یک روز از گشتن ما در جهان قمارها و قماربازها، در یکی از محله های مشهد میگذرد. با وجود تلاش مستمر شهرداری مشهد و نهادهای مختلف برای برچیدن بساط قمارهای شهری از این منطقه، میل ریشهدار معدود افراد محلی و غیرمحلی به تیلهبازی و خطبازی و بیخدیواری، از سالیان بسیار دور همچنان در برخی محلههای خاکی اینجا به چشم میخورد.
مصطفی توفیقی | شهرآرانیوز؛
«خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر...»
رقیبش میپرسد: «یعنی چی این؟»
جواب میدهد: «یعنی نخودت رو بکار داداش!»
رقیبش یک نخود دیگر میگذارد روی یکی از نقطههای خالی صفحه بازی که با زغال روی میز سیمانی پارک کشیدهاند. یکی از دو رقیب، خودش را روی صندلی پارک مرتب کرده و نشسته است و دیگری پای راستش را جمع کرده زیر بدنش، انگار استخوان به بدن نداشته باشد، خودش را مچاله کرده روی صفحه سیمانی بازی و زل زده به صفحه تا نقطهای پیدا کند که از چشمهای حریف دور مانده است.
- مهره میریزی؟
من که تا این لحظه، زیرچشمی و بهاحتیاط بازی دو رقیب را دنبال کردهام، حالا به اشارت رقیبی که در چشمهایش برق پیروزی دارد، هشیار شدهام:
- مهره بریزم؟!
- نخود داییجان! از این نخودها! (نخود و لوبیاهای توی مشتش را نشانم میدهد)
- نخود ندارم داییجان!
- نخودش از ما داییجان! پول که داری؟
- پول؟...
مثل هپروتیها منمن میکنم که مرد یک لوبیای دیگر میگذارد وسط و...:
«تمام! سه به سه قطار!»
و بعد دست میگذارد روی دسته دههزارتومانی کنار دستش و میشمرد: «دهتا!
چند تا میذاری وسط؟»
- با من هستین؟
- نخیر با دیوارم! خوب با تو هستم دیگه شازده پسر!
سرم را میاندازم پایین، عذرخواهی میکنم و پشت به غرولندهای پرنیشوکنایه دو مرد از پارکی محلی، اما پررفتوآمد در محله ... مشهد دور میشوم، مردها هر دو دستکم چهلوچندساله، نمونهای از دهها مردی که طی یک هفته گشتوگذار ما در خیابانها و بوستانهای گوشهوکنار شهر مشغول بازی که نه، مشغول قماربازیاند. کرونا رونق از هرچه برده، انگار کاری به کار این جماعت نداشته است.
قمار بر سر مال و جان
یک روز از گشتن ما در جهان قمارها و قماربازها، در محله ... میگذرد. با وجود تلاش مستمر شهرداری و نهادهای مختلف برای برچیدن بساط قمارهای شهری از این منطقه، میل ریشهدار معدود افراد محلی و غیرمحلی به تیلهبازی و خطبازی و بیخدیواری، از سالیان بسیار دور همچنان در برخی محلههای خاکی اینجا به چشم میخورد.
در منطقهای کموبیش تهی از سکنه از این منطقه جمعیتی حدود بیست نفر دور هم جمع شدهاند و تیلههای رنگی خود را روی زمین ریختهاند. هر تیله، رنگی و طرحی و البته اسمی مختص خود دارد و تیلهبازها هم برخلاف انتظار از هر سن و سالی هستند، از نوجوانان چهاردهپانزدهساله تا مردان جاافتاده که چهرهشان شصتساله نشان میدهد؛ و البته زبان همگی یکی است، حرفها و واژهها و پسندها و ناپسندها؛ گویی جهان «شرطبندی» تفاوتهایشان را به اشتراک رسانده است، اشتراک برای ولعی تمامنشدنی، ولع بردن و بردن و بردن برای چی؟
«این دور را برای ناهار بازی میکنند، دور بعدی را سر یک پاکت سیگار، دور بعدی را هم شاید سر یک کیسه برنج. خدا میداند؛ هربار برای یک چیزی توشله (تیله) میریزند...»
اینها را غلامرضا میگوید. پسر جوان بیستوچندسالهای که گوشه زمین خاکی با چند نفر دیگر به تماشای بازی نشستهاند.
میپرسم: «روزی چند ساعت بازی میکنند؟»
جواب میدهد: «بستگی دارد به حال و روزشان؛ و البته وضع جیبشان؛ و اینکه کی دعوایشان بشود.»
- مگر دعوا هم میکنند؟
-زیاد!
-سر چی؟
-سر هر چیزی. سر اینکه فکر میکنند طرفشان جیر میدهد (تقلب میکند) و میخواهد پولشان را بالا بکشد.
- دعوایشان بالا هم میگیرد؟
- زیاد. همین چند هفته پیش داداش خودم همینجا تیزی (چاقو) خورد. چه تیزیای آقا؛ رودهاش توی دستش بود!
همسایه، اما غریبه
باورکردنی نیست، اما برای رسیدن به باور هم راه سختی در پیش نیست. در گذاری که در منطقه ... دارم، وقتی میخواهم در منطقهای شهری که هنوز کاملا ساختوساز نشده است، سوار خودرو شوم، سروصدای اهالی چشمهایم را میکشد به سمت دیگر خیابان؛ عدهای با چوب و چماق به جان هم افتادهاند، که ناگهان قمهای کشیده درمیان غبار برخاسته از نزاع به هوا میرود و دقیقهای بعد جمعیت مشغول نزاع پراکنده میشوند و از جنگ مختصر شهری، تنها چیزی که باقی مانده است بدنی است با لباس پارهپاره که در خاک غلت میزند و سر خونیاش را در دستش گرفته و فریاد میزند و کسی هم جرئت نزدیکشدن ندارد.
درحالیکه سعی میکنم وحشتم را قایم کنم، از یکی از اهالی محل که چادرش را به دندان گرفته و دوستش او را «س» صدا میزند، میپرسم: «کسی کاری نمیکند؟»
میگوید: «مثلا چه کار؟»
حداقل به پلیس زنگ بزنیم.
- کسی جرئت نمیکند. مهم هم نیست برای کسی. یک مزاحم کمتر...
- مزاحم؟ مگه همسایه نیستین؟
- همسایه؟ اینها از صدتا غریبه غریبهترن آقا. صبح تا شب اینجا را قمارخانه کردهاند. آخرش را هم که میبینید. داستان هر روز ما همین است. این بچههای بیچاره چه گناهی کردهاند که باید از کنار اینها رد بشوند بروند مدرسه؟
سمت دیگر قمار
آیا علت اصلی قماربازیهای خیابانی، ضعف اقتصادی است و این آسیب اجتماعی به محلههایی با اقتصاد ضعیفتر محدود میشود؟ اگرچه در نظر اول پاسخ مثبت است، کافی است خودمان را از انتهاییترین مناطق شهری ... و ... و... به پارکهای شلوغ و پلوغ مناطق شهری برخوردارتر برسانیم و گوشهایمان را برای شنیدن گپ و گفتهای جوانهای خوشلباسی تیز کنیم که در گوشه وکنار بوستانهای محلی و شهری دور هم روی چمن نشستهاند و ورقهای قرمز و مشکی را روی چمن ریختهاند.
در پنج نوبت پیادهروی در محلات مرفهنشین مشهد، بیش از سی مورد از این گروهها را که تعداد اعضای هر حلقه بین شش تا دوازده نفر متغیر است، ملاقات میکنیم. اگرچه از گفتگو با اعضای این حلقههای قمار خیابانی یا گوشدادن به مکالمات آنها برمیآید که تعدادی از این افراد از مناطق کمبرخوردار مشهد، پایشان به این پارکها و دورهمیهای قمار کشیده شده است، تعداد شایانتوجهی از آنها از اهالی همین محلات مرفهنشین هستند.
اعضای این حلقههای قمار هم مانند گروههایی که در محلات کمبرخوردار مشاهده و با آنها گفتگو کردهایم، بیشتر آقایان هستند با این تفاوت که گاهی در «حلقههای ورق» دستکم یکیدو خانم جوان هم حضور دارند. در ظاهر، این حلقهها نسبتبه گروههای قمار خیابانی در مناطق کمبرخوردار، درباره حضور افراد خارج از گروه، حساستر هستند.
قمار، کمینزدیکتر!
کنار «رها» که بعد از ساعتی بازی، از دوستانش جدا شده و روی صندلی پارک ... سیگاری گیرانده است، مینشینم و از او اجازه میگیرم که سؤال بپرسم. با بیرغبتی و بیحوصلگی جواب میدهد و فرصتی لازم است تا متوجه بشود خبری از مزاحمت نیست. فوت و فن گزارشگری جواب میدهد و دنیا که میگوید بیستوششساله است (درحالیکه ظاهرش بیش از ۱۸سال نشان نمیدهد) پای یک مصاحبه کوتاه مینشیند، درحالیکه سیگار با سیگار روشن میکند:
- چی بازی میکنین معمولا؟
- هر روز یک چیزی. امروز حکم، فردا شاید چیز دیگه. بعضی وقتها تخته میآریم.
- دوست هستین با هم؟
- رفیق که نه، بعضیها شاید، ولی نه همه. بعضیها هم با خونوادهشون میآن. خاطره با نامزدش میآد، مهراب و مهران هم برادرن، ولی نه همه...
- پس چهطور همدیگه رو پیدا میکنین؟
- گاهی همینطوری توی خیابون، ولی بیشتر وقتا توی نت.
- چتروم یا گروه؟
- هر جایی ممکنه. ولی توی گروههای دوستی. یهسری گروههای تلگرامی هست که بچهها راه میندازن و کمکم همدیگه رو پیدا میکنیم.
- بازی بیشتر برای سرگرمی هست یا قمار؟
- هر دو. بیشتر بچهها اول برای سرگرمی و دور هم بودن میآن، ولی خوب اصل بازی شرطبندیه.
- سر چیا شرط میبندین؟
- هر چیزی ممکنه باشه، ولی معمولا پول. توی بعضی گروهها هم توقعهای زیادی از همدیگه دارن که هرچی میگن انجام بشه. من خوشم نمیآد از این تیپ گروهها و بازی نمیکنم باهاشون.
- سر چقدر پول شرط میبندین؟
- گروه به گروه متفاوته. این گروهی که الان با هم بازی کردیم، بچهمایهدارن. امروز با دویست شروع کردیم و دور آخر، نفری یکتومن گذاشتیم، اما قبلا تا نفری پنجمیلیون هم بازی کردهیم.
- شما هم مایهداری دیگه؟!
- نهبابا، مایهدار بودم که الان اینجا نبودم! چهار روز درمیآرم، یکروزه میذارم وسط. شرطبندی همینه دیگه.
- اینا که به قول شما مایهدارن چه احتیاجی دارن قمار کنن؟
- بیشتر از سر بیکاری و سرخوشیه، وگرنه خرج یک روز بعضیاشون بیشتر از پولیه که از وسط برمیدارن.
- حالا چرا توی پارک دور هم جمع میشین؟ توی خونه یا کافه امنتر و راحتتر نیست؟
- مثل این میمونه که بگی چرا توی پارک سیگار میکشی! این هم همونطوریه دیگه. ننهبابا بالاسرت نیست، کسی هم بهت گیر نمیده. خیلی از این بچهها هم رفیق یکساعته هستن، نمیشه زیادی بهشون اعتماد کرد. بعضیها هم دنبال مواد مواد هستن، نه همه؛ اینجا راحتتر گیر میآد. یهجور از خونه بیرونزدنه و خلاصشدن از خونه. بعضیها هم امکانش رو دارن، توی خونهها و کافهها دور هم جمع میشن. از هر صدتا گروه، یکیشون توی پارک بازی میکنن.