از کما برگشتهها روایتهای عجیبی از مرگ و زندگی دارند، اما حرفشان در یک چیز مشترک است؛ اگر این فرشتهها نبودند اینجا نبودیم. اشارهشان به پرستاران و پزشکان آیسییو است که در این برزخ همراهشان بودهاند. همین است که اینجا همزمان که پر از نامیدی است سرشار از امید است.
الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ از کما برگشتهها روایتهای عجیبی از مرگ و زندگی دارند، اما حرفشان در یک چیز مشترک است؛ اگر این فرشتهها نبودند اینجا نبودیم. اشارهشان به پرستاران و پزشکان آیسییو است که در این برزخ همراهشان بودهاند. همین است که اینجا همزمان که پر از نامیدی است سرشار از امید است؛ درست است که گاهی ترس تا نوک انگشتانت را سرد میکند، اما گاهی هم زندگی دوباره، اشک به چشمانت میآورد. در بزنگاه امید و ناامیدی گم شدهام توی روپوشی سفید تا نه اینکه شبیه فرشتههای سالن آیسییو بیمارستان امامرضا (ع) باشم، نه! فقط میخواهم از یلداهای بیشمارش بگویم در مرز صفر زندگی.
شبهای پراسترس آیسییو، طولانیتر از یلدا
آیسییو بیمارستان امامرضا (ع) نخستین آیسییو بیمارستانی مشهد بود که همزمان با شیوع کرونا برای پذیرش بیماران کرونایی اعلام آمادگی کرد. از آن روز تا امروز این بخش و پرسنلش روز و شبهای غریبی را تجربه کردهاند؛ بیش از آنکه ترخیصی داشته باشند، فوتی دیدهاند، برای همین کرونا در اینجا معنای متفاوتی دارد. پیکرهای بیرمق روی چند تخت و دستگاههایی که زندگی را به شماره انداختهاند؛ درست لب مرز بودن و نبودن.
به یلدا نزدیکیم و عجیب نیست که دکتر علیرضا صداقت، رئیس این بخش، هر شبی را که او و همکارانش اینجا گذراندهاند طولانیترین شب سال میداند. او را هم مثل همکارانش، فقط میتوان از اسمی که روی روپوش سفیدش با ماژیک نوشتهاند، شناخت. میگوید: شب برای بیمارانی که چشمانتظار مرخصی هستند سخت و طولانی میگذرد. برای پرستاران هم دشوار میگذرد؛ زیرا بیوقفه و بدون یک لحظه استراحت به بیماران رسیدگی میکنند.
صدای سرفهای بلند، سکوت آیسییو را میشکند. پرستاری پشت سر هم سرفه میکند. دکتر صداقت که ترس را در چشمان من دیده است، میخندد که «کرونا ندارد. بهخاطر لوزه است.» و با اشارهبه همان پرستار ادامه میدهد: از همان روزی که شیوع کرونا در مشهد اعلام شد تا امروز که چیزی به شب یلدا نمانده، مادرش را ندیده است.
خود دکتر صداقت هم همین دلتنگی را دارد؛ میگوید: سخت است ندیدن مادر یا خانواده. خیلی از همکاران در این مدت فقط با تلفن و تماس تصویری با خانواده خود در ارتباطند. گاهی مثل یکی از همکاران تا حیاط خانه مادری خود رفته و از دور چند دقیقهای با عزیزانشان همکلام شدهاند.
درست میگوید، شاید در نگاه اول، تفاوت پرستارها و پزشکان این بخش فقط همان پوششی باشد که فقط چشمانشان را از پشت عینک و شیلد نشان میدهد، اما کافی است لحظه خلوتی پیدا کنید و همکلامشان شوید تا بفهمید «دلتنگی گلوشان را گرفته و آرزو دارند بار دیگر شرایط به حالت عادی برگرد تا یک آغوش، نشود تمام حسرتشان.»
پزشکی روی همان تختی که بیمارانش را درمان کرد، جان داد
میان شلوغی کار پرستاران، نفیسه شیبانی مسئول هدایت و شیفتبندی کادر درمانی است. دو روزی است که از مرخصی استعلاجی کرونا آمده است و میگوید: به دلیل فشردگی کار و ابتلای تعدادی از پرسنل، بقیه پرستارها مجبورند زمان بیشتری در شیفت باشند.
او هم مثل خیلی از همکارانش سال تحویل را، عاشورا و تاسوعا را اینجا با بیماران گذرانده است؛ همین است که میگوید: شب یلدا را هم کنار همیم. شیبانی خاطرات عجیبی از این همراهیها دارد، از شبهای سختی که برای هر کدامشان به اندازه یک عمر گذشته است.
با لبخندی که در درک تلخی یا شیرینیاش میمانم، میگوید: ما اینجا بلندی شب یلدا را، بارها و بارها تجربه کردهایم. نمیگویم همیشه تلخ بوده. بههوشآمدن بیمار از کما و بازگشتشان به خانه واقعا برای ما شیرین است، ولو که دربرابر تلخیها و گریههایمان، کمتر باشد. تلخی که میگوید، منظورش مرگ بیماران و همکاران است، درست عین یکی از همکاران قدیمیاش که آخرین لحظههای عمرش رو به او گفته است: «در این مدت بیماران زیادی سراغم آمدند و درمانشان کردم، اما حالا خودم روی همین تختهایی که بیمارانم را ویزیت کردهام، نفسهای آخر را میکشم.»
از کما برخاسته
حق با مسئول شیفت بخش آیسییو است. تلخی در اینجا زیاد است، اما شیرینی هم هست. نمونهاش الینا که جوانترین بیمار آیسییو است. او بعداز ۱۶روز بستریبودن فردا مرخص میشود. صحبت از ترخیص که میشود لبخند، رنگ تازهای به صورت رنگپریدهاش میبخشد. به قول خودش کرونا او را تا لبه مرگ برده است. میگوید: من را بیهوش به اینجا آوردند و تازه به هوش آمدهام.
الینا تازهعروس است و کرونا باعث شده اولین تولد همسرش را به بیهوشی روی تخت آیسییو بگذراند. معتقد است الان اگر خوب است و مرخص میشود «فقط بهخاطر این فرشتههاست.» میگوید: پرستاران و پزشکان اینجا واقعا فرشتهاند. من اینجا مرگ را دیدم. بارها دست پرستارهایی را که بالای سرم میآمدند، میگرفتم و با التماس میگفتم: نمیتوانم نفس بکشم. من... من زنده میمانم!
الینا با دستی که هنوز چند سرم به آن وصل است، دوباره دست پرستارش را میفشارد اینبار، اما با بغض و لبخند؛ میگوید: از جانشان گذشتند تا من و بقیه بیمارها حالمان خوب شود.
بازگشت از آن سو
آقای حسینزاده دومین بیماری است که از میان ۲۰ بیمار تختهای آیسییو بیمارستان وضعیت مساعدی دارد. او از ۱۲ روز قبل بهدلیل شدتگرفتن بیماریاش بستری شده است. ۵۶ سال از خداوند عمر گرفته و آنطورکه میگوید بهدلیل توانمندی جسمی تا حالا بیمار نشده و سروکارش به بیمارستان نیفتاده است. اما کرونا برخلاف تصورش هیچ مرزی برای جوان و پیر، قوی و ضعیف ندارد. تعبیرش از شب روزهایی که در آیسییو گذرانده تعبیر مرگ و زندگی است. اینکه «اینجا مرز صفر زندگی است. ممکن است آن طرف مرز بروید و برای همیشه با زندگی خداحافظی کنید یا آنکه از این مرز صفر فاصله بگیرید و با کمک پرستاران به زندگی برگردید.»
او میخواهد تاجاییکه امکان دارد از مهربانی و فداکاری پرستاران این بخش بنویسیم؛ «من اینجا مُردم و زنده شدم. واقعا اگر این فرشتهها بین این همه بیمار کرونایی، به من و بیماران دیگر امید نمیدادند، خیلیها توی این بخش از همان مرز صفر زندگی خداحافظی میکردند. واقعا کار کردن در اینجا با کارکردن در میدان مین فرقی ندارد.»
من با روپوش سفید از لبه زندگی بیرون میآیم، اما پرستارها و پزشکان میمانند. من بیرون میآیم تا شب یلدا را بگذرانم و آنها میمانند تا در یلداهای ناتمام، زندگی ببخشند و برای ماندن انسان بجنگند. قبل از آمدن، پیرمرد خدماتی میگوید: از ما از هم بنویسید، ما هم کنار پزشکان هستیم.
سری تکان میدهم و یقین دارم که او هم قهرمان است. بیرون بیمارستان، باران میبارد و حال و هوا را بهاری کرده است. مردمی درحال رفتوآمد و خرید برای یلدا هستند و احتمالا کمترکسی میان آنها میداند در چند قدمیشان افرادی بیشتر از یک یلدا دارند.
مردم مشهد همراه کادر درمان بودند
دکتر علی بیرجندینژاد، رئیس نظام پزشکی مشهد، در توضیح دشواری کار کادر درمان به گزارشگر «شهرآرا» میگوید: اطلاعاتی که برای مقابله با ویروس ارائه میشد بسیار ناچیز بود و روزهای سختی را در اسفند گذشته برای ما رقم زد. حتی در تأمین لباسهای حفاظتی کادر درمان مشکل داشتیم و گاهی کادر درمان ما مجبور بودند بدون پوشش حفاظتی کامل بالای سر بیمار حاضر شوند.
او از تلخی ازدستدادن ۲۸ نفر از پرسنل کادر درمان بهدلیل ابتلا به کرونا میگوید و اینکه «تصور همه بر این بود که چند ماه دیگر این ویروس از بین میرود، اما با گذشت ماهها نهتنها ویروس از بین نرفت، بلکه با جهشهایی که داشت، سرعت ابتلای آن چندبرابر شد و همین کار ما را دشوارتر میکند.»
بیرجندینژاد همراهی مردم را مهمترین راهکار برای مقابله با بیماری میداند و ادامه میدهد: مردم مشهد همراهی خوبی با کادر درمان داشتهاند. هرچند شرایط اقتصادی اجازه کامل درخانهماندن را نمیدهد، هر زمان که مردم پروتکلها را کامل رعایت کردهاند ما با کاهش آمار مراجعات مردمی به بیمارستانها روبهرو بودهایم. مثل تعطیلات عید نوروز که حجم مراجعات به بیمارستانها بهشدت کاهش یافت.
او بر «همراهی مردم و کادر درمان تا رسیدن واکسن» تأکید دارد و اضافه میکند: در حال حاضر، بهترین راه بیمارنشدن، رعایت پروتکلهای بهداشتی است؛ اینکه در شب یلدای امسال کام خود را مجازی و با تماس تلفنی یا تصویری با خانواده شیرین کنیم.