد؛ چون راهبردی برای انتخاب مربیانمان نداریم و در بالاترین سطحمان مربی فلان تیم به فلان تیم میرود و برعکس. پس تا شخصیت جایگاه مربی درست نشود، نمیتوان انتظار داشت مربینما به وجود نیاید. در استانمان با توجه به پتانسیل خیلی خوبی که داریم، ما اول باید یک تغییر در رأس کمیته آموزشمان بدهیم. مجید مرتضایی، بسیار توانمند، بادانش و فوقالعاده کارنامه خوبی دارد، اما الان سرمربی یک تیم فوتسال لیگ برتری است و باید او را از بدنه هیئت فوتبال جدا کنیم. او باید برود به آن بخش مهم فوتسالی خودش. بچههای دیگر هم با استراتژیهای جدید بیایند و برویم دنبال اینکه در استانمان که خیلی توانمند هستیم، بنشینیم و ببینیم خودمان چه تدبیری میکنیم؛ منوط به اینکه رئیس هیئت فوتبال باید بپذیرند که نیاز به مشاوران قوی دارند.
عباس چمنیان: مربی نباید وابسته به دلالها باشد
خیلی دوست دارم این مسئله پُررنگ شود.مادامی که مربیان ما حضورشان وابسته به دلالان باشد، شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که شأن جایگاه مربی حفظ شود. بعد دوباره به مسئله مربینماها برمیگردیم؛ یعنی من حضورم و ادامه کار مربیگریام به این فرد وابسته است. میخواهم بگویم وابسته نبودن و استقلال شخصیتی یک مربی در حفظ آن جایگاه و بزرگترکردن آن خیلی مهم است. چهبسا جایگاه کوچکتری را تحویل من بدهند و من آن را بزرگتر کنم یا جایگاه بزرگتری را به من بدهند و آن را کوچک کنم.
اگر مربینماها امروز جلوه میکنند، به خاطر افراد کوچکی به جایگاه بزرگ مربیگری تکیه زدهاند.
قاسم زردکانلو: فوتبال ما عشق و تعلیم و تریبت میخواهد
گمشده فوتبال ما عشق است. عشق در فوتبال امروز ما جایگاهی ندارد. جایگاه اجتماعی ما در فوتبال امروز مخدوش شده است. ما چون با عشق کار کردیم، نهالهای خوبی پرورش دادیم. باور نمیکردیم یک زمانی بازیکنی بفرستیم داخل زمین و کم کاری کند؛ ولی شما الان بازیکنی که فوتبال را کنار میگذارد، نباید توقع داشته باشید به مربی خودش احترام بگذارد! بازیکن میگوید یادت است به من میگفتی برو فلان بازیکن را بزن، فلان خطا را انجام بده و... این نوع مربیگری تربیتی در آن نیست که بازیکن بخواهد به مربیاش احترام بگذارد. گمشده فوتبال ما عشق و تعلیم و تربیت است. مربی باید کسی باشد که تعلیم و تربیت را سرلوحه کارش قرار بدهد. الان این حرفها همه کشک است و فقط نتیجه مهم است! خیلی از مربیانی که امروز در سطح مملکت ما رزومهای برای خودشان درست کردهاند، همهاش پشتپرده دارد. صدایش هر روز هم در میآید. فوتبال ما به این دلیل به اینجا رسیده است که ما تعلیم و تربیت و عشق را کنار گذاشتهایم و گفتهایم فقط برویم نتیجه بگیریم. وقتی هم شما بهدنبال نتیجه صرف هستید، باید خیلی چیزها را کنار بگذارید.