خادم | شهرآرانیوز - قرنهاست روایتها میشود از واقعهای که در روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در سرزمینی به نام کربلا رخ داد. ماجرایی که بار دراماتیک فوقالعادهای دارد؛ یک طرف ۷۲ نفر که قرار نیست زیر بار بروند و با خلیفه بیعت کنند و در طرف دیگر لشکری چندهزارنفره که حمایت خلیفه و کیسههای زر و حکم حاکم شرع را پشت سر و در جیب دارند و دستگاه تبلیغاتیای که افکار عمومی را علیه آن ۷۲ تن جهت داده است و اگر کسی هم به روایت رسمی شک دارد، جرئت بروز ندارد تا اینکه سرها را بریده میبینی، بیجرم و بیجنایت.... حرارت این روایت برای شیعیان هیچگاه کم نشده است. علاوه بر شکل سنتی سوگواری برای امام حسین (ع) و دیگر شهیدان کربلا مانند مقتلخوانی و روضهخوانی، در سالهای اخیر فیلمها و داستانهایی با نگاه به این واقعه ساخته و نوشته شده است، اما به نظر میرسد ظرفیت آن چندساعت و البته روزهای پیش و پس از آن، چنانکه روایت شده است، بسیار جای پرداخت دارد. اساسا وقایع و شخصیتهای تاریخی همیشه دستمایه خوبی برای نویسندگان بودهاند و میشود اسامی رمانهای معروف و ماندگار بسیاری را فهرست کرد که بر زمین این وقایع بنا شده است. در گفتوگویی که با دکتر احمد شاکری، نویسنده و منتقد ادبی و عضو هیئت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی، داشتیم، در مورد وضعیت ادبیات داستانی عاشورایی صحبت کردیم.
موضوع داستانهای عاشورایی میتواند در ذیل داستانهای آیینی، تاریخی، دینی و در ادبیات داستانی انقلاب اسلامی جا بگیرد. این تقسیمبندیهای گونهای ادبیات اهمیت بالایی دارند و نباید از آن غافل شد؛ چراکه میتواند به ما نشان بدهد که وقتی راجع به دستهای از داستانها صحبت میکنیم، این دسته یا گونه در کجای ساختار کلی ادبیات داستانی قرار میگیرند و چه نسبتی با گونههای دیگر دارند. به عبارتی اگر چنین تقسیمبندیای را لحاظ نکنیم ممکن است در مورد برونداد ادبیات داستانی معاصر، تجربه داستاننویسی و انتظاراتی که از ادبیات داریم به خطا بیفتیم.
چه میشود که وقایع تاریخی و به طور مشخص این واقعه در برهههایی از طرف نویسندگان بیشتر مورد توجه قرار میگیرد؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع دوره ادبیات انقلاب اسلامی، گرایش به ادبیات دینی و به خصوص مضامین عاشورایی پررنگ میشود. البته در دهه ۶۰ به واسطه توجه نویسندگان متعهد به موضوعاتی، چون دفاع مقدس، عملا موضوع عاشورا بهعنوان موضوعی تاریخی کمتر مورد توجه قرار گرفت. بلکه عاشورا به عنوان بنمایه هویتی دفاع مقدس همیشه مورد توجه بوده است. یعنی یکی از کلیدواژهها و بنمایههای هویتبخش در ادبیات دفاع مقدس ما همین توجه به واقعه عاشورا و جنبه الگودهی و الگوبخشی این حماسه و ذکر و یاد حضرت ابیعبدا... (ع) و یاران ایشان و الهامبخشی آنها برای شخصیتهای حاضر در دفاع مقدس بود. اما در دهههای اخیر، به صورت مشخص در دهه ۸۰ و ۹۰، شاهد توجه بیشتری به مقوله عاشورا و داستانهای تاریخی هستیم. نمونههایی مانند «شماس شامی» از آقای مجید قیصری، «نامیرا» نوشته آقای صادق کرمیار و نوشتهای، چون «پس از بیست سال» به قلم آقای سلمان کدیور، داستانهایی هستند با محوریت واقعه سال ۶۱ هجری که البته هریک با زاویهای به این موضوع پرداختهاند و مورد توجه و اقبال هم بودهاند. غیر اینها نیز داستانهای متعددی به صورت کوتاه و بلند نوشته و ارائه شدهاند. نکتهای که وجود دارد این است که این اقبال و توجه به این واقعه تاریخی، بیربط به تجربه ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به خصوص ادبیات دفاع مقدس و ادبیات مرتبط با پیروزی انقلاب اسلامی نبوده است و نیست و جریان تاریخینویسی را باید در ادامه فرایند تطور و حرکت ادبیات انقلاب اسلامی ارزیابی کرد.
در هر بعدی از ادبیات مانند ادبیات نوین، رمان، داستان کوتاه، ادبیات متعهد پس از انقلاب و... که میتوانیم قیود متعددی را برای آن برشماریم، موانعی وجود دارد و اینطور نیست که نوشتن داستان در غیر از ادبیات عاشورایی و در غیر از موضوعات آیینی و دینی و تاریخی و نوشتن داستان با موضوعات کاملا آزاد واجد موانعی نباشد، بهخصوص برای نوشتن در حوزه ادبیات داستانی انقلاب، یعنی با رویکرد و مبانی و ارزشهای انقلاب قطعا موانع پرشماری در مقابل نویسنده است؛ بنابراین در بررسی اینکه چه بازدارندههایی در خلق و تولید ادبیات عاشورایی تصورپذیر است، باید موانعی را هم که در قالبها و گونههای بالادستی است لحاظ کنیم؛ اگرچه نوشتن راجع به عاشورا موانع مضاعفی را برای نویسنده رقم میزند. در مورد قداست موضوع باید در نظر داشت که آن چیزی که در آن قداست وجود دارد مربوط به شخصیتهای قدسی است که در رأس آنها ائمه معصوم (ع) و کسانی قرار دارند که تالیتلو معصوم هستند؛ مانند پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) که معصوماند و همینطور حضرت زینب (س) و حضرت ابوالفضل (ع) که تالی تلو معصوم هستند. پرداخت به اینها قطعا مشکلاتی دارد و این مشکلات هم نه از طرف آن حضرات که مشکل ماست. ما نمیتوانیم عِلما و عملا به ساحت نورانی معصوم نزدیک شویم، بنابراین درک دقیق و جامعی از این وجودات نورانی نداریم. اما نکته این است که یادکردن شما از واقعه عاشورا همیشه به معنای پرداختن به این حضرات نیست. یعنی در «نامیرا» شخصیت اصلی آقای کرمیار [نویسنده کتاب]فردی است که اساسا در بدو داستان گرایش به رویکرد عثمانیمسلکی دارد و به لحاظ سیاسی همسو با حضرت
ابیعبدا... (ع) نیست. در «پس از بیست سال» نیز شخصیت اصلی کسی است که در شام و تحت حکومت اموی بزرگ شده است. در «شماس شامی» هم راوی و شخصیت اصلی هر ۲ رومی هستند و شخصیت اصلی فرستاده روم است و اصلا مسلمان نیست؛ بنابراین نیازی نیست در ادبیات عاشورایی شخصیت اصلی حضرت ابیعبدا... (ع) یا تالی تلو معصومان و حضرات قدسی باشند. پس دینی بودن شخصیتها لزوما مانع خلق ادبیات عاشورایی محسوب نمیشود. حتی عمر سعد میتواند شخصیت اصلی ادبیات عاشورایی باشد. مشکل دیگری که ذکر شد این است که مردم میدانند. اتفاقا به نظر میرسد با وجود تعدد منابر و تکثر مقتلخوانیها، مردم عموما زوایای مهمی را که در تواریخ موجود است، نمیدانند. مشهوراتی وجود دارد، اما اصلا اینگونه نیست که مردم تاریخ صدر اسلام، تاریخ دوره خلفا، تاریخ دوره امامت حضرت ابیعبدا... (ع) و تاریخ اموی را بدانند. تاریخ انباشته از حقایق و ناگفتههایی است که مردم نمیدانند. اما حتی اگر فرض بکنیم روایت داستانی میخواهد به واقعه عاشورا بپردازد، طبعا در مورد این واقعه مقاتل معدود هستند و بسیاری از اتفاقات را مردم میدانند. در اینگونه موارد هم به نظر میرسد که باز دانستههای مردم به معنای محدودیت نویسنده داستانهای عاشورایی در روایت نیست. اساسا نویسنده میتواند به ابعادی از واقعه اشاره کند که در تاریخ نیست. محدودیتهای متعدد دیگری نیز وجود دارد، مانند آنچه در حوزه بحثهای تئوریک ادبیات و مکتبهای ادبی و آموزش و تخیل و تجربه قرار میگیرد و توضیحش در این فرصت نمیگنجد
به نظر من باید طرف مقایسه و جهت آن با دقت ملاحظه شود. رمان در جهان به شکل نوینش ۴۰۰ سال عمر دارد. وقتی هم میگویید ادبیات جهان، دهها کشور اروپایی، آمریکای لاتین، شرق دور و... را در برمیگیرد و همه اینها در حوزه رمان وارد شدهاند، دانشگاهها و مراکز علمیشان تئوریپردازی و نقد کردهاند و با یک دنیا ایده و فکر و اندیشه و خلاقیت مواجه هستند. تاریخ ادبیات نوین در کشور ما آنطوری که بعضی آغازش را مشروطه دانستهاند، ۱۰۰ سال است و به نظر من تاریخ عملی ادبیات دینی به نحو نوین در کشور ما پس از پیروزی انقلاب است. همه عمر ادبیات متعهدمان ۴۰ سال است و باید دقت بکنیم چه چیزی را با چه چیزی مقایسه میکنیم. بااینحال در اینکه ما در ابتدای راه هستیم و با ادبیات جهان فاصله داریم و نتوانستهایم به زبانی مشترک نزدیک شویم که تاریخ خودمان را ثبت و نمایشی بکنیم و مبانی فکری و اندیشهای خودمان را در قالب ادبیات و داستان بیاوریم، تردیدی نیست. اگر بخواهیم مسئله را در حوزه ادبیات تاریخی لحاظ بکنیم، به نظر میرسد که یک نویسنده تجربه خودش را مینویسد، حتی اگر بخواهد از تاریخ بنویسد؛ بنابراین اینگونه مینماید که پله یا معبر و دریچه ما برای ورود به ادبیات تاریخی، همین ادبیات معاصر است. یعنی ما نمیتوانیم تجربه مناسبی در عرصه ادبیات معاصرمان، ادبیاتی که به موضوعات کنونی میپردازد، نداشته باشیم، بعد برویم به سراغ ادبیاتی که به ۱۰۰۰ سال پیش میپردازد. این کاملا واضح است که معادله در ادبیات و رمان تاریخی بسیار پیچیدهتر از رمانی است که به مسائل امروز میپردازد؛ نویسندهای که اکنون خودش را درک نکرده است، چطور ممکن است برود در پسِ قرون و مردم و فرهنگ و زبان و آداب و رسوم و جغرافیای گذشته را بشناسد؟ بنابراین ادبیاتی میتواند در پرورش تاریخ موفق باشد که بتواند ادبیات داستانی معاصر موفقی داشته باشد. ما هنوز در حوزه تولید کارهای خوب ادبیات انقلاب ضعیف هستیم. در حوزه ادبیات دفاع مقدس کارهای خوبی انجام شده است، ولی همچنان راههایی باقی مانده است. از چنین ادبیات و چنین جریانی با این پشتوانه تجربی نباید انتظار داشت که وقتی به زمانی میپردازد که مربوط به سال ۶۱ هجری است، واقعا بتواند تاریخ را نمایش دهد. به نظر من اگر غالب کارهایی را که در این زمینه نوشته شده است، با آثار خوب جهانی مقایسه کنیم، میبینیم خیلی عقب هستیم. این کارها بیشتر گزارشهای ساده تاریخی است و از آن پیچیدگی و غنا کمتر بهرهمند است. رویهمرفته دلایل عقبماندگی را باز باید در ادبیات معاصر جستوجو کنیم و موانعی که باعث شده است در ادبیات دفاع مقدس و انقلاب و ادبیات کنونی خودمان ناموفق باشیم، اینها باید جمعآوری و برایش برنامهریزی شود تا در افقی بالاتر بتوانیم به ادبیات تاریخی هم توجه کنیم. حرف من به این معنا نیست که راجع به عاشورا ننویسیم، بلکه به این معناست که هر آنچه سرمایه ما را برای ادبیات عاشورایی فراهم میکند، مرتبط به ادبیاتی است که راجع به دفاع مقدس یا انقلاب نوشتهایم. ما باید بین اینها پل بزنیم.
به لحاظ تاریخی چنین پشتوانهای وجود دارد، ولی پشتوانه باید لحاظ شود، به کار گرفته شود، در سنت ادبی دیده شود تا به ادبیات کمک کند. اولا ادبیات داستانی و ساختار روایی نوین تفاوتهای عمدهای با ساختارهای روایی منظوم دارد و البته مشابهتهایی هم دارد. این هم موضوع محل بحث و دامنهداری است که آیا چیزی که الان با عنوان ادبیات داستانی در کشور ما وجود دارد نتیجه، محصول یا معلول ادبیات کهن ماست یا نیست که نوعا نظر صحیح این است که ادبیات ما در گسست با ادبیات کهن به وضعیت امروز رسیده است. ادبیات در کشور ما بهشکل امروزی مقولهای وارداتی است، نه نتیجه تطور صحیح ادبیات کهن و تبدیل و تکامل آن به شیوه داستاننویسی؛ بنابراین ما نوعا در رماننویسیمان به ادبیات کهنمان بیاعتنا هستیم و بلکه برخی از مبانی فکری و هنری آثاری مثل شاهنامه را علنا کنار میزنیم. حال اینکه این روند چگونه اصلاحپذیر است و دانشگاهها و تئوریسینهای ما چگونه کار کردهاند و نویسندگان ما چقدر به آن ادبیات گذشته ما نزدیک شدهاند، موضوعاتی است که بحث دیگری میطلبد.